- آسمونی
- مجله اینترنتی
- چهره ها
- چهره های دینی
- زندگینامه میثم تمار
زندگینامه میثم تمار
میثم تمار غلام زنی از طایفه «بنی اسد» بود. علی پسر ابیطالب او را از آن زن خرید و آزادش کرد؛ که بعد از آن از یاران و شاگردان علی شد همچنین وی از اصحاب پیامبر اسلام به شمار آمدهاست، هرچند از جزئیات زندگی او درسالهای نخستین حیاتش و در روزگار صدر اسلام، اطلاع مبسوطی در دست نیست.
خاندان
میثم تمار شش پسر و نوههای بسیاری داشت. پسران وی عبارت بودند از: عمران، شعیب، صالح، محمد، حمزه و علی. میثم تمار، علاوه بر آن که خود، مسلمان و شیعه بود، خاندانش نیز از رجال و بزرگان شیعه بودند. آنان هم بطور عمده همچون وی در راه اهل بیت پیامبر اسلام بودند و بیشتر آنان در شمار راویان احادیث اهل بیت نام برده شدهاند. امامان شیعه هم، به میثم و فرزندانش اظهار محبت و علاقه کرده و از آنان تجلیل کردهاند.
صالح از اصحاب باقر، (امام پنجم شیعیان) و جعفر صادق (امام ششم شیعیان) و شعیب از اصحاب جعفر صادق بود. حتی محمد باقر به صالح گفت: «من به شما و پدرتان علاقه بسیار دارم.». عمران هم، از اصحاب سجاد (امام چهارم شیعیان) و محمد باقر و امام صادق بود.
آشنایی با علی بن ابیطالب
علی پسر ابیطالب پیشتر، سرنوشت و سرگذشت میثم تمار را از زبان پیامبر اسلام شنیده بود. میثم هم از پیش، علاقهمند به اهلبیت پیامبر اسلام بود.
اما اولین برخورد حضوری و دیدار میثم با او در دوران خلافت علی انجام گرفت. به دنبال همین برخورد و ملاقات بود که علی تصمیم گرفت میثم را از صاحبش بخرد و سپس وی را آزاد کند. سرانجام با تصمیم علی ، میثم به آزادی رسید.
آشنایی میثم با علی برای او توفیقی بزرگ بود. از این رو به شاگردی در مکتب[نیازمند منبع] علی مشغول شد. علی هم با مشاهده استعداد روحی و زمینه مناسب وی دانش و آگاهیهای بسیاری را به او آموخت.
میثم، علم تفسیر قرآن را نزد مولای خود علی فراگرفت؛ و از معارفی که از او آموخته بود کتابی تدوین کرد که کتابش را پسرش از او روایت کرد. به همین جهت، میثم یکی از مؤلفان شیعه به حساب میآید.
مرگ
نقل است که علی چگونگی کشته شدن میثم را پیشگویی و به وی گفت: «تو را بعد از من دستگیر میکنند و به دار خواهند زد. در روز سوم از بینی و دهان تو خون روان خواهد شد و محاسنت را رنگین خواهد ساخت».
میثم در آخر سال 60 هجری، ده روز قبل از ورود امام حسین به عراق، توسط عبیدالله بن زیاد دستگیر شد و به همان نحوی که امام علی خبر داده بود به دار آویخته شد و و کشته شد. او اولین مسلمانی بود که به هنگام قتل بر دهانش لگام زده شد.
