
انگیزههای قیام خونین 15 خرداد 1342
مطالبی که در آسمونی می خوانید، نتیجه تلاش قابل تقدیر نشریه رشد معلم است که در پی سخنرانی مفید و هشدار دهنده مقام معظم رهبری در خطبه دوم نماز جمعه مورخ 18 خرداد 1363 تهران در مورد پانزدهم خرداد، به درج سخنان ایشان اقدام نمود. در انتهای این مطلب، هیئت تحریریه نشریه رشد معلم روزشماری هم از وقایع تاریخی سالهای 1340 تا 1343 ارائه نموده است که خواندن آن مفید و تامل برانگیز است.
با صحبتهایی که تا کنون درباره 15 خرداد شده است، مسلماً مردم اطلاعات زیادی در این زمینه دارند. لذا، نکتهای میخواهم درباره آن تاکید و پافشاری کنم این است که میترسم حادثه بزرگ و با عظمتی، مثل 15 خرداد که مهمترین حادثه ملت ایران پیش از انقلاب است، در طول تاریخ تحریف شود. و احتمال میدهم که دستهایی باشد که این حادثه را بخواهد تحریف کند. علت این نگرانی این است که اگر این حادثه تحریف شود، امکان ندارد که انقلاب ما تحریف نشود. از طرف دیگر اگر این واقعه بزرگ تاریخی تحریف شده، غلط معنا شود و تفسیرهای نادرستی از آن ارائه بشود، امکان دارد کل انقلاب ما را تحریف کند.
از همان آغاز که نشانههای پیروزی انقلاب پدیدار شد، دستهایی مشغول شدند که انقلاب را از روح وحقیقت خودش یعنی اسلام، جدا کرده و آن را بدون محتوای اسلامی معرفی کنند. تفسیرهایی که برای انقلابهای دنیا به وسیله مارکسیستها یا افراد مادی یا مادیون غیر مارکسیست شده است، بر این محور استوار بوده است که نقش دین را در این انقلابات نادیده بگیرند. آنها شدیداً اجتناب میورزند از اینکه تصور بشود دین بتواند انقلاب به وجود بیاورد و مردم را سازماندهی کند و از همه مهمتر انقلاب را به پیروزی برساند و بتواند ساختهای غلط اجتماع را به هم بریزد و جامعهای با ساخت صحیح به وجود آورد. اگر چنین تفکری جا بیافتد، خواب راحت از چشم حکومتهای طاغوت گرفته میشود. آنها میدانند که غالب ملتهای جهان امروز دین دارند. موج الحادی و بیدینی هنوز نتوانسته است اعتقادات مردم را از آنان بگیرد. البته فعلاً کاری نداریم که بعضی از این ایمانها سست است و برخی مبنای فلسفی و عقیدتی صحیح و سالمی ندارد و پارهای هم در معرض فساد و تعویض قرار گرفتهاند. با این احوال، اغلب مردم دنیا امروزه متدین به ادیان هستند. اگر اطلاع پیدا کنند که دین میتواند معجزه کند و اهرمی برای حرکت باشد، ساختهای غلط اجتماعی را به هم بریزد و حکومتهای طاغوتی را سرنگون کند. و حکومتهای مردمی بر سر کار بیاورد، در دنیا انقلابات زیادی خواهد شد.
لذا همواره سعی کردهاند این طور وانمود کنند که انقلاب ایران یک انقلاب بر مبنای اسلام نیست.
شما دیدید که از روز اول، جمهوری دمکراتیک، یا جمهوری خلق را میخواستند در سر زبانها بیاورند. و وقتی مخالفتهای مردم و بزرگان را دیدند، به کلمه جمهوری هم قانع شدند. برای آنها هم این بود که کلمه اسلام در آن نباشد، تا به تدریج یاد اسلام و تأثیر اسلام، در طول تاریخ کم شده و به کلی به فراموشی سپرده شود. این توطئهای بود که قبل از انقلاب هم آشکار بود. البته بنده شخصاً قبل از پیروزی انقلاب چون با کارهای روشنفکرانه و نوشتن مقالهها و شعرها نمایشنامهها و کنگرههایی که میگذاشتند آشنا بودم. این خطر را کاملاً احساس کرده بودم یعنی احساس میکردم که دارند کاری میکنند که نقش اسلام را در به وجود آوردن این انقلاب که طبعاً در تشکیل حکومت بر پایه این انقلاب، حقی به اسلام میدهد مورد تغافل قرار بدهند.
امروزه هم همین مساله وجود دارد دستهایی است که در تاریخهایی که در داخل یا در خارج کشور مینویسند. مطمئناً کمترین نقش را به اسلام و منادیان اسلام یعنی روحانیت بدهند. ایمان اسلامی مردم و انگیزه اسلامی آنان و نقش اسلام در تمام تواریخی که چه به دست ملیگراها چه به وسیله مارکسیستها و چه به وسیله سایر مخالفین با دین نوشته بشود، یقیناً نقش منفی خواهد بود. بعضی ممکن است بگویند اسلام انقلاب را عقب انداخت و پارهای حداقل کاری که میکنند این است که نقش اسلام را انکار کنند. این یکی از انگیزههاست و به این وسیله میخواهند تاریخ را تحریف کنند. البته امروز شما در صحنه هستید خودتان اسلام را لمس میکنید و با وجودتان جهات اسلامی را که سازنده این انقلاب است و انگیزههای اسلامی که مایه تداوم این انقلاب است همه را با وجودتان حفظ میکنید.
