درج نظر
مطالعه: 19 دقیقه
سردرگم و نامفهوم، نگاهی به فیلم دوزیست

سردرگم و نامفهوم، نگاهی به فیلم دوزیست

دوزیست فیلمی است با بازی جواد عزتی، هادی حجازی فر، پژمان جمشیدی، الهام اخوان و...

چهارشنبه ۳۰ آبان
سعید لشگری

با خوانش و بررسی فیلم دیگری درخدمت شما هستم ، قبلا عرض کردم مطالب بنده نقد فیلم نیستند چرا که نقد فیلم دانشی خاص و ویژه است و متخصصین خودش را دارد ، عرایض بنده فقط تحلیل و خوانش فیلم های سینمایی هستند .

♦️ تذکر : افشاساز (اسپویل)

خواندن این متن به افرادی که هنوز فیلم ( دوزیست ) را ندیدند پیشنهاد نمی‌شود چراکه دراین متن داستان فیلم افشا میشود .
اما خواندن این متن به افرادی که فیلم «دوزیست» را دیدند شدیداً و موکد پیشنهاد میشود .


🔹 عوامل فیلم دوزیست :

کارگردان و نویسنده : برزو نیک‌نژاد
تهیه‌کننده : سعید خانی
فیلم‌بردار : علیرضا برازنده

بازیگران: جواد عزتی، هادی حجازی فر، پژمان جمشیدی، ستاره پسیانی، الهام خوان، سعید پورصمیمی، مانی حقیقی، مجید نوروزی

سال تولید: ۱۳۹۸
سال اکران: ۱۴۰۱

🔹 خلاصه داستان :
تقریبا ۳۰ سال پیش از این مردی که در یک گاراژ بزرگ کار میکند مجبور به عقد دختری میشود که از او حامله شده و فرزندشان عطا به دنیا می‌آید و در همان گاراژ زندگی میکنند.
چند سال بعد زن فوت می‌کند و آن مرد ( سعید پورصمیمی ) به تنهایی فرزند ناخواسته خود عطا (جواد عزتی) را بزرگ می‌کند .
داستان فیلم از جایی شروع میشود که عطا بزرگ و پدرش پیر شده و همچنان در همان گاراژ قدیمی که سالهاست تعطیل شده بطور قاچاقچی و غیر مجاز زندگی می‌کنند و حتی برق گاراژ هم از تیر چراغ برق گرفتند .
عطا جوانی ساده و مهربان است که روی وانت کار می‌کند و از آنجایی که عطا بسیار مهربان و نجیب است، قدرت نه گفتن ندارد و مدتی است پسر عمویش حمید ( هادی حجازی فر) که طرح دست و شعده باز است و دوست دیگرش مجتبی (پژمان جمشیدی ) که فراری است با آنها در همان گاراژ زندگی میکنند ، مجتبی با ماشین یک نفر را زیر کرده که الان در کما و در بیمارستان بستری است . این دو نزدیک ۱ ماه است که از نجابت عطا سواستفاده کرده و آویزون عطا هستند .
به قول پدر عطا : وقتی زیاد هم نجیب باشی با اسب اشتباه گرفته میشوی .
دیوار به دیوار گاراژ ، خانه مردی پولدار و نزول خور بنام صیفی (مانی حقیقی ) است که آزاده ( ستاره پسیانی) بخاطر بدهی های مادرش و سفته هایی که دست صیفی دارد در خانه او کلفتی میکند .
آزاده دل در گرو عطا دارد و ظاهراً عطا هم از آزاده بدش نمی‌آید .

از آنجایی که صیفی فردی نزول خور و ظالم و منفور اما پولدار است ، عطا و دوستانش برای حل مشکل مجتبی تصمیم به دزدی از گاوصندوق خانه صیفی می‌گیرند .

فیلم دوزیست از شبی آغاز میشود که عطا و مجتبی برای دزدی وارد خانه صیفی میشوند .

و اتفاقا مشکلات اصلی فیلم و فیلمنامه یعنی سردرگمی و نامفهومی و فشردگی و... از همین سکانس اول آغاز میشود .

