- آسمونی
- مجله اینترنتی
- ورزشی
- اطلاعات فوتبالی
- تیمهای ملی پایه و ابهامات بزرگ در انتخاب مربیان
تیمهای ملی پایه و ابهامات بزرگ در انتخاب مربیان
آسمونی" href="https://asemooni.com/">اختصاصی آسمونی
نوشته از مهدی زارعی
انتخاب های ضعیف محصص و شرکا!
در سراسر دنیا، وجود هیات های انتخاب کننده و گروههایی که مربی های تیم های ملی هر کشور را انتخاب می کنند، یک امر کاملا عادی با سابقه فراوان است. در نیمه اول قرن بیستم، اکثر تیمهای ملی، مربی تمام وقت نداشتند و هیات انتخاب کننده تیم ملی، حتی بازیکنان تیم ملی را هم خودش انتخاب می کرد.
با گذشت زمان، دایره اختیارات این هیات ها کاهش پیدا کرد و به انتخاب مربی تیم ملی محدود شد. با این حال، هر وقت مربی تیم ملی تو در کشوری نتایج قابل قبول را کسب نمی کرد، نقش افراد حاضر در کمیته انتخاب مربی تیم ملی پررنگ تر می شد. اعضای این کمیته بودند که تصمیم می گرفتند مربی به کار خود در تیم ملی ادامه بدهد یا این که نفر جدیدی برای هدایت تیم ملی منصوب شود.
البته تمام آنچه گفته شد مربوط به کشورهایی هست که انتخاب ها با حساب و کتاب، نه به شکلی سلیقه ای انجام می شود.
اما در فوتبال ما که در آن، همچنان مربیهای 50 ساله، مربی جوان نامیده می شوند، در فوتبالی که بیشتر مربیهای تیمهای ملی پایه، اولین تجربه جدی حرفه خود را در پست مربیگری تیم ملی به دست آوردند و در سیستمی که افراد انتخاب کننده مربی ها، عمدتا تئوریسین هستند و خود آنها به عنوان مربی، هیچ رزومه قابل قبولی ندارند، تمام اصول انتخاب مربی زیر سوال می رود و اصلا این مساله مطرح می شود که افراد انتخاب کننده مربی ها، صلاحیت این کار را دارند یا خیر؟
***
برای دادن جواب به این سوال، می توان نتایج تیمهای ملی فوتبال ایران در رده های پایه، در سالهای اخیر را بررسی کرد. انتخاب مربی تیمهای نوجوانان، جوانان و امید رو می توان به مراتب مهم تر از انتخاب مربی تیم ملی بزرگسالان دانست. زیرا بازیکنان تیمهای پایه طی چند سال بعد به تیم ملی بزرگسالان تزریق می شوند و از طرف دیگر، در سطح اول فوتبال دنیا، تیمهای باشگاهی دیگر منتظر نمی مانند که درخشش یک بازیکن در جام جهانی بزرگسالان را تماشا کرده و او را جذب کنند. به جای این کار، روی مسابقات تیمهای ملی پایه و تورنمنتهایی مثل المپیک و جام جهانی نوجوانان و جوانان زوم کرده تا ستاره هایی جذب کنند که مدت زمان بیشتری بتوانند در سطح اول فوتبال دنیا دوام آورند.
***
با این حال، انتصاب مربی ها در سالهای اخیر در تیمهای پایه نشان داده که تنها ملاکها برای این انتصابات، در دسترس بودن مربی مورد نظر هست و استفاده از گزینه هایی که انتخاب دیگری جز مربیگری تیم ملی ایران ندارند!
مربیهایی عموما بی تجربه که باید در اوایل کار خود، یک چالش بزرگ را تجربه کنند. چالشی که البته برای آنها مفید است، اما هرگز به سود فوتبال ایران نیست. فقط کافی است سه دوره اخیر بازیهای انتخابی المپیک را مرور کنیم. در سال 2012 کار تیم امید با هومن افاضلی شروع شد و بعد نوبت به علیرضا منصوریان رسید و در این بین، هیچ کس در یادش نماند که بازیکن دو اخطاره ای مثل کمال کامیابی نیا را نباید به میدان فرستاد تا ایران به بدترین شکل ممکن از مسابقات حذف شود. چهار سال بعد، محمد خاکپور هدایت تیم امید را به دست گرفت و در انتخابی سال 2020، زلاتکو کرانچار، فرهاد مجیدی و حمید استیلی هدایت تیمی را عهده دار شدند که سرنوشت آن از ابتدا قابل پیش بینی بود. معلوم نبود اگه زلاتکو کرانچار مربی بدی است، چرا مدتی طولانی به او فرصت داده شد و اگه هم خوب بود، چرا دقیقا بعد از پایان دور اول انتخابی المپیک برکنار شد؟
مجیدی و استیلی هم در مجموع، هنوز افتخاری در سطح باشگاهی به عنوان مربی کسب نکردند.
***
در رده های نوجوانان و جوانان مشکلات بیشتر است، حتی در صورت موفقیت تیم. نمونه اش زمانی بود که تیم ملی نوجوانان با مربیگری علی دوستی مهر قهرمان آسیا شد. اما بعد از آن، تیم نوجوانان از دوستی مهر گرفته شد و تیم جوانان به او سپرده شد. بعد هم با شکست تیم جوانان، دوستی مهر مجددا به تیم نوجوانان بازگردانده شد.
از عباس چمنیان مربی نوجوانان، جمله تاریخی اش به یادگار مانده که عامل باخت تیم ملی، ترس بازیکنان از تماشاگران اندونزیایی بوده است!
در کنار این نفرات می توان از اکبرمحمدی، سیروس پورموسوی، فرهاد پورغلامی و محمد احمد زاده و برادران پیروانی یاد کرد.
نفراتی بدون افتخار و البته بدون چالش برای دیگران.
***
در اینجا باید به این مساله فکر کرد که آیا رئیس کمیته توسعه و آموزش فدراسیون فوتبال که هم در کمیته جوانان و کمیته فنی فدراسیون فعالیت می کند و هم در کمیته آموزش هست و علاوه بر اینها، همیشه از موثرترین افراد در انتخاب سرمربی های این تیمهاست، صرفا به خاطر این که معلم و مدرس فدراسیون فوتبال و کنفدراسیون فوتبال آسیا هست، می تواند انتخاب های درستی انجام دهد؟
پس چرا همیشه بی دردسر ترین گزینه های ممکن توسط مرتضی محصص و اطرافیانش انتخاب می شوند؟ گزینه هایی که اکثرا حتی در چالش با تیمهای باشگاهی بازیکنها هم با مشکلات اساسی روبه رو می شوند؟
اصلا آیا صِرف آنالیز دقیق یک مسابقه فوتبال، به معنای صلاحیت داشتن برای انتخاب نفرات مناسب برای تیمهای پایه هست؟
پاسخ این سوال، قطعا منفی است. آن هم در فوتبالی که افراد علم گرا در بین مربیانش، در بین مربی های ناموفق و متوسط قرار گرفتند و از آخرین افتخار باشگاهی شان، نزدیک دو دهه می گذرد.
شاید لازم باشد که تفکری جدید برای انتخاب مربیهای تیمهای پایه مورد استفاده قرار گیرد.