فضائل میثم
بزرگترین فضیلتیک انسان، همان ایمان و علم و تقواست که در میثم نیز وجود داشت.اما اضافه بر اینها، گاهی برجستگیهای خاصی در شخصیتیک مؤمن متقی وجود دارد که او را نسبتبه دیگران، برتر می سازد. در این بخش، اشارهای کوتاه به بعضی از این صفات ارزنده و امتیازات و فضایل خاص میثم میشود:
سخنوری
میثم، بیانی رسا داشت و در نطق و سخن، توانا و فصیح بود. سخنوری میثم تمار را از این واقعه که نقل میشود میتوان دریافت:
در بازار، میثم، رئیس صنف میوه فروشان بود. هرگاه قرار بود در جایی و نزد کسی و یا موقعیت مهمی، سخنی گفته شود از میثم تمار میخواستند که سخنگویشان باشد. گروهی از بازاریان نزد میثم رفتند تا باهم به عنوان شکایت از حاکم و عامل بازار، پیش «ابن زیاد» بروند که والی شهر کوفه بود. در این برخورد و دیدار با ابن زیاد میثم بود که به نمایندگی از دیگران با رشادت به سزایی سخن گفت. خود میثم در باره این دیدار و سخنها میگوید:
ابن زیاد، با شنیدن گفتارم به شگفتی افتاد و در سکوت فرورفت.همین بیان صریح و حقگویی آشکار باعث شد که از میثم کینه ای در دل ابن زیاد بماند.
راوی حدیث در صدر اسلام
با آن استعداد خاص و موقعیت خوبی که میثم داشت، احادیث زیادی از علی(ع) شنیده بود، و آن گونه که از گفته های پسرش بر میآید، حتی کتابی که مجموعه ای از احادیث بود تالیف کرده است، لیکن متاسفانه از نوشته های او چیزی باقی نماند و راویان دیگر هم به خاطر درک نکردن موقعیت و اهمیت آن به نقل از وی نپرداختند و بیشتر آنها از دسترس دور ماند. فقط اندکی از روایات میثم در کتابهای حدیث نقل شده است. پسرانش یعقوب و صالح از نوشته های او روایت نقل می کردند.
خبر مرگ معاویه بن ابو سفیان
ابو خالد، به صالح، فرزند میثم خبر داد که: روز جمعه ای با پدرت در شط فرات به کشتی نشسته بودیم که ناگهان باد سختی محفوظ بمانید. این باد، «عاصف» است و خبر مرگ معاویه را میدهد که هماکنون مرد.یک هفته بعد، قاصدی از شام آمد. با او ملاقات کردم و اخبار را از او پرسیدم، گفت: مردم در امن و امان به سر میبرند، معاویه فوت کرده ومردم با فرزندش یزید، بیعت کرده اند.گفتم: مرگ معاویه در چه روزی واقع شد؟ گفت: روز جمعه گذشته.
ج - قیام مختار پس از شهادت حضرت مسلم در کوفه، ابن زیاد حاکم کوفه، میثم و مختار و جمعی دیگر را دستگیر و زندانی کرد. میثم تمار به مختار گفت: تو از زندان رها میشوی و به خونخواهی حسینبن علی(ع) قیام خواهی کرد و همین شخص را -ابن زیاد - که ما را میکشد، خواهی کشت.
ابن زیاد مختار را از زندان، طلبید تا او را به قتل برساند که در همین اثنا قاصدی از سوی یزید همراه نامه ای فرارسید که در آن نامه، دستور آزاد کردن مختار بود. او هم طبق دستور، مختار را رها کرد و میثم را به دار آویخت.
خبراز واقعه کربلا
زنی به نام «جبله مکی» نقل میکند که از میثم تمار شنیدم که میگفت: این امت، پسر دختر پیامبرشان را در دهم دریا و آسمان و خورشید و ماه و ستارگان و آدمیان و اجنه مؤمن و همه و همه....
آن گاه میثم گفت: ای جبله! بدان که حسینبن علی(ع) سرور شهیدان در قیامت است و یارانش بر شهیدان دیگر برتری دارند. ای جبله! هرگاه به خورشید نگاه کردی و دیدی که چون خون تازه، قرمز است، بدان که سیدالشهدا کشته شده است.