اما آنها به نسلهای آینده امید بستهاند. فکر میکنند که در نسلهای آینده ممکن است این خاطرهها به فراموشی سپده شود و آن روز بیایند و نقش اسلام در سازمان دادن و ایجاد این انقلاب را، از اساس و پایه انکار کنند. بنابر این مطلب را همیشه در ذهنتان داشته باشید روشنفکران اسلامی، متدینین، افراد آشنا به قلم و گویندگان همیشه توجه داشته باشند که دستهای ضد اسلام و ضد دین نه تنها برای امروز بلکه برای ده سال، بیست سال و یا حتی پنجاه سال آینده برنامهریزی میکنند و در این فکر هستند که انقلاب ما را تحریف کنند. یعنی نقش اسلام را در این انقلاب به فراموشی و غفلت بسپارند.
خوب، حالا بیاییم به سراغ پانزده خرداد. پانزده خرداد، همان حادثهای است که اگر این حادثه درست فهمیده شود و عوامل و انگیزههای آن برای مردم به درستی تشریح گردد. برای هیچکس شکی باقی نخواهد ماند که این انقلاب برخاسته و برانگیخته از ایمان اسلامی مردم است که با رهبری علمای دین انجام گرفته است ولا غیر.
و این است که حرکت عمومی مردم ما را تعیین میکند.
پیام 15 خرداد سه پایه اصلی برای تاریخ دارد:
اسلام، امام، مردم. حالا مسأله 15 خرداد را مرور کنید و ببینید مسأله چه بوده است متأسفانه در بعضی از رسانههای گروهی هم 15 خرداد را اینطور تفسیر میکردند که چون امام راجع به کاپیتولاسیون و امتیازات دیوان داوری خارجیها و امریکاییها صحبت کردند، از این جهت بود که امام را دستگیر کردند، در رابطه با 15 خرداد این کاملاً خلاف واقع است چنین چیزی نیست. قضیة کاپیتولاسیون در سال 43 واقع شد یعنی امام از زندان هشت ماهه، ده ماههشان به قم بازگشته بودند – حتی یکی دو ماه هم گذشته بود – که مسأله کاپیتولاسیون پیش آمد و امام هم سخنرانی کردند. و این بار بود که امام را دستگیر و به ترکیه تبعید کردند. ماجرای دستگیری و بازداشت امام در 15 خرداد که آن قیامت کبری را به وجود آورد، مربوط به مبارزات چند ماهه روحانیت بود که نقطه اوج آن مبارزات روز عاشورا و سخنرانی امام در مدرسه فیضیه قم بود. این مبارزات چند ماهه روحانیت یک شعار بیشتر نداشت و آن شعار دین بود و اینکه «مردم، دین در خطر است احکام اسلام در خطر است. فقه اسلامی در خطر است. دستگاه با دین مخالف است» شعار اصلی مبارزه فقط همین بود. اعلامیههای امام که آن وقت صادر فرمودهاند الان هم هست بردارند و نگاه کنند.
مسأله، مسأله تخلف از احکام اسلامی بود که در یک تصویبنامه دولت آمده بود و بعد که مبارزات مردم و روحانیون ادامه پیدا کرد، دولت وقت مجبور شد که این تصویبنامه را پس بگیرد پس از چند ماه هم مسأله رفراندوم قلابی شاه ملعون پیش آمد و آن اصول ششگانهای که آنها اعلام میکردند، مطرح شد. و شعار آن ضدیت با دین بود و آنها مبارزهای را با دین آغاز کرده بودند. لذا وقتی شما سخنرانی امام را که در 12 خرداد (روز عاشورا) در مدرسه فیضیه قم ایراد فرمودند نگاه میکنید میبینید که امامخ روی اسلام، روی ضدیت شاه با اسلام، روی تبعیت آنها از دشمنان اسلام و روی تسلط اسرائیل، تکیه فرمودهاند. شعار اصلی آن آنروز جز این که «دین و قرآن و شرایع اسلامی و شریعت اسلامی، در خطر است» چیز دیگری نبود. بعدها مسائل دیگری هم اضافه شد البته در حاشیه این شعار اصلی شعارهای دیگری هم وجود داشت که آنها زمینههای این مبارزه را تشکیل میدادند ظلمهایی که به مردم میکردند، وضع نابسامانی که مرئم داشتند کتکهایی که به دانشجویان یا بعضی از قشرها زده بودند، کتکهایی که به بعضی از علما زده بودند زندانهایی که بعضیها را برده بودند، همه این مسائل در حاشیه آن محور اصلی مبارزه – که بیان شد – به عنوان شعار مطرح میشد.
امام در ماجرای نطق عجیب و بنیانکن مدرسه فیضیه – که در روز عاشورای سال 1342 ایراد فرمودند – به اساسیترین مساله تکیه کردند و آن اینکه «دستگاه سلطنت با اسلام مخالف است» و شاه را تهدید کردند که «چنانچه تو به همین ترتیب بخواهی عمل کنی من اعلام خواهم کرد که این آدم دین ندارد. مردم هم تو را تحمل نخواهند کرد». بنابر این اصلا محور «دین» بود.
