- آسمونی
- مجله اینترنتی
- سبک زندگی
- خانواده و اخلاق
- اخلاق و نسبیت

اخلاق و نسبیت
اخلاق و نسبیت
آیا اخلاق خوب و بد و رذائل و فضائل جنبه مطلق دارد; یعنی، مثلا شجاعت و فداکاری و تسلط بر نفس در هر زمان و هر مکان بدون استثنا خوب است، یا خوبی و بدی این صفات نسبی است، در پارهای از جوامع و بعضی از زمانها و مکانها خوب در حالی که در جامعه یا زمان و مکان دیگر، بد است؟
آنها که اخلاق را نسبی میدانند دو گروهند:
گروه اول کسانی هستند که نسبیت را در تمام هستی قائل هستند; هنگامی که وجود و عدم نسبی باشد، اخلاق مشمول نسبیتخواهد بود.
گروه دوم کسانی هستند که کاری به رابطه مسائل مربوط به وجود و اخلاق ندارند، بلکه معتقدند معیار شناخت اخلاق خوب و بد، پذیرش و عدم پذیرش جامعه است. بنابراین، ممکن است صفتی مانند شجاعت در جامعهای مقبول و در جامعه و زمان و مکان دیگری غیر مقبول باشد، در آن جامعهای که مقبول است جزو فضائل اخلاقی محسوب میشود و در جامعهای که غیر مقبول است جز و رذائل اخلاقی است.
این گروه، حسن و قبح افعال اخلاقی را نیز تابعی از شاخص قبول و رد جامعه میشمرند و اعتقادی به حسن و قبح ذاتی افعال ندارند.
همانگونه که در بحث گذشته گفتیم، مسائل اخلاقی بستگی به معیارهای سنجش زائیده از جهانبینیها دارد; آنها که اصل و اساس را، جامعه - آن هم در شکل مادیاش - میبینند، چارهای جز قبول نسبیت در اخلاق ندارند; زیرا جامعه بشری دائما در تغییر و تحول است و شکل مادی آن پیوسته دگرگون میشود; بنابراین، چه جای تعجب که این گروه مرجع تشخیص اخلاق خوب و بد را افکار عمومی جامعه و قبول و رد آن بدانند.
نتیجه چنین تفکری ناگفته پیداست; زیرا سبب میشود که اصول اخلاقی به جای این که پیشرو جوامع بشری و اصلاح کننده مفاسد آنها باشد، دنباله رو و هماهنگ با هر وضع و شرائطی گردد.
از نظر این گروه کشتن دختران و زنده به گور کردن آنها در جامعه جاهلیت عرب، یک امر اخلاقی بوده چرا که جامعه آن روز آن را پذیرفته بود، همچنین غارتگری که از افتخارات عرب جاهلی بود و پسران را به خاطر این گرامی میداشتند که وقتی بزرگ شدند سلاح به دست میگیرند و در صفوف غارتگران فعالیت میکنند نیز یک امر اخلاقی محسوب میشود و البته همجنسگرائی در جوامعی که غرق این بدبختیها هستند از نظر آنها اعمال اخلاقی محسوب میشود!
عواقب مرگبار و خطراتی که این گونه مکتبها برای جوامع بشری به وجود میآورد بر هیچ عاقلی پوشیده نیست.
ولی در اسلام که معیار اخلاقی و ارزش فضائل و رذائل از سوی خدا تعیین میشود و ذات پاک او ثابت ولایتغیر است، ارزشهای اخلاقی ثابت ولایتغیر خواهد بود و افراد و جوامع انسانی باید از آن الگو بگیرند و تابع آن باشند نه اینکه اخلاق تابع خواست آنها باشد!
خداپرستان حتی فطرت انسانی و وجدان اخلاقی را اگر آلوده نگردد ثابت میدانند; و آن را پرتوی از فروغ ذات پروردگار میشمرند و به همین دلیل اخلاقیات متکی بر وجدان، یا به تعبیر دیگر، حسن و قبح عقلی (منظور عقل عملی است نه عقل نظری) را نیز ثابت میشمرند.
