- آسمونی
- مجله اینترنتی
- دین و اندیشه
- اسلام
- تاملی در جوانی پیامبر اسلام (ص)
تاملی در جوانی پیامبر اسلام (ص)
یکی از وقایع مهم زنگی پیامبر قبل از بعثت، شرکت ایشان در پیمانی به نام پیمان جوانمردان است.
قبیلههای ساکن در مکه با یکدیگر خویشاوند بودند و پیمانهایی در میانشان وجود داشت. به این دلیل و دلایل دیگر، هر قبیله از تعرض قبیله دیگر مصون بود. اما اگر غریبی به شهر میآمد و به او ستمی میرسید، هیچ مدافع و فریادرسی نداشت.
یکبار مردی از قبیله ای کوچک برای تجارت به مکه آمد، در مکه "عاصِ بن وائِل" از او کالایش را خرید، اما بهایش را نپرداخت. مرد غریبه در برابر ظلمی که به او شده بود از قریش یاری خواست، اما هیچکس به فریادش نرسید.
این حادثه در گروهی از جوانان مکه تاثیر جدی ایجاد کرد، از این رو چند تن از جوانان قریش در خانه یکی از بزرگان خود جمع شدند و پیمانی بستند که به موجب آن نگذارند به هیچ غریبی در شهر مکه ستمی برسد. و در برابر هر ستم آن قدر بایستند تا حق به حقدار باز گردد و نام این پیمان حِلفّ الفُضول قرار داده شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در این پیمان شرکت کردند (ایشان از اعضای اصلی این پیمان بودهاند)، که بعدها از آن به نیکی یاد مینمودند.
حضرت خدیجه (سلام الله علیها):
قبل از اینکه در مورد ازدواج پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با حضرت خدیجه (سلام الله علیها) مطالبی بیان گردد لازم است تا مختصری با آن بزرگوار و خصوصیاتشان آشنا شویم.
حضرت خدیجه (سلام الله علیها) اولین بانویی است که دعوت رسول گرانقدر را لبیک گفت و به پیام آسمانی آن حضرت پاسخ مثبت داد.
به نقل از مورخان، ایشان 68 سال پیش از هجرت متولد شدهاند. (که البته نقلهای دیگری در این زمینه وجود دارد.) پدر آن حضرت خُوُیلِد بن اسد و مادر ایشان فاطمه دختر زائِده بوده که از جهت پدر با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت خویشاوندی داشتهاند.
بنا بر تحقیق پاره از محققان حضرت زهرا (سلام الله علیها) تنها دختر ایشان بودهاند اما عموم مورخان برای ایشان فرزندان دیگری ذکر میکنند.
حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از اخلاق پسندیده و صفات برجسته برخوردار بوده و به اندیشمندی و تیز هوشی و پاکدامنی نام و نشان داشتهاند تا آنجا که در دوران جاهلیت، که در میان مردم رسومی چون دخترکشی رواج داشته و زنان از اهمیت کمی برخوردار بوده و فساد در میان آنان وجود داشت، از آن بانو به عنوان طاهره - یعنی پاک - یاد میشد. البته برای ایشان القاب دیگری چون مبارکه و سیده نساء قریش ـ بانوی زنان قریش ـ نیز ذکر کردهاند.
حضرت خدیجه (سلام الله علیها) که از بزرگترین ثروتمندان قریش به شمار میرفتند، به تجارت میپرداختند. بدین صورت که افرادی را با اموال خویش به شهرهای دیگر چون یمن میفرستادند و آن مردان به داد و ستد پرداخته و در سود این تجارت با حضرت خدیجه (سلام الله علیها) شریک میشدند.
اما با اینکه تمام بزرگان قریش مایل به ازدواج با آن حضرت بودند، ایشان شخصا از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که از نظر مالی تفاوت چشمگیری با ایشان داشتند، تقاضای ازدواج کرده و پس از ازدواج با آن حضرت تمام مال و ثروت خویش را در راه نشر حقایق دین در اختیار همسر گرامیش - پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) - قراردادند، تا آنجاکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
"ما نَنفَعُنی مالٌ قَطُّ مِثلَ ما نَفَعُنی مالُ خَدیجهُ"
"هیچ مالی چون مال خدیجه مرا سود نبخشید."
