- آسمونی
- مجله اینترنتی
- فیلم و سینما
- نقد فیلم
- نگاهى به فيلم ناگهان درخت، ناگهان شكست
نگاهى به فيلم ناگهان درخت، ناگهان شكست
چهارشنبه اول دى ماه 1400
چكاوك شيرازى
من با مکتب سینما در يك مجله ی سينمائى آشنا شدم. جایی که حرف ها و نقدهای بزرگانی مانند صفی یزدانیان، نقل می شد و سلیقه ام را شکل و جهت می داد.
زمانی که فیلم "در دنیای تو ساعت چند است؟" اکران شد، برخى در مجله از این که یزدانیان فیلمی اين چنينى بسازد تعجب کرده بودند، البته بعضی هاشان. همان ها گفته بودند که این فیلم نشان می دهد، نشستن و نقد کردن بسیار راحت تر از ساختن فیلم است، شاید کسی که منتقد برجسته ای هست هم، همان اشتباهاتی را مرتکب شود که در فیلم دیگران به آنها خرده می گیرد. حالا چند سالی از اکران آن فیلم می گذرد، با "ناگهان درخت" روبه روایم.
فیلمی که به وضوح می توان گفت بی سر و ته بود. این که فیلمسازی به محل تولدش علاقه دارد، توجیه خوبی برای ساخت فیلم نیست. می توان مستند های داستانی خیلی خوبی ساخت و با روایتی سینمایی و متفاوت اثر خود را برجسته کرد. اما اینکه فیلم بدون داستانی بسازیم و مدام از شهرمان یاد کنیم نه مستند است نه سینمایی. فیلمی با دیالوگ هایی یخ، لوس و بی محتوا. با قهرمانی که دلیل وجودش معلوم نبود. فیلم پر از نماهای حقیقتا زیباست که در کنار موسیقی" کریستف رضاعی"بزرگ، چشم نواز است. اما این برای یک اثر سینمایی کافی نیست.
می توان فیلم را اینگونه تعریف کرد که مردی که ترسو و بزدل است به خواسته هایش نمی رسد.
خب، چه چیزی در جمله ی بالا شما را ترغیب می کند که فیلم را تماشا کنید؟ مرد همان آدم ترسویی است که از ابتدا بود. چه چیزی ما را به دنیای این مرد علاقه مند می کند؟ بیست دقیقه ی ابتدای فیلم چه کاربردی داشت؟ یعنی اگر آن بیست دقیقه را قیچی بزنیم باز هم خللی در روایت الکن فیلم به وجود نمی آید، زیرا فیلم نامه هیچ انسجامی ندارد. ساختارشکنی زمانی لذت بخش است و خریدار دارد که برای بار اول اتفاق بیفتد. اما وقتی سال ها تکرار شد، دیگر به قاعده تبدیل می شود. پس حداقل در به کارگیری این قاعده ها دقت لازم را به عمل آوریم.
این همه وقت تلاش شده که ما با خصوصیات کاراکتر "فرهاد "آشنا بشویم. خب شدیم! بعد چه؟ قرار است این خصوصیات کجا به کار بیاید؟ کدامشان قرار است تغییر کنند؟ آخر داستان فقط به این نتیجه می رسیم که اگر "فرهاد "رانندگی بلد بود "ترانه "نمی مرد!
به طور کلی وقتی قرار نیست ما تغییری ببینیم پس دیگر به ما چه ربطی دارد که بدانیم دندان "فرهاد "در کودکی هم شکسته!! حتی وقتی بیست دقیقه وقت صرف مدرسه و ماجراهایش می شود، هیچ استفاده ای در روند فیلم نشده، حتی دختری هم که فرهاد عاشقش می شود، کودکی "ترانه" نیست!! روزی که نقدهای مثبت را خواندم خیال می کردم سوادم به درک فیلم نمی رسد. اما حالا می فهمم که بعضی وقت ها ناچار به رعایت اصول و قواعد در عالم دوستی هستیم.