لذا وقتی که این سخنرانی انجام گرفت دستگاه که از چند ماه قبل احساس میکرد که مبارزه عمیقی در حال شکل گرفتن است و کانون اصلی این مبارزه را هم پیدا کرده بود و آن شخص امام در رأس روحانیت مبارز بود، به این فکر افتاد که بایستی امام را از صحنه مبارزه خارج کند. لذا شبانه به منزل امام ریختند و شب دوازدهم محرم که شب پانزده خرداد بود امام را دستگیر کردند به مجرد این که امام از قم خارج شدند ایشان را به نقطه نامعلومی بردند که بعد معلوم شد ایشان را آوردهاند تهران و در باشگاه افسران امام را موقتاً بازداشت کردهاند. سپس امام را به یک زندان بردند و ایشان مدتی در سلول انفرادی بودند، بع از چند ماه هم امام را به منزلی بردند ایشان در آنجا محصور بودند به محض اینکه امام از قم خارج شدند و خبر به مردم قم رسید اجتماع اول در قم و بلافاصله در تهران و بعد در بعضی از شهرستانهای دیگر انجام گرفت شعار این اجتماعات عظیم مردم «شخص مام خمینی بود و بس».
دستگاهها در آن روز هم حاضر نبودند اعتراف کنند این اقیانوس عظیم انسانها که به موج آمده و طوفانی شده است برای خاطر یک عالم دین و یک مرجع تقلید است.
چون خود همین اعتراف به قدرت روحانیت و قدرت شخص امام بود. لذا نه تنها اعتراف نمیکردند بلکه انگهای گوناگون به این حادثه عظیم میزدند و نسبتهای مختلف به آن میدادند و تفسیرهای دروغین درباره آن میکردند.
بعدها هم متأسفانه همان کاری را که آن روز ساواکیها میکردند و دستگاه جنگ روانی شاه و دولت شاه آن روز انجام میداد، یک مشت روشنفکرهای وابسته به اردوگاههای فکری الحادی مارکسیسم، همان تفسیرهای غلط را مطرح میکردند و چنین میگفتند که فئودالها بودند آمدند و مبارزه کردند. خمعیت عظیمی که در تهران بود یا در قم، در شیراز، در مشهد و در تبریز بودند، اینها که در این شهرها حرکت کردند کدام فئودالها بودند؟ اینها متن مردم بودند، کشاورزان و روستائیان نیز در این حادثه عظیم شرکت کرده بودند. حتی روستائیان و کشاورزان ورامین که به تهران میآمدند توسط مزدوران شاه به گلوله بسته شدند و چند صد نفر از آنان شهید شدند که هنوز آن خاطرات شکوهمند را مردم عزیز ورامین و پیشوا فراموش نکردهاند و فراموش هم نخواهند کرد.
بنابر این آنچه که مردم شما را حرکت داد ایمان بود. ایمان به چه چیز؟ ایمان به اسلام که مظهر ایمان به اسلام، ایمان به عالم روحانی بود... که در چشم و دل فضلا و طلاب و علما و درسخوانها و خواص از سالیان دراز مقام بسیار ارجمندی داشت. بنده ان سالی که قم رفتم (در سال 1337) در همه قم یک روحانی وجود نداشت که در میان طلاب، جوانان، فضلاو درسخوانها و نیروهای فعال قم به قدر امام محبوبیت و عظمت داشته باشد. البته آن وقت مرحوم آیتاللّه بروجردی مرجع تقلید و رئیس حوزه علمیه بود اما آن شیفتگی که مردم و طلاب، فضلا و درسخوانها و جوانهای فعال به امام داشتند نسبت به هیچ کس در حوزه قم نداشتند.
در حرکات اجتماعی، در انقلابها در مبارزات دستجمعی و در دعوت های عمومی رهبر یک چیز قراردادی نیست هنگامی که آتش مبارزه مشتعل میشود رهبر به خودی خود در میدان مبارزه، در میدان عمل پیدا خواهد شدو خودش را به مردم خواهد شناساند. این طور نیست که یک دفعه فردی را به عنوان رهبر معرفی کنند و مردم هم آن را واقعاً بدون آشنایی و بدون اطلاع به عنوان رهبر بپذیرند رهبر در طول سالیان دراز، رهبری خودش را ثابت خواهد کرد. امام در حرکت در مبارزه در تلاش و در میدانهای دشوار و سخت بود که رهبری خودش را به مردم نشان داد. آن وقتی که همه بریدند امام محکم و استوار ایستاد. در قضیه دوم فروردین و قضایای مدرسه فیضیه قم که چند ماه پیش از 15 خرداد بود، در تهاجم به طلاب، غالب کسانی که ماجرا را از نزدیک دیده بودند و یا از دور خبر را شنیده بودند نبضشان ساقط شده بود یک چنین تهاجمی را هیچ کس احتمال نمیداد، وقتی دیدند دستگاه تا آنجا ایستاده است که حاضر است به مدرسه تهاجم کند و طلاب را بکشد از بالای بام به زمین بیاندازند، عدهای را کتک بزند پیرمردها را زیر شلاق بگیرد و یا به زیر باطوم بیاندازد خیلیها بودند که واقعاً مردّد شدند و در اصل مبارزه تردید پیدا کردند. و در اینکه آیا وظیفه شرعی است که ادامه بدهند تردید کردند بعضیها هم که برگشتند آن دست نیرومند آن صدای قوی آن آهنگ قاطع که در تمام مراحل همواره به دیگران روحیه داد، دل داد، نیرو بخشید و در کالبد مبارزه خون دمید، شخص امام امت عزیز و بزرگوار و محبوب ما بود. لذا مردم وقتی که این قاطعیت و این استواری و این مبارزه را میدیدند طبیعی بود که رهبر خودشان را میشناختند و میفهمیدند که چه کسی قادر است این مبارزه را هدایت کند و تا سر منزل مقصود برساند.