🔹 این اکسپوزیشن و پیش داستانی که برایتان تعریف کردم ، اطلاعات پایه ای و اساسی فیلم است که به بدترین نحو ممکن یعنی توسط دیالوگ ، خرد خرد و کم کم در طول فیلم توسط کاراکترهای مختلف مطرح میشود و البته امکان ندارد که اکثر بینندگان مثل خود من با یک بار دیدن فیلم این روابط و مناسبات و مسائل را متوجه بشوند .
مخصوصاً اینکه صدابرداری و صداگذاری فیلم در حد فاجعه بد است .
بسیاری از دیالوگ های مهم در بین دعواها و داد و فریاد مطرح میشوند که اصلا واضح و مفهوم نیستند ، خود من که از پلتفرم این فیلم را دیدم بارها مجبور شدم دکمه توقف را بزنم و فیلم را عقب بکشم و صحنه را دوباره نگاه کنم تا متوجه دیالوگ مطرح شده بشوم .
اما این فیلم سینمایی است ، یعنی جامعه هدف فیلم آن افرادی هستند که بلیط گرفتند و در سالن سینما روی صندلی نشستند تا فیلم دوزیست را ببینند ، طبیعی است که آن افراد کنترل در دست ندارند که هرجا متوجه دیالوگ نشدند را دوباره ببینند ، نتیجه این می‌شود که وقتی نظرات مردم را جویا میشوی اکثرا دوزیست را فیلمی نامفهوم و سردرگم و شلوغ میدانند ، قضیه این است که متوجه دیالوگها نشدند .‌

اصولاً وقتی قرار است تک دیالوگ ها بار قصه و منطق روایی فیلم را به دوش بکشند همیشه این احتمال وجود دارد که تماشاچی در آن لحظه به دلایل مختلف آن تک دیالوگ را نشنود و دیگر تا آخر فیلم دلیل چالش ها و منطق روایت را متوجه نشود .

دوزیست فیلمی است که حتما باید دوبار دیده شود تا متوجه اصل داستان و ریزه کاری ها و کاشت های دراماتیک و.... در فیلم بشوید .

و این یک ضعف بزرگ است که کارگردان نتوانسته واضح و مشخص و البته با تصویر ، اطلاعات پایه ای فیلم را به مخاطب منتقل کند .

فقط در بار دوم دیدن فیلم است که میتوان متوجه ظرافت ها و دیالوگ های عالی مثل دیالوگ‌های پرمغز پدر عطا شد ‌.

پایه و اساس و فاکتور پیش برنده این فیلم دیالوگ است نه تصویر .

این سینما نیست ، نمایش رادیویی است .

با وجود اینکه پایه و اساس این فیلم دیالوگ است اما متاسفانه یکی از بزرگترین نقطه ضعف های این فیلم صدا برداری و صداگذاری است .

در بسیاری از مواقع اصلا متوجه نمی‌شویم که بازیگران چه میگویند ، حتی بعضی صحنه ها را بارها گوش کردم و باز متوجه نشدم ، مثلا صحنه ای که عطا از آزاده درباره خانواده مریم سوال می‌کند.

🔹 و اما فیلم :

شب_داخلی _عروسی

داستان فیلم از یک عروسی شروع میشود . اما هرگز متوجه نمی‌شویم که عروسی چه کسی بود ، داماد کیست ؟ عروس کیست ؟ محل برگزاری عروسی کجاست ؟
فقط عطا و پدرش و دوستانش و صیفی در عروسی در کنار دیگر مهمانان حضور دارند و امشب قرار است عطا( جواد عزتی ) و مجتبی ( پژمان جمشیدی ) برای دزدی به خانه صیفی ( مانی حقیقی ) بروند .

سکانس اول تمام عناصر برای جذب مخاطب را دارد اما موفق نمی‌شود .
عروسی ، رقص و شادی به همراه استرس دزدی و سرقت .
همچنین گل‌های سرسبد و ستاره های درجه یک سینمای ایران ؛ پژمان جمشیدی ، جواد عزتی ، هادی حجازی فر و سعید پورصمیمی ، اسامی که نامشان را با چند تریلی باید کشید.
ستاره هایی که نام هر کدامشان برای موفقیت یک فیلم کافیست.

اما این سکانس با وجود جور بودن تمام عناصر موفقیت ، موفق به جذب مخاطب نمی‌شود. در سکانس اول با چند پلان سریع تمام شخصیت های فیلم نمایان و معرفی میشوند .

هنوز در حال تماشا و هضم قر دادن ها هستیم که هادی حجازی فر را با چهره و گریمی متفاوت میبینیم ، هنوز صحنه منعقد نشده که از پچ پچ ها و رفتارهای مشکوک عطا و مجتبی متوجه میشویم امشب قرار است اتفاقی بیافتد.

