- آسمونی
- مجله اینترنتی
- دین و اندیشه
- اسلام
- نحوه شهادت حضرت ابوالفضل علیه السلام
نحوه شهادت حضرت ابوالفضل علیه السلام
شهادت حضرت ابوالفضل (ع) یکی از بزرگترین رخدادهای تاریخ است. با توجه به اینکه در ایام ماه محرم هستیم و بسیاری از افراد می خواهند جزئیات نحوه شهادت امام حسین (ع) و همچنین جزئیات نحوه شهادت حضرت ابوالفضل (ع) را بدانند، آسمونی در این بخش نحوه شهادت حضرت ابوالفضل (ع) را برای شما عزیزان شرح می دهد.
شهادت حضرت ابوالفضل علیه السلام
روز نهم محرم (تاسوعا)، عزاداران و مداحان اهل بیت(ع) علاوه بر مصیبتهای گوناگون کربلا، از حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام یاد میکنند و برای علمدار کربلا، نوحه میخوانند. در این یادداشت، کیفیت شهادت ایشان بیان میشود.
عبّاس بن علی علیهالسلام پرچمدار لشکر امام حسین علیهالسلام بود. هنگامی که دید تمام یاران و برادران و عموزادگان شربت شهادت نوشیدند، گریست و به شوق دیدار پروردگار جلو آمد و پرچم را بر گرفت و از برادرش امام حسین علیه السلام اجازه میدان خواست.
امام علیهالسلام (که از فراق برادر سخت ناراحت بود) به سختی گریست به گونهای که محاسن شریفش از اشک دیدگانش، تر شد، و فرمود: «یا أَخی کُنْتَ الْعَلامَةَ مِنْ عَسْکَری وَ مُجْمِعَ عَدَدنا، فَإِذا أَنْتَ غَدَوْتَ یَؤُلُ جَمْعُنا إِلَی الشّتاتِ، وَ عِمارَتُنا تَنْبَعِثُ إِلَی الْخَراب»
برادر جان! تو نشانه (شکوه و عظمت و) برپایی سپاه من و محور پیوستگی نفرات ما هستی. اگر تو بروی (و شهید شوی)، جمعیّت ما پراکنده، و ویران میشود.
عبّاس علیهالسلام عرض کرد: «فِداکَ رُوحُ أَخیکَ یا سَیِّدی! قَدْ ضاقَ صَدْری مِنْ حَیاةِ الدُّنْیا، وَ أُریدُ أَخْذَ الثَّارِ مِنْ هؤُلاءِ الْمُنافِقِینَ»
جان برادرت فدایت، ای سرورم! سینهام از زندگانی دنیا به تنگ آمده است، میخواهم از این منافقان انتقام (آن خونهای پاک را) بگیرم.
امام علیهالسلام فرمود: «إِذا غَدَوْتَ إِلَی الْجِهاد فَاطْلُبْ لِهؤُلاءِ الْأَطْفالِ قَلیلًا مِنَ الْماءِ»
اینک که آهنگ میدان داری برای این کودکان، آبی تهیّه کن.
حضرت عبّاس علیهالسلام رهسپار میدان شد و آنان را موعظه کرد و از عذاب خدا ترساند، ولی اثری نبخشید.
به نزد برادرش بازگشت و ماجرا را گزارش داد، که ناگهان صدای العطش کودکان به گوشش رسید، بی درنگ بر اسب شد و نیزه و مشک را برداشت و به سوی فرات روانه شد.
چهار هزار تن از مأموران فرات، آن حضرت را محاصره کردند و هدف نیزهها قرار دادند ولی آن حضرت دلاورانه لشکر دشمن را شکافت و هشتاد نفر از آنان را به خاک هلاکت افکند و وارد فرات شد.
«فَلَمَّا أَرادَ أَنْ یَشْرَبَ غُرْفَةً مِنَ الْماءِ ذَکَرَ عَطَشَ الْحُسَیْنِ وَأَهْلِ بَیْتِهِ فَرَضَّ الْماءَ وَمَلَأَ الْقِرْبَةَ»
هنگامی که خواست مقداری آب بیاشامد تشنگی امام حسین علیهالسلام و اهلبیتش را به خاطر آورد، آب را روی آب ریخت، مشکش را پر کرد. (بحارالانوار علامه مجلسی، ج 45 ص 41)
آنگاه مشک را بر دوش راست خود نهاد و به سوی خیمه رهسپار شد و چنین گفت:
یا نَفْسُ مِنْ بَعْد الْحُسَیْنِ هُونِی / وَبَعْدَهُ لا کُنْتِ أَنْ تَکُونِی
هذا حُسَیْنٌ وارِدُ الْمَنُونِ / وَتَشْرَبینَ بارِدَ الْمَعینِ
هَیْهاتُ ما هذا فِعالُ دینِی / وَلا فِعالُ صادقِ الْیَقینِ
«ای نفس (عباس)! زندگی پس از حسین علیهالسلام خواری و ذلت است، مبادا پس از او زنده بمانی.
این حسین است که شربت مرگ مینوشد و تو میخواهی آب سرد و گوارا بنوشی؟!
هیهات! چنین کرداری، از آیین من نیست و نه کردار شخص راست باور.