در سال ششم بعثت که قریش رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و بنی هاشم را در شعب ابوطالب تحت محاصره شدید قرارداد، حضرت خدیجه (سلام الله علیها) با استفاده از دارایی و نفوذ خویش در میان قریش به یاری محاصرهشدگان شتافتند و به اندازهای از مال خود بخشیدند که سرانجام خودشان نیز به سختی افتادند و همانطور که در تاریخ آمده است از آن ثروت فراوان در هنگام مرگ چیزی به جا نمانده بود.
مقام و منزلت این بانوی بزرگ اسلام در صدر زنان جهان قرار گرفته و روایتهای مختلفی ایشان را هم مرتبه حضرت مریم مادر گرامی حضرت عیسی (صلی الله علیه و آله و سلم) دانسته و از آن حضرت به عنوان یکی از چهار زن برتر یاد کرده است. در روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که میفرمایند:
« اَفضَلُ نِساءِ الجنّهِ اَربُعّ: "خَدیجُهّ بنتُ خوُیلِد،فاطمهّ بنتُ مّحُمد، و مُریمّ بنتُ عِمرانُ و آسیهّ بنتُ مّزاحِمُ، امراَهّ فِرعُونُ"»
"برترین زنان بهشت چهار زن باشند، خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد، مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون."
همچنین چندین بار نقل شده که جبرئیل - فرشته وحی - بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده و از جانب خدای تبارک و تعالی برای آن حضرت پیام سلام آورده است، که این امر اشاره به عظمت آن بزرگوار دارد زیرا همانطور که در قرآن آمده است خداوند بر انبیا بزرگ خویش سلام فرستاده است.
جبرئیل گفته است: "ای محمد، بر خدیجه از جانب پروردگارش سلام بر خوان." پس پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: "ای خدیجه این جبرئیل است که از پروردگارت بر تو سلام میگوید." پس خدیجه گفت: "خداوند خود سلام است و سلام از اوست و بر جبرئیل سلام باد."
حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از مقام خاصی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برخوردار بودند؛ بطوریکه تا هنگامی که ایشان زنده بودند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ازدواج نکردند. در منزلت آن بانو همین بس که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سال فوت ایشان را که مصادف با وفات حضرت ابوطالب (علیه السلام) نیز بود، عام الحزن یعنی سال غم یاد کردند.
بعد از فوت ایشان نیز همانطور که در تاریخ روایت شده است، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از ایشان بارها و بارها به نیکی یاد میکردند.
از عایشه - یکی از زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) - است که گفت: "رسول الله از خانه بیرون نمیآمد جز اینکه خدیجه را یاد میکرد و از او به نیکی ستایش مینمود."
در نقل دیگری از عایشه است: «هرگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گوسفندی را ذبح میکرد میگفت: "آنرا به دوستان خدیجه بفرستید." پس روزی علت این امر را پرسیدم. گفت: "من دوست خدیجه را هم دوست میدارم."»
حال پس از ذکر این مختصر و آشنایی با علو مقام حضرت خدیجه به روشنی میتوان دریافت که از چه رو این افتخار نصیب ایشان گشته تا همسر گرامی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و مادر حضرت زهرا (سلام الله علیها) – بانوی بانوان عالم - باشند.
ازدواج پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با حضرت خدیجه (سلام الله علیها):
همانطوری که در قسمت پیشین بدان اشاره شد حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بازرگان بودند و از ثروتمندان قریش به شمار میرفتند. ایشان گروهی از مردان را برای تجارت به شهرهای مختلف فرستاده و آنها پس از داد و ستد با اموال آن بانو در سود این عمل با ایشان سهیم میشدند.
چون حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از راستگویی و امانتداری و صفات پسندیده رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) (که زبانزد خاص و عام بود) اطلاع یافتند به ایشان پیشنهاد دادند که برای تجارت به سوی شام رفته و سهمی بیشتر از تاجران دیگر برگیرند.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز پذیرفتند و به همراه میسره - غلام مخصوص حضرت خدیجه(سلام الله علیها) - و مقداری کالای گرانبها عازم شام شدند.
هنگامی که به شام رسیدند، حضرتش در سایه درختی نزدیک صومعه یکی از راهبان فرود آمدند.
