- آسمونی
- مجله اینترنتی
- عکس و خواندنی
- دل نوشته
- دلنوشته های دلنشین برای امام زمان
دلنوشته های دلنشین برای امام زمان
بیا که بی تو نه سحر را طاقتی است و نه صبح را صداقتی؛ که سحر به شبنم لطف تو بیدار می شود و صبح، به سلام تو از جا بر می خیزد. آسمونی" href="http://asemooni.com">آسمونی در این بخش تعدادی متن و دلنوشته که برای امام زمان (عج) گفته شده است را منتشر می کند. شما آسمونی های عزیز نیز می توانید دلنوشته های خود را برایمان ارسال کنید.
دلنوشته های دلنشین برای امام زمان
دلنوشته های دلنشین برای امام زمان
آقا جان از وصال بگو
دیگر دلتنگی هایمان مخصوص شب های جمعه نیست. روزبه روز و لحظه به لحظه دلتنگ آمدنت هستیم. آقاجان تنها امید ادامه زندگیمان تپش های قلب شماست. گویی بی قراری دلهای ما از شوق دیدار شماست. آقا بگو که آمدنت نزدیک است!
آقاجان دیگر از انتظار نگو از وصال بگو. از پایان جمعه های بی تو بگو! آقاجان بگو که به زودی هدهد صبا خبر از آمدنتان را نوید می دهد. بگو که می آیی و مرهم دل های شکسته و خسته ی ما می شوی.
بگو که دیگر غریب نیستیم.
آقاجان، مولای من، بگو که روزی با تو به زیارت خانه خدا می روم و تنها نیستم. بگو که با هم به زیارت جدتان حسین بن علی(ع) می رویم و یک دل سیر برای مظلومی حسین(ع) می گرییم. بگو که به دیدار مولایمان در کوفه می رویم و ایشان را نوید می دهیم که دیگر جولان دهی ظالمان تمام شد. به دیدار خانوم فاطمه زهرا(س) می رویم و شما مزار غریب بی بی را نشانمان می دهی. ما هم یک دل سیر با مادرمان درد و دل می کنیم. آقاجان خیلی کارها داریم که بعد از آمدنت انجام دهیم. فقط به شوق دیدار شما، سختی ها را تحمل می کنیم. بگو که میایی و اشک های شبانه و غریبانه ی ما را پایان می دهی. الهی به امید ظهور آقای خوبان.
ای بهار دلها
ای کاش می دانستیم در دعا برای ظهورت چه اسراری نهفته است و چه برکات و آثاری بر آن مترتبت است.
اول مظلوم عالم شکایت خویش از مردم روزگارش را به نخلستان می برد و درد دل با چاه می گفت. ای کاش می دانستیم در کدام نخلستان سر بر کدامین چاه غربت از بی وفایی و غفلت ما شکوه می کنی! نمی دانم چه شکوهی در ظهورت نهفته است و تو چه عظمتی داری که امیر مومنان (ع) آن عدل مجسّم آروزی برپایی دولت تو و شوق دیدن حکومتت را بر دل دارد؟
ای کاش عزاداران، سینه زنان و گریه کنان بر سالار شهیدان می دانستند که هم اینک حضرت ابا عبداله الحسین (ع) تعزیه دار غربیت وسوگوار مظلومیت توست تا آن جا که می فرماید:
«مهدی ما در عصر خویش مظلوم است»
تا تاکیدی باشد بر این فرمایش شما بر ان منتظر عاشق که :
«من مظلومترین فرد عالم ام»
صحرای کربلای غربت توست و عرصه ی ابتلای مردمان و این تویی که هر صبح و شام آوای «هل من ناصر ینصرنی» سر می دهی و یار و مددکار می طلبی. دردا که هلهله ای ایادی شیطان و امواج سپاه کفر و نفاق، شنیدن صدای استغاثه تو را مشکل ساخته است!افسوس که پرده های غفلت و معصیت، گوش جانمان را سنگین و ناشنوا ساخته است!
ای کاش «هل من معین» ات را می شنیدیم و تو را لبیک می گفتیم. تازه در این میدان از ما سر و جان نخواسته ای. سخن از شمشیر و نیزه و خنجر نیست. فقط فرموده ای برای ظهورم دعا کنید. وای بر ما ! و ای بَدا بحال ما که از انجام همین وظیفه ی ساده نیز طفره رفتیم .........
سلام بر مهدی ! آن پدر مهربان! آن برادر همزاد! آن همدل همراه و آن پناه مردمان در حوادث هولناک. هدف نهایی از ظهور تو رساندن انسان به نهایت درجه ی عبودیت و معرفت الهی و فراگیری مهر و محبت رحمانی است. شمشیر قهر و انتقام تو، برای از میان برداشتن معاندان و مستکبرانی است که بویی از مهر و محبت نبرده اند و فراگیر شدن رافت و رحمت در جهان و رسیدن انسان به سعادت را بر نمی تابند. همانان که موانع مهرگستری در جهانند و باید از شمشیر قهر مهدوی که تجلی قهر الهی است، از میان بروند.
پس برادرم، خواهرم! بیا تا معرفت وشناخت خویش را نسبت به آن یگانه ی دوران و آن میر مهربان ارتقاء بخشیم و از خداوند متعال توفیق جرعه نوشی از جام محبت، معرفت، ولایت، رافت و دعای خیر حضرتش را طلب نماییم.
« اللّهُمَّ هَب لَنا رَاَفَتَهُ وَ رَحمَتَهُ وَ دُعاءَهُ وَ خَیرُه»
دلنوشته های دلنشین برای امام زمان
دلم گرفته آقا
منتظرم!
منتظر دلی از جنس نور، کسی از قوم خورشید!
کسی از نژاد نفس های گرم!
مردم نیز منتظرند!و غرق در لحظه های
انتظار، نیازشان را از لابه لای نفس های حیران خود بازگو
می کنند.
شقایق ها منتظرند!
منتظر کسی که به فرهنگ شبنم ایمان
بیاورد. کسی که آیینه های مکدر زمانه را در هم بشکند و اشک های
ارغوانی را از کوچه های پریشانی نجات دهد.
کوچه ها چشم به راهند!
کوچه ها نیز چشم به راهند!
چشم به راه قدم هایی هستند
که زخم های بی رحم گمراهی را از چشمان مردم پاک کند.
کوچه ها
منتظر چشمان باران زایی هستند که با قدم هایش جان مردم را به
شبنم اشک ها بشوید.
جاده ها منتظر رهگذری هستند که برای همیشه
خواهد ماند. منتظر قدم هایی که تن مرده کوچه ها را زنده
می کند.
لاله ها منتظرند!
در این عرصه انفجار بلا، مردم یاد
لاله ها را بین کوچه های این شهر خاموش گم کرده اند و حتی
امواج دریای عاشق سر بر ساحل نگاه هایی تیره می گذارند و سرود
عطش را سر می دهند.
لاله ها منتظرند؛ منتظر کسی که همزاد
موج های خورشیدی است.
کسی از جنس ابر، پریزاد باران.
عاشقان منتظرند!
عاشقان بی تابند، بی قرارند تا هم
آواز شیدایی صبح فردا باشند
ای دریا تبار، بر گونه های امت ببار.
عاشقانت صبورند، منتظر خواهند ماند.
و باز هم جمعه...
و نیآمدی....
چقدر این جمعه ها در گذرند...
اما کدامین جمعه..