سپاه خون آشام ابن سعد اطرافش را گرفتند. عباس دلیرانه در آن میان حمله میکرد و این رجز را میخواند:
لا أَرْهَبُ الْمَوْتَ إِذَا الْمَوْتُ رَقا / حَتَّی أُواری فِی الْمَصالیتِ لَقا
نَفْسی لِسبْطِ الْمُصْطَفی الطُّهْرِ وَقا / إِنِّی انَا الْعَبَّاسُ اغْدُو بالسَّقا
وَلا أَخافُ الشَّرَّ یَوْمَ الْمُلْتَقی
هنگامی که مرگ فرا رسید، مرا از آن باکی نیست، تا آن هنگام که شمشیرها مرا در خاک افکنند.
من جانم را سپر فرزند زاده پیامبر پاکیزه خوی قرار دادهام، من همان عباسم که سمت سقائی دارم، و از سختیِ نبرد، واهمهای ندارم. (اعیان الشیعه، ج 1 ص 608 ؛ و نگاه شود به: مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 ص 117 و بحارالانوار ج 45 ص 40)
دشمن خود را باخته بود، توانِ مقابله رویارو با آن حضرت را نداشت، لذا پشت درختها کمین کرده بودند. «نوفل ازرق» دست راست قمر بنیهاشم را قطع نمود و آن جناب مشک را به دوش چپ نهاد و پرچم و شمشیر را به دست چپ گرفت و این رجز را خواند:
وَاللَّهِ إنْ قَطَعْتُمُ یَمینی / إِنِّی أُحامِی أَبَداً عَنْ دینِی
وَ عَنْ إِمامٍ صادقِ الْیَقینِ / نَجْلِ الْنَّبیِّ الطَّاهِرِ الْأَمینِ
به خدا سوگند! اگر چه دست راستم را قطع نمودید، ولی من پیوسته از دینم حمایت میکنم و از امامی صادق الایمان که فرزند پیامبر پاک و امین است، حمایت میکنم.
آنگاه «نوفل ارزق» و «حکیم بن طفیل» از کمینگاه بر آن حضرت حمله کردند و دست چپ او را از بدن جدا کردند. آن حضرت پرچم را به سینه خود چسبانید و این رجز را خواند:
یا نَفْسُ لا تَخْشَ مِنَ الْکُفَّارِ / وَأَبْشری برَحْمَةِ الْجَبَّارِ
مَعَ النَّبیِّ السَّیِّد الُمخْتارِ / قَدْ قَطَعُوا ببَغْیِهِمْ یَسارِی
فَأَصْلِهِمْ یا رَبّ حَرَّ النَّار
ای نفس! از کفار هراسی نداشته باش، تو را بشارت باد بر رحمت خداوند جبران کننده و هم نشینی با پیامبر بزرگ و برگزیده. اینان دست چپم را به ستم قطع کردند، خدایا حرارت آتش را به آنان بچشان. (مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 ص 117 و بحارالانوار، ج 45 ص 40)
آنگاه، مشک را به دندان گرفت، چیزی نگذشت که تیری بر مشک اصابت کرد و آبهای آن فرو ریخت.
تیر دیگری بر سینه مبارکش اصابت کرد و بعضی نوشتهاند تیری بر چشم حضرت نشست و مردی از قبیله تمیم با عمود آهنین بر فرق مبارکش زد که از اسب به زمین افتاد. «وَنادی بأعْلی صَوْتِهِ: أَدْرِکْنی یا أَخِی» با صدای بلند فریاد زد: برادر مرا دریاب. (ابصار العین، ص 30)
هنگامی که امام حسین علیهالسلام بر بالینش رسید وی را شهید دید، پس گریست.
همچنین نقل شده است: هنگامی که عباس علیهالسلام شهید شد امام حسین علیهالسلام فرمود: «الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری وَقَلَّتْ حِیلَتی» اینک کمرم شکست و راه چاره بر من محدود شد.
آنگاه گریست و این اشعار را خواند:
تَعَدَّیْتُمْ یا شَرَّ قَوْمٍ ببَغْیِکُمْ / وَ خالَفْتُمْ دینَ النَّبیِّ مُحَمَّدٍ
أَما کانَ خَیْرُ الرُّسُلِ أوْصاکُمْ بنا / أَما نَحْنُ مِنْ نَجْلِ النَّبیِّ المُسَدَّد
أما کانَتِ الزَّهْراءُ أُمّی دُونَکُمْ / أما کانَ مِنْ خَیْرِ الْبَرِیَّةِ أحْمَدَ
لُعِنْتُمْ وَ أُخْزیتُمْ بما قَدْ جَنَیْتُمْ / فسَوْفَ تَلاقُوا حَرَّ نارٍ تُوَقَّدُ
ای بدترین مردم! با ستمکاری خویش بر ما تعدّی کردید، و با آیین پیامبر خدا محمّد صلی الله علیه و آله مخالفت ورزیدید.
آیا بهترین پیامبر، سفارش ما را به شما نکرده بود؟ آیا ما از نسل پیامبر راستین نیستیم؟
آیا جز این است که حضرت زهرا علیهاالسلام مادر من است نه شما؟ آیا او از نسل بهترین انسانها نبود؟
به سبب جنایتی که مرتکب شدید ملعون و خوار گشتید، و به زودی گرفتار آتش شعلهور الهی خواهید شد.