در تمام این مدت مبارزه، آنتنهای ذهن زن و مرد و کسانی که در حوادث وارد بودند، منتظر بود که فرستنده قوی معنوی امام امت آن مطالب، آن حقایق آن تحلیلها، آن ترغیبها و آن امر به معروفها را به آنان برساند وآنها بگیرند. همه منتظر بودند که امام چه میگوید؟ امام هم در هر فرصتی آن حرفی را که باید بزنند آن کاری را که باید انجام بدهند و آن موضعی را که باید اتخاذ بکنند انجام میدادند و مردم را لحظه به لحظه به صورت یک رهبر واقعی، حقیقی و بینظیر هدایت میکردند. لذا، دستگاه به این نتیجه رسید که باید امام را از صحنه مبارزه حذف کند و بیرون ببرد در حقیقت آن دست نیرومندی را که این گردونه عظیم را میگرداند از میدان خارج کند و مردم را بی سرپرست بگذارد. دستگاه که نیمی از حقیقت را میدید فکر میکرد که مردم احیاناً کمی گریه خواهند کرد و ناراحتی میکنند و قضایا تمام میشود دستگاه این را درست فهمیده بود که امام واقعاً آن دست مقتدری است که همه چیز را حرکت میدهد و دلها را قرص میکند راه میاندازد، اما نیمه دیگر حقیقت را که معمولاً دستگاههای جبار نمیتوانند بفهمند معمولاً چشمهای کور و کر و مهر خورده فسّاق طاغوت نمیتوانند درک کنند، نفهمیده بود و آن نقش مردم و حضور آنان و مقاومتهایشان و اهمیت حرکت مردم بود دستگاه این را نمیتوانست درک و احساس بکند. وقتی که امام را در نیمه شب 15 خرداد دستگیر کردند و به تهران آوردند یک دفعه در تهران در قم و بعضی از شهرهای دیگر موج عظیمی به راه افتاد این موج خون و پیام بود تا 15 سال بعد یعنی تا 1357 در گوش مردم بود سرانجام به پیروزی انقلاب اسلامی انجامید.
مردم آمدند توی خیابانها. آن کسانی که آن روزها در صحنه بودند یادشان است طلاب، روحانیون وافرادی که آن روزها از دور یا از نزدیک تماشاچی بودند یا در متن جریان بودند حتی میدانند که کارگردانهای آن جریانات چه کسانی بودند آن حرفی هم که گفته بودند مبنی بر این که فئودالها بودند دروغ بود همین مردم معمولی تهران و شهرستانها، کسبهها و بازاریهای متدین، میدانیهای متدین، کارگرها، شاگرد مغازهها، صاحبان مغازههه و عامه مردم بودند. در بعضی جاها همان طور که گفتیم روستاییها نیز بودند و در همه این مناطق نقش روحانیون و حضور روحانیت یک حضور فعال بود. چهرههایی مثل حاج صادق امانی حاج مهدی عراقی و از این قبیل، جزء کارگردانهای مبارزه بودند. خیلی خوب است که از چهره دو نفر از شهدای عزیز که کمتر از آنان یاد می شود یاد کنم مرحوم طیب و مرحوم رضایی عزیزانی بودند که مبارزه کردند و در این مبارزه نقش داشتند و بعد هم شدیدترین انتقامها را دستگاه از اینان گرفت و آنها را به شهادت رساند
یک چنین حرکت خالص مردمی، بدون این که یک حزب سیاسی در آن دخالت داشته باشد شکل گرفته بود. هر حزب سیاسی هر تشکیلاتی چه چپی و چه راستی چه دینی و چه متدین که ادعا کند در 15 خرداد کمترین نقشی داشته است دروغ گفته است. 15 خرداد را متن مردم، انگیزه اسلامی، عشق به روحانیت، عشق و ایمان به امام خودشان به وجود آوردند. ستون فقرات حادثه 15 خرداد علاقه به اسلام و به امام است.