اسلام نسبی بودن اخلاق را نفی میکند
در آیات متعددی از قرآن مجید، خوب و بد یا «خبیث و طیب» را بطور مطلق مطرح کرده و وضع جوامع بشری را در این امر بیاثر میشمرد; در آیه100 سوره مائده.
میخوانیم: «قل لایستوی الخبیث والطیب ولو اعجبک کثرة الخبیث; بگو (هیچ گاه) ناپاک و پاک مساوی نیستند هر چند فزونی ناپاکها تو را به شگفتی اندازد!»
و در آیه157 سوره اعراف در توصیفی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله میخوانیم: «ویحل لهم الطیبات ویحرم علیهم الخبائث; پیامبر، طیبات را برای آنها حلال و خبائث را حرام میکند.»
در آیه243 سوره بقره میفرماید: «ان الله لذو فضل علی الناس ولکن اکثر الناس لایشکرون; خداوند نسبتبه بندگان خود احسان میکند ولی اکثر مردم شکر او را به جا نمیآورند!»
در آیه103 سوره یوسف میفرماید: «وما اکثر الناس ولو حرصتبمؤمنین; و بیشتر مردم هر چند اصرار داشته باشی ایمان نمیآورند!»
در این آیات ایمان و پاکیزگی و شکر به عنوان یک ارزش محسوب شده هر چند اکثریت مردم با آن مخالف باشند; و بیایمانی و ناپاکی و کفران، یک ضد ارزش به حساب آمده هر چند از سوی اکثریت پذیرفته شود.
امیرمؤمنان علی علیه السلام نیز کرارا در خطبههای «نهج البلاغه» بر این معنی تاکید کرده است که پذیرش و عدم پذیرش خو یا عملی از سوی اکثریت هرگز معیار فضیلت و رذیلت و حسن و قبح و ارزش و ضد ارزش نیست.
در یک جا میفرماید: «ایها الناس لاتستوحشوا فی طریق الهدی لقلة اهله فان الناس قد اجتمعوا علی مائدة شبعها قصیر وجوعها طویل; ای مردم! در طریق هدایت از کمی نفرات وحشت نکنید; زیرا مردم گرد سفرهای جمع شدهاند که سیری آن کوتاه و گرسنگیاش طولانی است!» (1)
و در جای دیگر میفرماید: «حق وباطل، ولکل اهل; فلئن امر الباطل لقدیما فعل، ولئن قل الحق فلربما ولعل; حق و باطلی داریم، و برای هر کدام طرفدارانی است; اگر باطل حکومت کند، جای تعجب نیست، از دیر زمانی چنین بوده; و اگر پیروان حق کم باشند، چه بسا افزوده گردند (و پیروز شوند)!» (2)
اینها همه نسبیت در مسائل اخلاقی را نفی میکند و پذیرش یا عدم پذیرش از سوی اکثریت جامعه را معیار ارزشهای اخلاقی و اعمال نیک نمیشمرد.
پروتاگوراس در سال 490 قبل از میلاد در یونان باستان به دنیا آمد. وی در سال 421 ق. م درگذشت. پروتاگوراس معتقد بود که اخلاق صرفاً در زندگی اجتماعی معنا و مفهوم دارد. وی همچنین به نسبیتگرایی در اخلاق نیز اعتقاد داشت. وی به وسیله تألیف محاورات افلاطون، مورد توجه دیگر اندیشمندان قرار گرفته است. در محاوره پروتاگوراس و محاوره تئاتتوس به تفصیل و تبیین افکار وی پرداخته میشود. محاوره تئاتتوس بر نسبیت گرایی پروتاگوراس در زمینه اخلاق اشاره می نماید. در این محاوره، انسان به عنوان معیار تمامی امور دنیا معرفی می گردد. در واقع ردّپای اندیشه انسان گرایی به طورضمنی در این محاوره پروتاگوراس به چشم می خورد.