راهب از میسره پرسید که " آن شخص که زیر این درخت نشسته کیست؟"
میسره پاسخ داد که "ایشان یکی از مردمان قریش و اهل حرم (شهر مکه) است."
راهب گفت "سوگند به خدا که جز پیامبر کسی دیگر زیر این درخت ننشسته است."
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کالاهایی که با خود آورده بودند را فروخته و آنچه میخواستند خریدند و به سوی مکه بازگشتند.
در این سفر همه تجار سود بردند. بخصوص رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که از دیگران سود بیشتری نصیبشان گردید. پس از بازگشت هنگامی که حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از میسره درباره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سوال کردند، میسره پاسخ داد که تمام کارهای ایشان حساب شده و منظم و بر اساس عقل است. همچنین او وقایعی که در سفر رخ داده بود را بیان کرده و گفت: هنگامی که یکی از تجار از پیامبر (صلی الله علیه و آله) خواسته بود که به "لات "و "عّزّی"، دو بت مشهور در مکه یاد کند، ایشان امتناع کرده و گفتهاند: "چیزی نزد من پستتر از لات و عّزّی نیست."
پس از اینکه حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از این جریانات مطلع گشتند شخصی را نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده و توسط او پیغام دادند که به علت شرف و نسب والای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)در میان قومشان و خصایصی چون امانتداری، راستگویی و نیکخویی، مایل به ازدواج با ایشان میباشند.
چون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از این موضوع با خبر شدند، عموهای خویش را خبر کرده و آنها را به خواستگاری حضرت خدیجه فرستادند.
در این مجلس حضرت ابوطالب (علیه السلام) - عموی ایشان - سخن را آغاز کرده و پس از حمد و ثنای الهی و ذکر پارهای از خصوصیات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، از حضرت خدیجه (سلام الله علیها) خواستگاری کردند. آن بانو نیز قبول کرده و بدین ترتیب خود را به تزویج پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درآوردند.
در این زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) 25 سال و بنا به گفته اکثر مورخان حضرت خدیجه (سلام الله علیها) 40 سال داشتهاند. (البته برای ایشان سنین کمتری هم ذکر کردهاند.)
نصب حُجُر الاَسود:
حادثه مهم دیگری که پیش از بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رخ داد که موقعیت ایشان را در دیده مردم مکه نشان میدهد، داستان نصب حجر الاسود است. همانطور که در تاریخ آمده است قبل از بعثت، خانه خدا – کعبه - مورد احترام و تقدس اعراب بود و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و برخی اجداد ایشان به دور این مکان طواف میکردند.
سالی، سیلی در مکه جاری شد که باعث ویرانی دیوارهای خانه خدا گشت. و قریش که زمامداری کعبه را به عهده داشتند، تصمیم به مرمت آن گرفتند.
آنها دیوارها را بالا بردند و هنگامی که خواستند حجر الاسود که سنگ مقدسی است در سر جای خود نصب کنند، بین اینکه افتخار نصب این سنگ مقدس نصیب چه قبیلهای شود میان آنها اختلاف پیش آمد و کار بالا گرفت تا جاییکه نزدیک بود میان آنها جنگ خونینی در بگیرد.
بالاخره پیرمرد سالخوردهای که مورد احترام قریش بود، پیشنهاد کرد که هر کسی را که ابتدا از در مسجد وارد شود به داوری بپذیرند که این پیشنهاد مورد استقبال همه قرار گرفت.
در این هنگام بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از در مسجد وارد شدند و بزرگان قریش امانتداری ایشان را تصدیق کرده و داوری ایشان را پذیرفتند.
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز دستور دادند تا جامهای روی زمین پهن کنند. سپس ایشان حجرالاسود را میان آن جامه قرار داده و گفتند تا رئیس هر قبیله یک گوشه از جامه را بردارد.
چون جامه را برداشتند و آنرا بالا بردند، شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سنگ را برداشتند و آنرا بر جای خود قرار دادند و با این داوری خردمندانه از خونریزی بزرگی جلوگیری میکردند.
این حادثه میرساند که با اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در هنگام وقوع این ماجرا جوانی 35 ساله بودند، تا چه حد مورد احترام قریش و دیگران بوده و همگی به امانتداری و درستکاری و درایت ایشان تصدیق داشتند.