مجتبی و عطا از عروسی خارج میشوند ، چندتا در را باز میکنند و از چندتا حیاط و راهرو و پشت‌بام عبور می‌کنند و وارد اتاقی میشوند و در چندتا کمد را باز میکنند و بالاخره به گاوصندوق میرسند اما موفق به باز کردن در گاوصندوق نمی‌شوند ، چرا که کلیدی که حمید ( هادی حجازی فر ) درست کرده ، خوب نیست . البته هرگز مشخص نمی‌شود حمید که شعبده باز است چطور کلید ساز میشود ؟
و دربار اول دیدن فیلم متوجه نمی‌شویم که محل دزدی خانه صیفی است ، هرچند در یک پلان عکس صیفی روی دیوار دیده میشود ، اما اینقدر سریع دوربین از روی عکس عبور میکند که متوجه آن نمی‌شویم

🔹 لازم به ذکر است که نورپردازی این فیلم واقعا عالی است ، مثلا نورپردازی همین صحنه های سرقت واقعا درخشان است و کنتراست های عالی ایجاد میکند .
اتفاقا فیلمبرداری هم خوب است ،
موسیقی متن فیلم هم بدنیست البته می‌توانست بهتر بشود
اما صدابرداری و صداگذاری همچنان فاجعه است .

دزدی شکست میخورد قرار میشود یک شب دیگه با کلیدی بهتر برگردند و کار را تمام کنند.

🔹 لازم به ذکر است در همان صحنه دزدی دیالوگ هایی بین عطا و مجتبی ردوبدل میشود که حقیقتا باید اساتید در کلاس های فیلمنامه نویسی درباره آن صحبت کنند .

دو دزد پای گاوصندوق نشستند و قبل از کلید انداختن به گاوصندوق ، عطا از مجتبی می‌پرسد ؛ چقدر میخوای برداری ؟

این یعنی شخصیت پردازی
یک جمله ۳ کلمه ای اما بسیار درخشان در خلق یک شخصیت .
این جمله به بیننده نشان میدهد که عطا دزد نیست

در ادامه مجتبی میگه : تو خودت برای انگشتر مادرت ۱۰ بار میخواستی بیای بالاسرش
و همچنین جملات بعدی نشان میدهد که این دونفر برای حل مشکل مجتبی مجبور به دزدی از خانه یک نامرد نزول خور که بازیگرش به خوبی انتخاب شده ، آمدند .


🔹 سکانس بعدی سکانسی از نظر بصری بسیار زیبا اما سورئال و نچسب است .
دکوپاژ ‌و دکور به حدی زیبا هستند که فضایی غیر واقعی درست کردند ، بیشتر قاب عکسی زیباست تا سکانسی از یک فیلم اجتماعی .
۳ دوست بعد از عروسی و شکست در سرقت ، در گاراژ نشستند و دلیل شکست دزدی را بررسی میکنند .
نور پردازی که بسیار عالی است .
دکور هم بسیار عالی چیده شده ، انبوهی از ماشین ها و دوچرخه های خراب به زیبایی روی هم چیده شده و سگی در پیش زمینه به تیر بسته شده .
دکوپاژ هم عالی است . اما حقیقتا این همه زیبایی مناسب این فیلم اجتماعی نیست .
بیشتر بنده را به یاد قابهای درخشان علی حاتمی در فیلم مادر انداخت که گلدان‌های شمعدانی را با دقتی خاص دور حوض و پنجره چیده بود ، با این تفاوت که آن میزانسن و دکور مناسب فیلم مادر بود اما این صحنه شاعرانه هیچ سنخیتی با ادامه فیلم دوزیست ندارد .
اما به هر حال سکانسی زیبا چیده شده که باز دیالوگ های مهمی در آن مطرح میشود و اطلاعات ریز و درشتی توسط دیالوگ به مخاطب منتقل میشود .
البته میتوان چندتا استعاره هم در این صحنه پیدا کرد که حتی اگر واقعا کارگردان سعی داشته از زبان استعاره و مفاهیم بصری در این سکانس استفاده کند باز نچسب و اضافه است ، گویی معنایی اضافی را به فیلم وصله کرده است .
و صدا همچنان فاجعه است ‌.