پس آنچه که در 15 خرداد به وجود آمد عبارت بود از پیوند مستحکم ملت و امام آن هم به برکت اسلام. یعنی مردم که امام را دوست داشتند بخاطر اسلام دوست داشتند. الان هم مردم امام را مظهر اسلام میدانند و دوست دارند آنچه که محور اصلی این حرکت بود همین محور اسلام بود که امام و امت را به هم پیوند داد. حرکت امام، هدایت امام، راهنمایی و رهبری امام و فداکاری مردم اساس و پایههای این حادثه عظیم بود. البته دستگاه در این واقعه، یکی از بزرگترین جنایت را مرتکب شد. آن کسانی که شاهد عینی بودند میدانند که دستگاه برای کشتار از تمام وسایل استفاده کرد کشتار چه کسانی؟ کشتار نظامیان؟ کشتار سنگرنشینان؟ نابود کردن زرهپوشها؟ نه، کشتار زن و مرد و پیرمرد و جوان که توی خیابانها به راه افتاده بودند و برای خاطر خدا، مشتهایشان را گره کرده بودند و میگفتند :«خمینی، خمینی خدا نگهدار تو، بمیرد بمیرد دشمن خونخوار تو». من خواهش میکنم همه کسانی که درباره 15 خرداد چیزی مینویسند، همه کسانی که شعر میگویند، همه کسانی که در این باره حرف میزنند و همه کسانی که در تاریخ آن را ثبت میکنند، خدا را فراموش نکنند و محور اصلی 15 خرداد و پیام حقیقی آن را که این سه عنصر را یعنی اسلام، امام و مردم را به برکت اسلام و زیر سایه اسلام در بردارد، مطرح کنند.
حال با این توضیحات، برای روشن تر شدن موضوع نگاهی دقیق تر به حوادث سالهای 1340 تا 1343 از نگاه نشریه رشد می اندازینم
هر کس 15 خرداد را غیر از این تفسیر بکند، یقیناً یک تغییر ناصحیح با مغرضانه و یا جاهلانه کرده است و بعد از این نیز رسانههای گروهی 15 خرداد را به کاپیتولاسیون نسبت ندهند.

20 دی 1340: تصویب قانون اصلاحات ارضی
16 مهر 1341: تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی توسط دولت علم (در زمان تعطیلی مجلسین) موادی از این تصویبنامه:
- حذف قید اسلام از شرایط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان،
- ذکر سوگند به کتاب آسمانی به جای سوگند به قرآن،
- وارد کردن زنان به صحنه فساد.
17 مهر 1341: تلگراف امام خمینی و علمای بزرگ قم به شاه در مخالفت با لایحه مذکور و آگاه کردن علمای شهرستانها از توطئه دشمنان اسلام.
28 مهر 1341: تلگراف امام خمینی به نخستوزیر وقت (علم):
«... علمای ایران و اعتاب مقدسه و سایر مسلمین در امور مخالف با شرع ساکت نخواهند ماند...»
15 آبان 1341: تلگراف شدیدالحن امام به شاه:
«... با آنکه به آقای اسداللّه علم ، در این بدعتی که میخواهد در اسلام بگذارد تنبه دادم و مفاسدش را گوشزد کردم، ایشان نه به امر خداوند قاهر گردن نهادند و نه به قانون اساسی و قانون مجلس اعتنا نمودند و نه به نصیحت علمای اسلام توجه نمودند و نه به خواست ملت مسلمان...»
15 آبان 1341: تلگراف پرخاشگرانه امام به علم:
«... اینجانب مجدداً به شما نصیحت میکنم که به اطاعت خداوند متعال و قانون اساسی گردن نهید و عواقب و خیمه تخلف از قرآن و احکام علمای ملت و زعمای مسلمین و تخلف از قانون بترسید و بدون موجب مملکت را به خطر نیاندازید. و الاّ علماء اسلام درباره شما از اظهار عقیده خودداری نخواهند کرد و السلام علی من اتبع الهدی»
21 آبان 1341: تلگراف علم به مراجع (غیر از امام) و مصاحبه مطبوعاتی او در توجیه لایحه و اظهار اینکه نظر بزرگان دین را پذیرفته است.
22 آبان 1341: پاسخ امام خمینی به استفتاء اصناف فم در مورد مصاحبه علم:
«مصاحبه آقای نخستوزیر به هیچ وجه ارزش قانونی نداشت و نظر اینجانب را تأمین ننمود. ... زیرا چیزی که در هیئت وزیران تصویب شد به الغاء آقای نخستوزیر لغو نمیشود و به قوت خود باقی است. بنابر این خطر بزرگی که برای اسلام و استقلال و کیان مملکت به واسطه این تصویبنامه که شاید به دست جاسوسان یهود و صهیونیستها تهیه شده برای نابودی استقلال و به هم زدن اقتصاد مملکت به قوت خود به نظر دولت آقای علم باقی است...
اینجانب حسب وظیفه شرعیه به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر میکنیم: قرآن کریم و اسلام در معرض خطر است استقلال مملکت و تمام اقتصاد آن در معرض خطر است استقلال مملکت و تمام قتصاد آن در معرض قبضه صهیونیسم است. ملت مسلمان تا رفع این خطرها نشود (نه فقط لغو تصویبنامه) سکوت نمیکنند و اگر کسی سکوت کند در پیشگاه خداوند قاهر مسئول و در این عالم محکوم به زوال است.»
7 آذر 1341: تلگراف هیئت دولت به مراجع قم (غیر از امام خمینی) و علمای تهران و خبر لغو تصویبنامه.
