- آسمونی
- مجله اینترنتی
- ورزشی
- اطلاعات ورزشی
- درباره کتاب « داستان تحریم»

درباره کتاب « داستان تحریم»
از تحریم المپیک مسکو و لس آنجلس تا تحریم لیگ قهرمانان توسط تیم های ایرانی
آسمونی" style="color: #0000ff;" href="https://asemooni.com/" target="_blank">اختصاصی آسمونی / مهدی زارعی
نوشتن درباره کاری که خود انسان انجام داده است، نمی تواند کار جالبی باشد. از قدیم گفته اند: هیچ بقالی نمی گوید ماست من ترش است! اما در کشور ایران که همیشه تاریخ در حال تکرار شدن است، همواره مجبوریم که در گذشته به سر ببریم و اشتباهات گذشته را تکرار کنیم. حالا که تیمهای ایرانی به شکلی خودجوش! می خواهند حضور در لیگ قهرمانان آسیا را تحریم کنند، ناخودآگاه به یاد دو المپیک 1980 مسکو و المپیک 1984 لس آنجلس می افتم و ناچارم در این میان کتابی را که توسط نشر همگو منتشر شده است، نیز معرفی کنم. پس از آن که در ایران انقلاب شد، ورزش کشور عملا تا مدتها بدون صاحب بود. تغییراتی در راس کار رخ داده بود اما نفرات روی کار آمده هم بعد از مدتی تغییر کردند. هنوز برنامه های کمیته ملی المپیک و سازمان تربیت بدنی ایران مشخص نبود که تیم ملی فوتبال ایران با وجود مخالفت های بسیاری از مردم راهی انتخابی المپیک شد و جواز حضور در المپیک را به دست آورد. مردم و رسانه های آن روزگار می گفتند که پول حضور در انتخابی المپیک باید صرف آبادکردن مملکت شود و فوتبالیست ها هم به جای این تفریحات طاغوتی باید در روستاها و مناطق محروم به آباد کردن مملکت مشغول شوند.

از بلایایی که همواره گریبان ورزش ایران را گرفته است، مساله تحمیل نظر عده انگشت شماری به اکثریت است. در همان زمان هم عده قلیلی می گفتند المپیک زاده غرب است و ما باید این مسابقات را تحریم کنیم و در کنار کشورهای اسلامی مسابقاتی برای خودمان داشته باشیم! الان این حرفها عجیب به نظر می رسد اما همین گروه حرف خود را به کرسی نشاندند. آن هم در شرایطی که چندی قبل از تحریم المپیک، تمامی مردم حاضر در سالن کشتی، با شعارهای« بنی صدر؛ المپیک» خواست خود را به رئیس جمهور وقت که در سالن حضور داشت نشان دادند. اما مرغ گروه مخالف المپیک یک پا داشت. ایران به المپیک نرفت و در حالی که گروه اقلیت مخالف مشغول تبلیغات درباره کار بزرگ و انقلابی خود بودند، نوبت به المپیک 1984 لس آنجلس رسید. این بار هم اعلام شد که در جهت پیروی از شعار« نه شرقی، نه غربی» این المپیک هم باید تحریم شود. حالا دیگر ایران درگیر جنگ با عراق شده بود و مسائل اقتصادی و مالی هم می توانست بهانه خوبی برای مخالفان حضور در المپیک باشد. جالب اینجا بود که در شرایطی که حتی کاغذ هم در ایران به آسانی یافت نمی شود، کمیته ای ناشناس با اشخاصی ناشناخته، کتابی را با بیش از صد صفحه چاپ کردند که در آن صفحات مجلاتی را منتشر کردند که مطالبی درباره با تحریم المپیک در آنها نوشته شده بود.

هرگز معلوم نشد که کمیته تحریم از طرف کدام مسوولان دولتی حمایت می شد؟ اعضایش که بودند و چه مسوولیتی داشتند. اما هرچه بودند، آن قدر قدرت داشتند که کاغذ مفت بگیرند و نظرات خود را به یک جامعه تحریم کنند. چنین شد که ایران دو المپیک را از دست داد و سرانجام در سال 1988 که در المپیک شرکت کرد، 12 سال از آخرین حضور ایران در المپیک می گذشت. کتاب« داستان تحریم» که بازنشری از آن کتاب است و با کوششهای محمدعلی قهرمانپور دوست دانشمندم تهیه شده( و من هم نقش اندکی در تهیه آن داشته ام) مروری دارد بر تفکرات دهه 60 حاکم بر ورزش ایران که حالا بیش از هر زمانی در ورزش ایران به چشم می خورد و می رود که فوتبال را به نابودی بکشاند. مروری داریم بر جملات مجلات آن روز که در داستان تحریم بازنشر شده است: -حکومت های آمریکا و شوروی ورزش را آلوده کرده اند. -برای آمریکا و شوروی المپیک ها گریزی است که تا صدای بمباران ها و گلوله هایشان را مخفی نگه دارند. -شما باور می کنید که یک ورزشکار افغانی با ورزشکار روسی مسابقه بدهد و تفاهم و دوستی پیدا کند! - این چگونه آشنایی ملت ها با یکدیگر است که بازی و سرود و افتخار و پرچم و تبلیغ از آمریکا و شوروی و کشورهای اروپایی است و تحقیر و ماتی و گیجی مال ما؟ - ورزش های سنتی و محلی و اسلامی باید تبلیغ شود اختصاصی آسمونی / مهدی زارعی