- آسمونی
- مجله اینترنتی
- علمی و دانستنی
- آیا میدانستید؟!
- خیلی ترسناکه
خیلی ترسناکه
- - آسمونی توصیه می کند حتما این مطلب را تا آخرش بخوانید !
- -
- - وقتی ترس بر زندگی حاکم میشود!
- - معنایی که در فرهنگ لغات برای ترس پیدا خواهید کرد، این معنا خواهد بود: "احساس ناخوشایندی که در رویارویی با خطر، همراه با درد، ایجاد می شود." احساس ترس در مغزمان، ایجاد میشود. حسی است که زمانی که برای اولین بار درگیر ترس شدیم مثلا" زمانی که با حیوان گرسنه یا وحشی در جنگل مواجه شدیم، در ما ایجاد شده است. اما بسیاری از افراد در چنین شرایطی قرار نگرفته اند، اما غریزه ی مان به طور غیر مقتضی، در برابر ترس عمل می کند. ترس چیست؟ و چرا ما می ترسیم؟ ترس چیزی نیست جز یک احساس و هیجان که آنرا در ذهن خود می پرورانیم. و مشکل از آنجا شروع می شود که این احساسات و هیجانها بر زندگی ما اثر نامطلوب می گذارند. ترس، احساسی است که هر انسانی آن را میشناسد. انسانها از آن بهعنوان احساسی ناخوشایند یاد و از آن دوری میکنند، چراکه این احساس بنابر طبیعت خود زمانی ظاهر میشود که خطری درونی یا بیرونی فرد را تهدید میکند. این احساس به شکل علایم مختلف جسمی و روانی ظاهر میشود، مانند تپش قلب، تنگی نفس، احساس گرگرفتگی، سرخ شدن صورت، ترشح زیاد عرق و غیره. ترس یک واکنش احساسی به تهدید یا خطر است. ترس را از اضطراب، که معمولاً بدون وجود تهدید خارجی رخ میدهد، باید جدا دانست. علاوه بر این ترس با رفتارهای خاصِّ فرار و اجتناب مربوط است، در حالی که اضطراب ناشی از تهدیدهاییاست که مهارناپذیر و اجتنابناپذیر تلقی میشود. ترس معمولاً با درد ارتباط میدارد. مثلاً کسی از ارتفاع میترسد، چه، اگر در افتد آسیب جدی خواهد دید یا حتی خواهد مرد. بسیاری از نظریهپردازان، چون جان برودس واتسن و پال اکمن، پیش نهادهاند که ترس یکی از چند احساس بنیادین و فطری است (نظیر شادمانی و خشم). ترس از سازوکارهای بقاست و معمولاً در پاسخ به یک محرک منفی خاص روی میدهد. ما از انجام بعضی کارها وحشت داریم چون می ترسیم با شکست مواجه شویم. این ممکن است بخاطر شکستهایی باشد که واقعاً در گذشته تجربه کرده ایم یا حتی واقعاً چنین شکستی را تجربه نکرده ایم ولی از اینکه ممکن است شکست بخوریم می ترسیم.
- - بیشتر مواقع ما از چیزی می ترسیم که حتی یکبار با آن روبرو نشده ایم. آیا احمقانه نیست؟ حقیقت این است که ما می توانیم انواعی از شکست ها را در ذهن خود تصور کنیم. آنگاه باور می کنیم این شکست ها به حقیقت خواهد پیوست و حتی برای رسیدن به هدف تلاش هم نمی کنیم. و همینجاست که دچار خطا شده ایم، چون به خاطر یک احتمال حتی از تلاش کردن می ترسیم. و موفقیت بدون تلاش و کوشش معنایی ندارد.
- - مارک تواین سخن جالبی در این زمینه دارد: «من در زندگی خود سختی های زیادی را تحمل کرده ام در حالیکه تعداد کمی از آنها واقعاً رخ داده اند.» منظور این است که بسیار از این مشقات در ذهن او بوده اند.
- - اکنون این سؤال مطرح می شود که چه کسی می تواند واقعاً شکست و موفقیت را تعریف کند؟ آیا شما این کار را بدرستی انجام می دهید؟ آیا شما تعاریف دیگران از موفقیت را قبول دارید؟ بعضی از افراد تعاریف سختگیرانه تری نسبت به دیگران دارند. قبول ندارید؟ برای این منظور از افراد مختلف سؤال شد شما موفقیت را چگونه تعریف می کنید دو تا از جوابها این گونه بودند: ــ آلکس گفت: « هر روز صبح که از خواب بیدار می شوم و زنده ام و فرصت دارم موفق هستم.» ــ ولی جف عقیده داشت اگر در سال حداقل 1 میلیون دلار درآمد داشته باشد موفق است. آلکس تعریف خود را از موفقیت ساخته است و رسیدن به این موفقیت نسبتاً ساده است اما جف تا زمانیکه یک میلیون دلار در سال بدست نیاورد احساس موفقیت نمی کند. فکر می کند جف و انسانهایی مانند او چقدر در روز احساس می کنند شکست خورده اند چون هنوز آن یک میلیون دلار را بدست نیاورده اند. البته اشتباه نکنید من نمی گویم شخص نباید اهداف بزرگ در زندگی خود داشته باشد بلکه سخن بنده این است که هدف خود را با شادی بدست آورید تا اینکه با احساس رنج بدنبال بدست آوردن سعادت باشید.