جبله میگوید: یک روز از خانه بیرون آمدم. دیدم خورشید بر دیوارها می تابد، همچون پارچه های رنگ آمیزی شده که به سرخی می زد. صیحه کشیده و گریه کردم و گفتم: به خدا سوگند، سرور ما حسین بن علی(ع) کشته شد!....
مزار شهید
مدتی پیکر پاک و مطهر میثم پس از شهادتش بر سر داربود. ابن زیاد برای اهانت بیشتر به میثم اجازه نداد که بدن مقدس او را فرود آورده و به خاک بسپارند; به علاوه می خواست با استمرار این صحنه، زهر چشم بیشتری از مردم بگیرد و به آنان بفهماند که سزای مدافعان و پیروان علی(ع) چنین است، ولی غافل از آن بود که شهید، حتی پس از شهادتش هم، راه نشان میدهد، الهام می بخشد، امید می آفریند و مایه ترس و تزلزل حکومتهای جور و ستم است، او اولین مسلمانی بود که به هنگام قتل بر دهانش لگام زده شد.
هفت تن از مسلمانان غیور و متعهد که از همکاران او و خرمافروش بودند، این صحنه را نتوانستند تحمل کنند که میثم شهید، همچنان بالای دار بماند; با هم، همپیمان شدند تا پیکر شهید را برداشته و به خاک بسپارند. برای غافل ساختن مامورانی که به مراقبت از جسد و دار مشغول بودند، تدبیری اندیشیدند و نقشه را به این صورت عملی ساختند که: شبانه در نزدیکیهای آن محل، آتشی افروختند و تعدادی از آنان بر سر آن آتش ایستادند.
نگهبانان، برای گرم شدن به طرف آتش آمدند، در حالی که چند نفر دیگر از دوستان شهید، برای نجات پیکر مقدس «میثم» از آتش دور شده بودند. طبیعتا، ماموران که در روشنایی آتش ایستاده بودند، چشمشان صحنه تاریک محل دار را نمیدید. آن چند نفر، خود را به جسد رسانده و آن را از چوبه دار باز کردند و آن طرفتر در محل برکه آبی که خشک شده بود دفن نمودند.
صبح شد. ماموران جنازه را بر دار ندیدند; خبر به «ابن زیاد» رسید. ابن زیاد میدانست که مدفن او مزار هواداران علی(ع) خواهد شد. از این رو جمع انبوهی را برای یافتن جنازه میثم، مامور تفتیش و جستجوی وسیع منطقه ساخت، ولی آنان هرچه گشتند، اثری از جنازه نیافتند و مایوس گشتند.
اینک مزار شهید یک مشهد است و به شهادت ایستاده است. گواه پیروزی حق و شاهد رسوایی و نابودی باطل است. در سرزمین عراق در محلی میان نجف اشرف و کوفه، بارگاهی است که مدفن «میثم تمار» است. بر سنگ مزارش نام میثم به عنوان یار و مصاحب علی - علیه السلام نوشته شده است.
«میثم» یکپارچه تلاش و اشتیاق بود. در راه تثبیت حق و روشن نگاه داشتن مشعل حق و ارزشهای اصیلی که به خاموشی میگرایید، جان بر کف و شهادت طلب بود. او با وارستگی و ایمانی استوار و جهادی پایدار، رهروی راستین در مسیر حق بود; مجاهدی سرشار از اخلاص و تجسمی والا از عقیده و جهاد بود.
سزاوار است که جویندگان حق و پویندگان راه پاکی که میثم به انجام رسانید، به آن یگانه اقتدا کنند و در اندیشه و کردار و در فکر و عمل، گام، جای گام او بگذارند.که او «اسوه» بود.
و پیروی از اسوه های کمال، وظیفه کمال جویان است.شهیدان، اینگونه در تداوم راهشان توسط پیروان وفادار، به حیات جاوید می رسند.سلام خدا و فرشتگان وپاکان بر «میثم تمار»، که هنوز هم چراغی روشن بر سر راه انسانیت است، نور میدهد و «راه» می نماید.