🔹 صحنه بعدی همان شب در اتاق پدر عطا که در گوشه دیگر گاراژ است .
سکانسی با حضور سعید پورصمیمی و جواد عزتی ، دوتا ستاره درخشان از دو نسل متفاوت در نقش پدر و پسر .

با دکوپاژ و میزانسن های خوب و استثنا بدون مشکل صدا و البته باز هم انبوهی از اطلاعات.

در پایان این دو صحنه ما متوجه می‌شویم که پدر عطا مریض است و از ابتدا علاقه ای به مادر عطا نداشته و دل در گروه پری خانم عشق قدیمی خود دارد ، عطا بسیار مهربان است ، حمید و مجتبی هر دو آویزون عطا هستند و حتی لباس های تن و کفش های پای آنها هم برای عطا است.


🔹 نقطه اوج و شروع بحران فیلم از صحنه بعدی آغاز میشود ، البته باید عرض کنم که فیلمنامه این فیلم خیلی هم بر اساس اصول سه پرده ای نوشته نشده ، این فیلم در اوج شروع میشود و در همان ۱۰ دقیقه اول بحران با ورود مریم آغاز می‌شود.

عطا از اتاق پدرش خارج میشود که آزاده کلفت صیفی ( ستاره پسیانی ) از روی پشت‌بام عطا را صدا میکند و عطا به پشت‌بام میرود و در آنجا آزاده به عطا می‌گوید که پدر و مادر دوستش باهم دعوا کردند و می‌خواهند طلاق بگیرند و دوستش از خانه فرار کرده و از عطا میخواهد که یک شب به دوستش مریم ( الهام اخوان ) پناه بدهد .

از آنجایی که عطا بسیار مهربان است و نه گفتن بلد نیست قبول میکند تا یک شب دوست آزاده پیش آنها بماند و از اینجا بحران وارد داستان میشود ‌.

🔹 قرار نیست تمام سکانس ها و صحنه های فیلم را تک تک بررسی و خوانش کنم .
با اجازتون از اینجا به بعد خلاصه و فشرده مشکلات و ایرادات و حرف اصلی فیلم را بررسی میکنیم .


🔹 خیلی زود مشخص میشه که مریم حامله است . بخاطر پسری که دوستش داشته از خانه فرار میکند و صیغه پسر میشود و وقتی پسر متوجه حاملگی مریم میشود از او میخواد بچه را سقط کند .
مریم به سراغ آزاده آماده تا به کمک او بچه اش را بیاندازد، اما ته دلش دوست دارد بچه را برای خودش نگه دارد .

یک دختر جوان حامله در بین ۳ مرد جوان که فکر میکنند ندیدبدید نیستند ، اما اتفاقا شدیداً ندیدبدید هستند .

مجتبی و حمید هر دو در تلاش هستند تا به مریم نزدیک بشوند .
یک دختر با ورود به جمع ۳ دوست ، به راحتی موفق میشود سطح و عمق رفاقت های این روزگار را نمایان کند .
۲ دوست عطا که حتی لباس های تن آنها برای عطا است ، براحتی آب خوردن رفاقت را فراموش میکنند و هرکدام به نحوی سعی دارند با مریم ارتباط برقرار کنند .

داستان زندگی مادر عطا و پدرش برای عطا درحال تکرار است .
عطا با دیدن مریم بیاد مادر خود افتاده و به مریم کمک میکند تا پیش دکتر بروند و بچه را سقط کند .
در مطب دکتر از آنها مدرک شناسایی و مدرکی که ثابت کند عطا شوهر مریم است میخواهند .
خیلی ساده و راحت عطا قبول میکند تا مریم را صیغه کند تا بتواند بچه اش را سقط کند .

در این بین حمید موفق میشود با صحنه سازی یک تصادف وارد مغازه صیفی بشود و از کلید گاوصندوق صیفی قالب بگیرد .
این سکانس یک سکانس خیلی جالب است که بخاطر آن باید به آقای نیک نژاد تبریک بگویم ، ایشان ثابت می‌کند صدساله تمام دزدها و کارگردانان فیلمهای مربوط به سرقت و دزدی در اشتباه بودن که برای کپی از روی کلید از موم و صابون استفاده میکردند ، تکنیکی که حمید ( هادی حجازی فر) در این فیلم استفاده میکند بسیار جالب و عالی و کاربردی است ، فقط کافیست قسمت نرمه کف دست را روی کلید بذاریم و چند ثانیه فشار بدیم ، کامل رد کلید روی دست میماند و بعد کافیست با خودکار دور رد کلید را کامل تیره کنیم تا مدل و قالب کلید را بدست بیاریم .