9 آذر 1341: امام خمینی: هر چند مضمون تلگرافی که دولت برای علمای قم فرستاده قانع کننده میباشد ولی تا در جراید رسمی کشور لغو تصویبنامه به طور صریح اعلام نشود ما این تلگراف را «کان لم یکن» فرض کرده و به مبارزه ادامه خواهیم داد.
10 آذر 1341: تیتر درشت روزنامههای عصر تهران: در هیئت دولت تصویب شد که تصویبنامه مورخه 14/7/41 قابل اجرا نخواهد بود.
11 آذر 1341: پیام امام به مردم مسلمان ایران:
«... قیام عمومی دینی شما موجب عبرت برای اجانب گردید لیکن لازم است متذکر شوم که مسلمین باید بیش از پیش بیدار و هوشیار بوده، مراقب اوضاع خود و مصالح اسلام باشند و صفوف خود را فشردهتر کنند که اگر خدای نخواسته دستهای ناپاکی به سوی مقدسات آنها دراز شود قطع کنند.»
11آذر1341: سخنرانی تاریخی و پرشور امام در افشای نقشههای ضد اسلامی رژیم:
«... ما میگوییم زنها را به اسم آزادی و ترقی به فساد نکشید و منحرف نسازید. چرا مطبوعات را آزاد میگذارند که نسبت به روحانیت و مقدسات اسلام هر اراجیفی را بنویسند؟... هر چه موافق دین و قوانین اسلام باشد ما با کمال تواضع به آن گردن مینهیم و هر چه مخالف دین و قرآن باشد ولو قانون اساسی ولو التزامات بینالمللی باشد ما با آن مخالفیم... شما خلع سلاح کنید و سر نیزه را از سر مردم بردارید تا ببینیم که ملت با کیست و چه کسی از پشتبانی تودهها برخوردار است؟ قلوب ملت اسلام را باید با عمل به اسلام و پیروی از قرآن جلب کرد.»
19 دی 1341: اعلام رفراندوم برای لوایح ششگانه «انقلاب سفید» از طرف شاه.
2 بهمن 1341: پخش اعلامیه امام خمینی در تهران و شهرستانها معنی بر تحریم رفراندوم قلابی شاه:
«... مقامات روحانی برای قرآن و مذاهب احساس خطر میکنند و به نظر میرسد این رفراندوم اجباری مقدمه برای از بین بردن مواد مربوط به مذهب است...، علماء اسلام وظیفه دارند هر وقت برای اسلام و قرآن احساس خطر کردند به مردم مسلم گوشزد تا در پیشگاه خداوند متعال مسئول نباشند.»
- تظاهرات گسترده مردم تهران (رفراندوم قلابی مخالف اسلام است)
3 بهمن 1341: دستگیری صدها نفر از روحانیون ئ مردم مخالف رفراندوم.
- یورش مزدوران ساواک به دانشگاه تهران و مضروب و مجروح کردن صدها دانشجوی مسلمان.
- مستقر شدن تانکها و زرهپوشها در نقاط حساس تهران.
- تعطیل رسمی شهر قم و تظاهرات پرخروش مردم (ما تابع قرآنیم رفراندوم نمیخواهیم) اعتصاب سراسری مردم مسلمان در مشهد، اصفهان، کرمان، یزد، نجفآباد و یگر شهرها.
6 بهمن 1341: رأی دادن عربدهکشان رژیم به رفراندوم، در جو وحشت و اختناق.
8 اسفند 1341 (عید سعید فطر 1382): سخنرانی حماسهآفرین امام در جمع مردم تهران و شهرستانها:
«... شما آقایان محترم در هر مقامی که هستید با کمال متانت و استقامت، در مقابل کارهای خلاف شرع و قانون این دستگاه بایستید. از این سرنیزههای زنگزده و پوسیده نترسید. این سرنیزهها به زودی خواهد شکیت! اگر با بردن عده زیادی از علما و خطا به زندان آنها را از سخن گفتن باز داشتند، سایر آقایان روحانیون که هنوز توقیف نشدهاند سخن خواهند گفت و مردم را متوجه خواهند کرد. مگر میشود زبان روحانیت را برید؟...»
نوروز 1342: اعلام عزای عمومی توسط امام:
«... دستگاه حاکمه ایران به احکام مقدسه اسلام تجاوز کرد و به احکام مسلمه قرآن قصد تجاوز دارد. هدف اجانب قرآن و روحانیت است... ما باید به نفع یهود امریکا و فلسطین هتک شویم، به زندان برویم، معدوم گردیم... من این عید را برای جامعه مسلمین عزا اعلام میکنم تا مسلمین را از خطرهایی که برای قرآن در پیش است آگاه کنم، به دستگاه جابر اعلام خطر میکنم. بارالها من تکلیف فعلی خود را اداء کردم و اگر زنده ماندم تکلیف بعدی خود را به خواست خداوند اداء خواهم کرد.»
2 فروردین 1342 (25 شوال سالگرد شهادت امام صادق علیهاسلام) :
- حمله وحشیانه مزدوران رژیم به روحانیون مبارز و انقلابی در مدرسه فیضیه و مضروب ساختن و کشتن صدها نفر از قهرمانان روحانی.
- حمله دژخیمان رژیم به مدرسه طالبیه تبریز و کشتار بیرحمانه روحانیون.
