- آسمونی
- مجله اینترنتی
- دین و اندیشه
- اسلام
- شرحی از دوره زندان امام کاظم (ع)

شرحی از دوره زندان امام کاظم (ع)
همانطور که می دانید امام کاظم (ع) مدتی در زندان هارون الرشید به سر بردند. برای آشنایی کامل با دوران زندانی امام کاظم (ع) این بخش آسمونی" href="http://asemooni.com">آسمونی را بخوانید چرا که شرحی از دوره زندان امام کاظم (ع) را منتشر می کنیم.
شرحی از دوره زندان امام کاظم (ع)
اولین دوره زندان امام کاظم (ع)
موسی کاظم چندین بار در طول زندگی اش به زندان افتاد. اولین بار به دستور مهدی، خلیفه عباسی، دستگیر و به بغداد منتقل شد. پس از این واقعه به نوشتهٔ ابن خلکان "خلیفه در خواب علی بن ابیطالب را دید که میگفتهاست: چه بسا چون دست یابید، در این سرزمین فتنه و فساد کنید و پیوند خویشاوندانتان را بگسلید(قرآن 47:22) فضل بن ربیع نقل میکند که "خلیفه نیمه شب به دنبالم فرستاده بود که این باعث وحشت شدید من شد. وقتی به خدمتش رسیدم دیدم تنها نشسته و آیه بالا را به آواز میخواند؛ و کسی خوش صداتر از او ندیده بودم. به من گفت: "موسی بن جعفر را به نزدم بیاور". امرش را اطاعت کردم. پس خلیفه او را در آغوش گرفت؛ سپس او را پهلوی خود نشاند و گفت: "ابوالحسن! الآن امیرالمؤمنین را در خواب دیدم که این آیه را برایم قرائت میکرد. قول بده که علیه من یا هیچیک از فرزندانم شورش نخواهی کرد!" کاظم جواب داد: "قسم به خدا که توان شورش ندارم." خلیفه گفت: "راست میگویی!" سپس دستور داد تا سه هزار سکه طلا به او بخشیده او را به مدینه نزد خانواده اش ببرند." فضل میگوید: "از ترس اینکه مبادا مانعی پیش بیاید، همان شب ترتیب سفرش را دادم و صبح نشده بود که در راه سفرش به مدینه بود."
دومین دوره زندان امام کاظم (ع)
دومین حبس کاظم در پی بحثی بود که با هارون الرشید رخ داد که در بالا به آن اشاره شد. خزایی رئیس نگهبانان قصر هارون الرشید از خوابی روایت میکند که باعث شد هارون الرشید، کاظم را آزاد کند. خزایی نقل میکند که "فرستادهای از طرف هارون نزدم آمد در ساعتی از شب که هیج وقت قبلاً نیامده بود؛ و با چنان عجلهای مرا از جایی که خوابیده بودم بیرون کشید که حتی فرصت لباس پوشیدن پیدا نکردم. خیلی وحشت کرده بودم. وقتی به قصر رسیدم، خلیفه را دیدم که روی تختش نشسته بود. سلام کردم اما خلیفه ساکت حرفی نمیزد و این باعث شد بیشتر وحشت کنم. خلیفه سپس گفت "می دانی برای چه در این وقت شب پی ات فرستادم؟" گفتم: " به خدا که نه! ای امیرالمؤمنین" گفت: "آگاه باش که چند لحظه پیش خواب دیدم که یک حبشی نیزه به دست به نزدم آمد و گفت: "موسی را در دم آزاد کن وگرنه با همین نیزه ذبحت میکنم." حالا برو و آزادش کن." گفتم: "ای امیرالمؤمنین! بروم و موسی پسر جعفر را آزاد کنم؟" گفت: "بله! برو موسی پسر جعفر را آزاد کن… سه هزار درهم به او بده و از قول من بگو که اگر میخواهد با ما بماند، هر چه بخواهد بدست خواهد آورد، اما اگر ترجیح میدهد به مدینه برگردد، اجازه دارد تا چنین کند." به زندان رفتم و دیدم که کاظم بیدار شده منتظرم نشستهاست. گفت: "در خواب پیغمبر خدا را دیدم که به من گفت: موسی! تو به ناحق به زندان افتادهای! کلماتی که میخوانم را با من تکرار کن! همانا امشب را تا پایان در زندان نخواهی ماند."
آخرین دوره زندان امام کاظم (ع)
به گفتهٔ فخری دلیل حبس نهایی کاظم این بود که چند تن از خویشاوندانش که به او حسادت میکردند، خبرهای دروغ نزد هارون الرشید میآوردند مبنی بر اینکه مردم، کاظم را امام دانسته، حق خمس خود را به او پرداخت میکنند، و اینکه کاظم قصد خروج دارد. این گزارشها آنقدر تکرار شد که خلیفه را نگران کرد. در آن سال هارون به سفر حج رفت. در راه وقتی به مدینه رسید کاظم را دستگیر کرده با خود به بغداد آورد و در زندانی تحت حراست سندی بن شاهک در حبس قرار داد.
به نقل از فخری، هارون در رقه بود که دستور قتل کاظم را صادر کرد. پس از مسمومیت امام، به گفتهٔ فخری، چند نفر به عنوان شاهد به کرخ فرستاده شدند تا شهادت دهند که کاظم بر اثر مرگ طبیعی از دنیا رفتهاست. کاظم سپس در قبرستان قریش در سمت جنوبی بغداد به خاک سپرده شد. شیعیان معتقدند او مسموم شدهاست. محل خاکسپاری اش قبرستانی در خارج از بغداد بود اما به زودی محل مراجعه زائرین شد و شهری به نام کاظمیه (شهر امام کاظم) در اطراف آن شکل گرفت. مدرسهٔ علمیهای نیز در این شهر پا گرفت که هنوز محل مراجعهٔ دانشجویان از سراسر دنیاست