🔹 خلاصه آنکه حمید دور از چشم دوستانش گاوصندوق صیفی را خالی میکند و با مریم فرار میکند و سر عطا و مجتبی بدون کلاه می‌ماند.


🔹 ورود یک دختر به راحتی رابطه دوستی ۳ پسر را بهم میزند ، فکر کنم کمتر پسری در ایران وجود داشته باشد که این مسئله را تجربه نکرده باشد . پس این مسأله چیز عجیب و غیرقابل باوری نیست ‌

اما اینکه حمید چطور موفق شد به تنهایی گاوصندوق را خالی کند ، اصلا قابل باور نیست ، مخصوصا که حمید طبق گفته خودش تا بحال یک آدامس هم ندزدیده !!!

اینکه حمید چه وقت و چطور موفق شد با مریم رابطه برقرار کند و نقشه بکشند معلوم نیست .
سکانس فرار حمید و مریم شوکه کننده بود اما اصلا منطقی و باور پذیر نیست .

🔹 دوزیست ، حمید است که از ترس زیرپا ماندن زیرآبی میرود ،اما اصلا به شخصیت حمید پردازش نمیشود ، درباره مجتبی حداقل میدانیم که مشکلش چیست ، اما هیچ چیزی از حمید نمی‌دانیم ، فقط با یک دیالوگ میفهمیم که حمید پسر عموی عطا است اما اینکه چرا با آنها زندگی میکند ؟ از کجا آمده ؟ مشکلش چیست ؟ مشخص نمی‌شود .

البته وقتی میای هزینه میکنی و از ستاره های توانا مثل هادی حجازی فر استفاده می‌کنی ، طبیعی است که بازیگران توانا جدا از بحث گیشه ، خودشان در خلق شخصیت به فیلمنامه کمک میکنند ، مثل شخصیت فرومایه حمید که بواسطه بازی خوب آقای حجازی فر شخصیتی خلق میشود که میفهمیم ترسو است و از همه آدمها بدش می‌آید و پشت سر همه آدمها آنها را مسخره میکند و ادا در میآورد یا مثل قورباغه آب دهانش را پف میدهد و.... و البته کلید هم میتواند بسازد !!! و یک شبه چنان شجاعتی پیدا میکند که سارق خونه رو میشود و گاوصندوق درون یک خانه را خالی میکند .

 

🔹عزیزان نویسنده ، آقایان کارگردان دزدی به این راحتیا نیست ، یک ترسو نمی‌تواند دزد خانه رو بشود ، امتحان کنید ، به یک مغازه بروید و یواشکی یک وسیله بردارید ، تمام وجودتان پر از استرس میشود ، قطعا دزدی از خانه مردم آن هم وقتی اهالی خانه در منزل هستند ، کار ساده ای نیست که شخصیت حمید به تنهایی از پس آن بربیاد .

🔹 آقای برزو نیک نژاد کارگردان و نویسنده بسیار خوب و موفقی در تلویزیون است .
برزو نیک نژاد خالق سریال ماندگار دردسرهای عظیم و پنچری و دودکش و .... است ، سریال های موفق و ماندگاری که به جزوی از خاطرات ما مردم ایران تبدیل شدند .
البته برزو نیک نژاد تجربیات خوب و قابل قبولی هم در سینما دارد ، دو اثر زاپاس و لونه زنبور که هر دو مورد استقبال مردم قرار گرفتند ساخته نیک نژاد هستند .‌
اما بزرگترین مشکل فیلم دوزیست ، نویسنده و کارگردان فیلم یعنی آقای برزو نیک نژاد است .

فیلم دوزیست کنسروی از یک مینی سریال است .

مثل فیلمهای سینمایی است که تدوینگر ها از سریالهای بزرگ می‌سازند ، نتیجه کار عقیم میشود .

دوزیست نشان داد ذهنیت آقای نیک نژاد سینمایی نیست ، ایشان سریال ساز موفقی است ، ذهنیت و تفکر آقای نیک نژاد بر اساس سریال شکل گرفته .
اگر ایشان بجای فیلم سینمایی دوزیست ، مینی سریال دوزیست را می‌ساخت ، آنگاه سریال دوزیست اثری درخشان میشد .