3 فروردین 1342: مردم قم به امر امام خمینی به فیضیه و بیمارستانها رفته و از نزدیک با آثار جنایات شاه روبهرو شدند.
4 فروردین 1342: تلگراف امام خمینی به علماء تهران:
«... شاه دوستی یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، تجاوز به مراکز علم و دانش. شاه دوستی یعنی ضربهزدن به پیکر قرآن و اسلام سوزاندن نشانههای اسلام محو آثار اسلامیت. حضرات آقایون توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است، قرآن و مذهب در مخاطره است با این احتمال، تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب، ولو بلغ ما بلغ»
«... من اکنون قلب خود را برای سر نیزههای مأمورین شما (دستگاه طاغوت) حاضر کردم ولی برای قبول زورگوئیها و خضوع در مقابل جباریهای شما حاضر نخواهم کرد.
من به خواست خدا احکام خدا را در هر موقع مناسبی بیان خواهم کرد و تا قلم در دست دارم کارهای مخالف مصالح مملکت را برملاء میکنم...»
7 فروردین 1342: اعلام اعتصاب علماء و روحانیون سراسر کشور.
تعطیلی بازار و مغازهها در تهران و بسیاری از شهرستانها به مدت 3 روز.
14 فروردین 1342: تلگراف آیتا..العظمی حکیم به امام و علماء قم و دعوت ایشان به عتبات.
16 فروردین 1342 (10 ذیقعده 1382): اعلامیه امام در تشکر از روحانیت و مردم:
«... تعطیلی عمومی بازارها و خیابانها با این محیط ارعاب و خفقان و اختناق، و با این وضع اقتصاد عصر حاضر ابزار انزجا و تنفر عمومی از دستگاه جباره بود. هر کس قصد تجاوز به حریم اسلام و قوانین مقدسه آن داشته باشد در هر لباس و مقام که باشد روحانیت به پشتیبانی از شما برادران ایمانی و ملت بزرگ اسلام در نصیحت یا مقابله با او کوشش خواهد کرد...»
23 فروردین 1342: پاسخ امام به آیتا... العظمی حکیم:
«... ما میدانیم با هجرت مراجع و علماء اعلام... مرکز بزرگ تشیع در پرتگاه هلاکت افتاده و به دامن کفر و زندقه کشیده خواهد شد و برادران ایمانی عزیز ما در شکنجه و عذاب الیم واقع خواهند شد. ما عجالتاً در این آتش سوزان بهسر برده و با خطرهای جانی صبر نموده از حقوق اسلام و مسلمین و از حریم قرآن و استقلال مملکت اسلام دفاع میکنیم.»
11 اردیبهشت 1342: اعلامیه امام به مناسبت چهلم فاجعه مدرسه فیضیه:
«... جرم ما حمایت از اسلام و استقلال ایران است. ما برای اسلام این همه اهانت شده و میشویم، ما در انتظار حبس و زجر و اعدام نشستهایم... دستگاه جبار گمان کرده است با این اعمال غیر انسانی و فشارها میتواند ما را از مقصد خود که جلوگیری از ظلم و خودگریها و قانون شکنیها و حفظ حقوق اسلام و ملت و برقراری عدالت اجتماعی که مقصد بزرگ اسلام است منصرف کند؟...»
14 اردیبهشت 1342: اعلامیه شهربانی کل کشور به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم:
اگر اشخاصی مراسم مذهبی را وسیله اغراض شخصی قرار دهند شدیداًً مجازات خواهند شد!
5 خرداد 1342: رهنمودهای امام به وعاظ و گویندگان دینی و هیئات مذهبی:
«... آقایان بدانند که خطر امروز بر اسلام کمتر از خطر بنیامیه نیست. دستگاه جبار با تمام قوی به اسرائیل و عمال آنها همراهی میکند. خطر اسرائیل و اعمال آن را به مردم تذکر دهید. سکوت در این ایام تائید دستگاه جبار و کمک به دشمنان اسلام است. از اخافه و ارعاب سازمانها و دستگاه شهربانی هراسی به خود راه ندهید...»
13 خرداد 1342 (عاشورای 1383): تظاهرات پرخروش مردم تهران (خمینی، خمینی خدا نگهدار تو. بمیرد بمیرد دشمن خونخوار تو)
13 خرداد 1342: (عصر عاشورا) سخنرانی بنیانکن امام در مدرسه فیضیه:
«... اسرائیل نمیخواهد در این مملکت قرآن باشد، اسرائیل نمیخواهد در این مملکت احکام اسلام باشد، امروز به من خبر دادند که عدهای از وعاظ و خطباء تهران را بردهاند سازمان امنیت و تهدید کردهاند که از سه موضوع حرف نزنند: 1- از شاه بدگوئی نکنند 2- به اسرائیل حمله نکنند 3- نگویند که اسلام در خطر است. و دیگر هر چه بگویند آزادند... تمام گرفتاریها و اختلافات ما در همین سه موضوع نهفته است. مملکت ما، اسلام ما در معرض خطر است...»
شب 14 خرداد 1342: تظاهرات پر شکوه دانشجویان تهران به پشتیبانی از امام خمینی.
14خرداد 1342 (یازدهم محرم 1383): تظاهرات پرشور و هماهنگ بازاریان و دانشگاهیان.
