- آسمونی
- مجله اینترنتی
- فیلم و سینما
- نقد فیلم
- نقد فیلمنامه و شخصیت پردازی در فیلم ایستگاه اتمسفر، نوشته چکاوک شیرازی
نقد فیلمنامه و شخصیت پردازی در فیلم ایستگاه اتمسفر، نوشته چکاوک شیرازی
ایستگاه اتمسفر
اختصاصیآسمونی" href="https://asemooni.com/" target="_blank"> آسمونی/نقد از چکاوک شیرازی
وحید(محسن کیایی) و مرجان(آناهیتا افشار) شش ماه قبل از شروع داستان از هم جدا شده اند. اما به درخواست "مرجان" این موضوع را از خانواده پنهان کردند. "مرجان "بر اثر تصادف می میرد. حالا "وحید" می ماند و حل تمام مشکلاتی که مرجان قبل از مرگش به وجود آورده است.
مشکلاتی که زندگی شخصی "وحی را هم به شدت تحت تاثیر قرار می دهد.
این پیش فرضی خوب از یک فیلم خوب است.
اولین برگ برنده ی فیلم حضور رقبای قوی اعم از خودی و بیگانه، سر راه قهرمان داستان بود. رقیب نه به معنای دشمن. رقبایی از این دست: وحید برای پرداخت بدهی های مرجان تصمیم به فروش سهامش می گیرد. سهامی که یک بار شرکت را از ورشکستی نجات داده قرار است به دست کسی بیفتد که فردی منفعت طلب است. تمام کارکنان شرکت از او می خواهند که این کار را نکند. این خرید و فروش باعث ایجاد سوتفاهم برای دختری می شود که هم عضو هیئت مدیره ی شرکت است هم قرار است با وحید ازدواج کند ( سوگل قلاتیان).
تا اینجا شاهدیم که چگونه مدام به مشکلات "وحید" اضافه می شود.
این مسائل به اینجا ختم نمی شود و دایی" مرجان" که از ابتدا با "وحید" نمی ساخته او را متهم می کند که او "مرجان "را کشته است. بزرگترین مسئله ای که "وحید" با آن روبه رو ست، وقتی است که مادر مرجان او را به خانه راه نمی دهد و ضربه ای عاطفی برای وحید است.
دومین برگ برنده ایجاد روابط علت و معلولی منطقی است. وحید به هر دری می زند که بدهی "مرجان" را صاف کند. چرا؟ چون زندگی دوباره ی خود را مدیون مادر مرجان ( رویا افشار) که حکم مادر خودش را دارد، می داند. مادر مرجان او را زیر بال و پر خود گرفته و نجاتش داده و حالا که امضای او پشت سفته هاست، حق شناسی وحید اجازه نمی دهد که این زن به زندان بیفتد.
فیلم توانسته با قدرت تمام مخاطب را دنبال خود بکشاند.
مدام کارت هایی رو می کند که مخاطب هم وحید را گناهکار می داند اما دوباره با دلایل منطقی گناهش را پاک می کند. ما و همه ی بازیگران به جز "وحید" مدام در حال تعلیقیم و همه چیز از همان ابتدا بر علیه وحید چیده شده.
وحید برای رسیدن به هدفش مدام در حال نقشه چینی و برنامه ریزی است. اما مدام مشکلات بیشتری سر راهش قرار می گیرد و در حال دست و پنجه نرم کردن با آنهاست. تا بالاخره مشکلات حل می شود و زندگی وحید به تعادل جدید می رسد.
فیلم با حضور وحید در قطار شروع می شود در حالی که وحید نشسته و به گردنبندی که در دست دارد نگاه می کند. فیلم با همین صحنه هم تمام می شود با این تفاوت که حالا وحید آدم سابق نیست. مشکلاتی را حل کرده، معرفت و حق شناسی اش را به خودش و بقیه ثابت کرده و دنبال زندگی جدیدش می رود.
هفت گام مهم در فیلم نامه نویسی ( ضعف و نیاز، آرزو، حریف، نقشه، نبرد، مکاشفه ی نفس، تعادل جدید) کاملا رعایت شده و نتیجهاش هم یک فیلم خوب است. فیلمی که هنگام دیدنش لذت می برید و وقتی گره ها باز می شود دلتان می خواهد یکبار دیگر آن را با اطلاعاتی که به دست آورده اید ببینید. این خصیصه ی یک فیلم خوب است که فیلم را از حالت یک بار مصرفی بیرون می آورد.