فیلم دوزیست پر است از شخصیت ها و خرده پیرنگ هایی که نیاز به پردازش دارند .

اینکه آزاده کیست و چه مشکلی دارد نیاز به سکانس و تصویر دارد .
اینکه مجتبی کیست و چه مشکلی دارد نیاز به تصویر و پردازش دارد .

اینکه صیفی آدم پستی است

اینکه مادر عطا چه مشکلی داشته و جریان ازدواجش چیست نیاز

اینکه حمید کیست ؟ شغلش چیست ؟ پول از کجا می‌آورد ؟ دردش چیست ؟

اینکه مریم کیست و چرا این مشکل برایش پیش آمده

داستان عشق پدر عطا و پری خانم و اینکه اصلا پری خانم کیست و ....

همه اینها نیاز به سکانس و تصویر دارند .


اما بار تمام این کاستی ها را دیالوگ به دوش می‌کشد . که متاسفانه صدابرداری یا صداگذاری بسیار بد باعث میشه نفهمیم داستان چیست .

تا اواخر فیلم اصلا متوجه نشدیم که آزاده چه نسبتی با صیفی دارد ؟ فکر میکردم مادرش زن صیفی شده !!!
حقیقتا بار اول که فیلم را دیدم متوجه نشدم مشکل مجتبی چیست ؟
متوجه نشدیم که حمید پسرعموی عطا است

تا آخرای فیلم اصلا متوجه نمی‌شویم که لوکیشن اصلی فیلم یک گاراژ متروکه است و....

اما اگر برزو نیک نژاد بجای ۹۰ دقیقه حداقل ۲۷۰ دقیقه فرصت داشت ، دوزیست را به اثری ماندگار تبدیل میکرد .

🔹 بار دوم که فیلم را ببینید تازه عمق دیالوگ های پدرعطا ( پورصمیمی) را متوجه میشوید .

🔹این فیلم تا حدودی بیننده را یاد فیلم درباره الی می اندازد که ورود یک زن همه چیز را بهم میزند ، اما به شخصه بیشتر بیاد فیلم سلطان قلب‌ها افتادم ،
۳ دوست که یک زن وارد زندگی آنها میشود و البته لوکیشن گاراژ متروکه که شبیه لوکیشن سلطان قلب‌ها بود .
اما در سلطان قلب‌ها ۳ دوست با همه وجود از زن درمانده مراقبت میکنند و فرزندش را بزرگ میکنند ، اما اینجا ۳ دوست به دشمن همدیگه تبدیل میشوند و هریک دنبال تصاحب زن است و بچه ای که قرار نیست متولد بشود ‌.


🔹 صحنه ای که آزاده بالای پشت بوم مریم را صدا می‌کنه تا به عطا معرفی کند ، دکوپاژ آن چند پلان اشتباه است ، ما در ابتدا باید از زاویه دید مریم آزاده را ببینیم ، روایت تصویری منطق خاص خودش را دارد ، ما نمی‌توانیم هر صحنه ای که دوست داشتیم بگیریم ، نتیجه میشه سردرگمی مخاطب ، معلوم نمیشه کی کجاست ؟!


🔹یک ضرب المثل داریم که میگه : مهمون از مهمون خوشش نمیاد ، صاحبخانه از هر دو ، در این فیلم به قشنگی این ضرب المثل نشان داده میشود .
حمید و مجتبی اصلا از همدیگه خوششون نمیاد
کل کل های مجتبی و حمید از روی دوستی و رفاقت نیست ، واقعا از همدیگه بدشون میاد .

و وقتی عطا ، مریم را به خانه خودش میاورد مجتبی اعتراض می‌کنه و میگه ؛ مگه اینجا کاروانسراست ؟!


🔹 یک‌جا عطا به مجتبی میگه :

«اگر تو دکتری برو اونی که زدی رفته توی کما را خوب کن . »

یعنی قرار است یک خط دیالوگ یک گره اصلی داستان را باز کند و بگوید مشکل مجتبی چیست .