شب 15 خرداد 1342: حمله وحشیانه رژیم به روحانیون مبارز و دستگیری و زندانی کردن آنها. یورش به منزل امام و دستگیری و اعزام ایشان به تهران.
15 خرداد 1342: پخش شدن خبر دستگیری امام در قم و واکنش خشمگین مردم.
- ورود بانوان مسلمان در صف تظاهرات، کشتار بیرحمانه رژیم از تظاهرکنندگان.
- تظاهرات خشمآگین مردم تهران و کشتار خونین رژیم از تظاهرکنندگان.
- به خاک و خون کشیده شدن سیل خروشان کشاورزان ورامین در راه تهران. (سر پل باقر آباد)
- اعلام حکومت نظامی در تهران و بسیاری از شهرستانها.
16 خرداد 1342: - به خیابان ریختن هزارها نفر از مردم تهران و بلند کردن فریاد رعدآسای (یا مرگ یا خمینی).
17 خرداد 1342، روزنامه ایزوستیا (ارگان دولت شوروی)
در تهران و مشهد و قم و ری به تحریک عدهای از روحانیون مرتجع مسلمان آشوب و بلوایی بر پا شد. آشوبطلبان برای مبارزه علیه اصلاحات ارضی دولت از ایام سوگواری مرسومی... استفاده نموده و عدهای از جوانان متعصب عقبافتاده چند مغازه را و چند اتومبیل را واژگون کردند.
17 خرداد1342: مجله عصر جدید (منتشر در شوروی)
«خمینی و دستیارانش، مؤمنین را بر علیه دولت برانگیخته، حقوق متساوی زنان را بهانه کردند و در اثر تبلیغات آنان اشخاصی که از تعصب کور شدهاند و به خیابان ریختند و به آشوب و بلواء دست زدند! »
27- 15 خرداد 1342: اعتصاب سراسری در تهران.
21 خرداد 1342: اعلامیه شیخ محمود شلتوت - رئیس دانشگاه الازهر:
«...در این دوره، جریانهای تبلیغاتی شوم و تجاوزاتی آشکار رخ میدهد که قربانیانش علمای اسلام در ایرانند آن رادمردانی که به راه خدا میخوانند و از دینش پاسداری مینمایند و جرمی جز این ندارند که تعلیمات الهی را باز میگویند.»
4 تیر 1342: انتقال امام به پادگان عشرتآباد.
11 مرداد 1342: آزاد کردن ظاهری امام از زندان و محصور کردن ایشان در منزلی در داودیه و سپس در قیطریه.
13 مهر 1342: تحریم انتخابات فرمایشی رژیم از طرف روحانیت و اعلام اعتصاب عمومی.
13 آذر 1342: دستگیری دهها تن از علمای تبریز و انتقال آنها به زندانهای نظامی تهران.
17 اسفند 1342: برکناری علم از نخستوزیری و روی کار آمدن حسنعلی منصور.
17 فروردین 1343: اعلام خبر آزادی امام از طرف وزیر کشور به ایشان .
پاسخ امام: «اگر بنا است به کارهای سابق ادامه دهید و با مردم رفتار سابق را داشته باشید بودن من در اینجا اصلح است.»
18 فروردین 1343: آزاد شدن امام از زندان رژیم.
- برگزاری مراسم جشن و سرور در بسیاری از نقاط کشور.
- دروغ پردازی رژیم در روزنامهها: «تعهد و التزام خمینی بر عدم دخالت در سیاست.»
21 فروردین 1343: نطق پرشور امام در جمع هزاران نفر از دانشجویان دانشگاه تهران که برای تبریک به ملاقات ایشان آمده بودند:
«... آقابان که در دانشگاه هستید برسانید به همه که روحانیت با این انقلاب موافق نیست. من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و و تسبیح دست بگیرم من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجام دهم و بقیه اوقات برای خودم سلطانی باشم و به امور دیگر کار نداشته باشم. پایگاه استقلال اسلامی اینجاست باید این مملکت را از این گرفتاریها نجات داد.»
15 خرداد 1343: اعلام روز پانزده خرداد به عنوان عزای ملی از طرف امام و دیگر مراجع.
21 مهرماه 1343: تصویب لایحه کاپیتولاسیون در مجلس شورای ملی! برخورداری مستشاران و تبعه امریکا از مصونیتهای سیاسی.
4 آبان 1343: سخنرانی آتشین و هشداردهنده امام.
«... عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بین رفت، عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند ای علمای ایران، ای مراجع اسلام، من اعلام خطر میکنم... ای فضلا، ای طلاب، ای حوزههای علمیه، ای نجف، ای قم، ای مشهد، ای تهران، ای شیراز، من اعلام خطر میکنم ای سران اسلام به داد اسلام برسید! ای علمای نجف به داد اسلام برسید! ای علمای قم، به داد اسلام برسید! رفت اسلام! ...»
- اعلامیه تاریخی امام علیه کاپیتولاسیون:
«... اکنون من اعلام میکنم که این رأی ننگین مجلسین مخالف اسلام و قانون است و قانونیت ندارد...»
13 آبان 1343: دستگیری امام و تبعید ایشان به ترکیه.
خوب بود ولي كوتاه تر بهتر مي شد