
نگاهی به سرزمین کوچ گردها( آواره ها)
اختصاصی آسمونی نقد از چکاوک شیرازی
پیرنگ اصلی این فیلم داستان زندگی زنی است که بعد از مرگ همسرش به قول ما سر به بیابان می گذارد. فیلمی کاملا شخصیت محور که هر لحظه اش اتفاق بزرگی در روح انسان رقم می زند.
در اثرهای ماندگار همیشه روزی خاص یا اتفاقی باستانی یا چیزی که در خاطره ی جمعی افراد یک جامعه وجود دارد، مد نظر قرار داده می شود و از آن به بهترین نحو استفاده می کنند. در سرزمین کوچ گردها، مدام المان های سال نو و کریسمس را می بینیم و می شنویم. از موسیقی ای مربوط به کریسمس که زن زیر لب زمزمه می کند تا جشنی که در تنهایی به مناسبت سال نو می گیردو این ها همه برای ما یادآور این است که روزگار نو می شود و این کاملا با سبک زندگی زن ( فرن) مطابقت دارد. شاید در نگاه اول او به قول یکی از شاگردهایش که اتفاقی یکدیگر را می بینند بی خانمان باشد، اما در این سبکی از زندگی که انتخاب کرده، همه چیز مدام برایش نو می شود. حتی همان رفقای مانند خودش که مدتی را با هم سپری می کنند و بعد از یکدیگر جدا می شوند و به راه خود می روند، اما پس از مدتی دوباره و کاملا تصادفی همدیگر را می بینند و دوباره مدت کوتاه کنار یکدیگر هستند و این دقیقا مانند نو شدن سال است که همیشگی ست اما هر بار تازه است.