اما دریغ از صدا گذاری فاجعه فیلم ، دفعه اول که فیلم را دیدیم این دیالوگ را نشنیدیم ‌

البته این ضعف بزرگ فیلم است که قرار است دیالوگ همه گره ها را باز کند.
مثلا اگر یک بیننده در این قسمت از فیلم عطسه یا سرفه کنه یا چون سکانس خواب است و رختخواب ها پهن است بیننده ای در این بخش یک خمیازه کوچک بکشد ، این دیالوگ را نمی‌شنود و تا آخر فیلم نخواهد فهمید که مشکل مجتبی چیست ؟
در واقع مشکل مجتبی فندانسیون اصلی قصه است که کل داستان دزدی گاوصندوق روی آن چیده شده ، حالا اگر یک بیننده به هر دلیلی این ۲ ثانیه دیالوگ را نشنود ، تا آخر داستان نمی‌فهمد قضیه چی بوده . البته یکبار هم توی دعوا و دادوبیداد عطا یک اشاره ریزی میکند ، اما این مسائله ( مشکل مجتبی ) نیاز به تصویر و سکانس دارد .

🔹این ضعف است ، این اشتباه است ، داستان رادیویی نیست که همه بار قصه روی دیالوگ ها باشد ، سینما است ، سینما یعنی تصویر ، بخشی از هنر سینما این است که ادبیات و نوشتار را به تصویر تبدیل کنید ،
البته این یکی از ضعف‌های کلی سینمای ایران است که بجای پردازش تصویری یک مسئله ، یک خط دیالوگ مینویسند و تمام .
دیگه لازم نیست چند روز کاری اضافه گروه را آفیش کنند و لوکیشن بگیرند و کلی زحمت بکشند ، یک خط دیالوگ مینویسند و تمام میشود .


🔹 یکی از ضعف های بزرگ این فیلم نداشتن پلان معرف است .
دقیقا برعکس اکثر فیلمهای ایرانی که مشکلشان نداشتن نمای بسته است و همه فیلم را با نمای باز لانگ شات و نیمه باز می‌سازند ، این فیلم از نبود نمای باز لطمه خورده .

کاملا واضح و مشخص است که فیلمبرداری یک سکانس با نماهای بسته بسیار کار سختی است و راحتتر این است که با بازیگران تمرین کنیم و دوربین را با فاصله و یک لنز باز بگذاریم و تمام سکانس را اصطلاحا تئاتری بگیریم .
خرد کردن یک سکانس به نماهای کوتاه با تصاویر بسته بسیار سخت است ، چون هر صحنه نور پردازی خاص میخواهد ، بازیگران باید تداوم حس داشته باشند و راکورد ها حفظ بشه و ....


اما یک سکانس خوب باید به جا و به موقع هم از نمای باز و هم از نمای بسته استفاده کند.

فیلم دوزیست از عدم وجود نماهای باز و معرف رنج میبرد.

مثلا سکانس ابتدایی فیلم ، پر است از نماهای بسته و کوتاه ، که حقیقتا فیلمبرداری این نماها کار سختی بوده ، اما سکانس پلان معرف ندارد .

ویا سکانس میز صبحانه که مسئله لباس های مجتبی مطرح میشود و عطا به مریم میگوید ببخشید شلوارک پوشیده چون لباسهاش توی اون اتاقی که شما خوابید مونده و...
دفعه اول که این فیلم را دیدم بخاطر صداگذاری فاجعه آمیز فیلم کلمه شلوارک را نشنیدم و برام سوال شد که این چه دیالوگ های مسخره ای است که میگن !! مجتبی که لباس تنش هست چرا معذرت خواهی میکنند ؟!

این یعنی باز همون مشکل قبلی ، دیالوگ بجای تصویر ، نما ها بسته و مدیوم است و ما اصلا شلوارک پای مجتبی را نمی‌بینم و معذرت خواهی بی معنا میشه .

یکی از ضعف عمده سینمای ما همیشه جای خالی کلوزآپ و نماهای بسته بوده ، اکثرا کارگردان ها نمای باز لانگ شات می‌گیرند .
آقای نیک نژاد اما از آن طرف بوم افتاده و کلا با لانگ قهر کرده .
استاد عزیز حداقل مباحثی که در فیلم مطرح میشود را تماشاگر باید ببیند ، شلوارک را باید ببینم تا عذرخواهی عطا معنا پیدا کند .‌

اما از همه مهمتر سکانس نان سنگک ، یعنی سکانس صحبت آزاده و عطا در خیابان .
مدت زمان این سکانس ۹۰ ثانیه است .
آقای نیک نژاد با دکوپاژی فوق حرفه ای این سکانس ۹۰ ثانیه ای را به ۵۵ پلان تبدیل کرده یعنی این سکانس ۵۵ پلان دارد ، اما متاسفانه این سکانس بخاطر عدم وجود دوتا نمای باز عقیم میماند .
وقتی آزاده از آمدن شاگرد صیفی میترسد ما باید پی او وی یا از زاویه دید آزاده نزدیک شدن کارگر صیفی را ببینیم .
وقتی کارگر صیفی ( پسر تهیه کننده) بهمراه دوستش با گاری وارد صحنه میشه ما اصلا نمی‌بینیم این روی گاری چیست ؟ فقط کله دوتا بچه را میبینیم !
این پلان باید با نمای باز گرفته میشد .

بار اول که فیلم را دیدم اصلا متوجه نشدم این دوتا بچه چرا آمدن و چرا رفتن ؟ برایم سوال شده بود یعنی کارگردان برای اینکه یک سکانس از پسر تهیه کننده بگیرد بی دلیل او را وارد صحنه کرده ؟

خلاصه اگر این سکانس ۲ تا نمای باز داشت می‌توانست به مثالی آموزشی برای تدریس دکوپاژ تبدیل بشود .

🔹 اما یک صحنه هم هست که دقیقا برعکس است ، یعنی آنجا که برای انتقال معنا باید نمای کاملا بسته اینسرت گرفته میشد ، نمای مدیوم گرفته شده ،
صحنه دیدن حلقه در انگشت مریم .
بار اول دیدن فیلم اصلا متوجه این موضوع نشدیم ، اگر نما کمی بسته تر گرفته میشد به بار معنایی سکانس کمک میکرد .

🔹بابای عطا عقل کل و دانای فیلم است
بسیار تیزبین و دقیق است ، چیزی از نظرش پنهان نمی‌ماند
متلک گو است اما متلک هایش حرف حق و درست هستند ، همه حرفهایش از روی پختگی و تجربه است .

دیالوگ های بابای عطا را باید با طلا نوشت.

همون اول میگه ۳ تا پسر یک دختر می‌بینند عاشقش میشن و عطا میگه ندید بدید که نیستیم

و در آخر فیلم میبینیم که دقیقا همون شد که بابای عطا گفته بود.

یک جا حمید میگه : عطا نجیبه
و بابای عطا میگه : زیاد هم که نجیب باشی با اسب اشتباه میگیرنت .

و بعد به حمید درباره قورباغه میگه ؛ ذاتش کثیفه چون زیر آبی می‌ره .
یعنی کسانی که زیرآبی میرن ذاتشون کثیفه

و حمید هم میگه ؛ خب دوزیسته زیرآبی نره که بدبخت می‌ره زیرپا و له میشه .

یعنی با یک خط دیالوگ ذات کثیف و شخصیت حقیر حمید را عیان میکند .

کاربرد درست دیالوگ اینجاست ، با یک خط دیالوگ ابعاد درونی شخصیت آشکار میشود .
نه اینکه بجای سکانس های لازم یک خط دیالوگ بذارید

یا دوباره بابای عطا یکجا به عطا میگه ؛ برای زن که کادو بگیری خوشش میاد و بعدش نای نای ...

و بعد در ادامه میبینیم که حمید برای مریم یک ساعت کادو خریده بوده و مخ مریم را خیلی ساده با یک کادو زده بوده
و....


🔹 تمام اینها را فقط در بار دوم دیدن فیلم متوجه میشویم .

دوزیست را دوبار باید دید .

ارزیابی مهاجرت
نظر خود را درباره «سردرگم و نامفهوم، نگاهی به فیلم دوزیست» در کادر زیر بنویسید :
لطفا شرایط و ضوابط استفاده از سایت آسمونی را مطالعه نمایید

دسته بندی های وب سایت آسمونی

آسمونی شامل بخش های متنوعی است که هر کدام از آنها شامل دنیایی از مقالات و اطلاعات کاربردی می باشند، شما با ورود به هر کدام از دسته بندی های مجله اینترنتی آسمونی می توانید به زیردسته های موجود در آن دسترسی پیدا کنید، برای مثال در دسته فیلم و سینما؛ گزینه هایی مثل نقد فیلم، معرفی فیلم ایرانی، فیلم بین الملل، انیمیشن و کارتون و چندین بخش دیگر قرار دارد، یا بخش سلامت وب سایت شامل بخش هایی همچون روانشناسی، طب سنتی، نکات تغذیه و تناسب اندام می باشد.