- - هر چه تعریف شما از موفقیت سختگیرانه تر باشد ترس بیشتری به آن اضافه کرده اید. پس اجازه ندهید تعاریفی که خود ساخته اید شما را محدود کند. بدتر از همه این است که به دیگران اجازه دهید این تعاریف را برای شما بسازند.
- - تعاریف خود را بسازید. می توانید آنرا سخت تر کنید تا احساس شکست به شما دست بدهد یا آنرا ساده سازید تا احساس موفقیت کنید. با این روش شما ترس کمتری نسبت به اهداف خود در زندگی خواهید داشت. حال اگر بدانید که چه کاری می خواهید انجام دهید شکست نخواهید خورد. اکنون با این باور تصور کنید چه کارهایی می توانید در زندگی خود انجام دهید.
- - سعی کنید هر شکستی را مانند یک موفقیت ببینید. این کار ساده است چون هر شکستی که خورده اید به شما نشان داده که چه کاری را نباید انجام می دادید یا روش جدیدی در مقابل شما گشوده است. پس د رحقیقت یک موفقیت کسب کرده اید. بنابراین به هدف خود نزدیکتر شده اید. به خاطر داشته باشید گذشته با آینده یکسان نیست. و شکست دیروز مساوی با عواقب ناگوار آینده نیست.
- - فقط بدلیل اینکه دیروز یا همین 5 دقیقه پیش شکست خورده اید بدین معنا نیست که قرار است این شکست دوباره تکرار شود. تنها کاری که باید انجام دهید این است که از اشتباه خود چیزهای جدید یاد بگیرید و روش خود را عوض کنید. گذشته همان افکار شما بوده برای رسیدن به موفقیت در آینده. نترس باشید.
- - در حالت ترس فعالیت طبیعی مغز در رابطه با محیط (مانند دیدن، شنیدن، بوییدن، لمس کردن، چشیدن، حس تعادل در ایستادن و راهرفتن و غیره) بهشدت تحتتاثیر قرار میگیرد و سهم بیشتر فعالیت مغز و بدن متوجه روبهرو شدن با موضوع خطر و حفظ امنیت میشود. به این معنا ترس در چارچوب روبهرو شدن با خطر نقشی بسیار حیاتی بازی میکند و در حقیقت ترس به حکم زنگ خطری است که انسان را متوجه موضوع خطرداری میکند تا به دنبال آن، انسان عملی را صورت دهد که به رفع خطر بینجامد. به همین دلیل بعد از دور شدن از موضوع خطرزا این احساس نیز توسط سیستمهای جسمی و روانی بهطور طبیعی خنثی میشود و کارکرد اندامها و حواس به شکل طبیعی خود بازمیگردد. بنابراین ترس یک احساس حیاتی، لازم و حفظکننده زندگی است. در جریان تکامل انسان، احساس ترس برای حفظ بقای انسان به وجود آمده تا انسان را در روبهرویی با خطر آماده دفاع، حمله یا فرار کند. امروز نیز ترس همین وظیفه را برعهده دارد اگرچه موضوع خطر مانند گذشته دیگر، حیوانات وحشی نیست. اما زمانی احساس ترس حالات بیمارگونه پیدا میکند و تبدیل به اختلال اضطراب هراسی میشود که سیستمهای طبیعی و روانی فرد برای برطرف کردن ترس یا کارآیی خود را از دست داده باشد یا از شدت کارآیی آنها کاسته شدهباشد. در این حال، حتی زمانی هم که چیز تهدیدکنندهای وجود ندارد، حالات و علایم ترس به نحو ادامهداری به وجود خود ادامه میدهد و هر بار بر شدت آنها نیز افزوده میشود. به این معنا یکی از اصلیترین شاخصهای عدم کارآیی «سیستم روبهرو شدن با ترس» به این شکل است که در این حالت ترس و اضطراب بدون وجود دلیل تهدیدکننده، در مواقع و محیطهای مختلف، به حد زیاد و روزافزون و در بیشتر اوقات روز فرد را در کنترل میگیرند، به نحوی که فرد یا همواره یک نوع دلهره، اضطراب و تشویش را حس میکند یا بهدلیل احساس ترس از دست زدن به کارهایی یا از روبهرو شدن با چیزهایی یا از رفتن به مکانهایی بهشدت پرهیز میکند. در حالی که خود نیز دلیل قانعکنندهای برای این احساس پیدا نمیکند. فرد مبتلا به اختلال هراس، علایم اضطراب هراسی را معمولا در سه سطح حسی، فیزیولوژی و رفتاری لمس میکند. یعنی اکثر اوقات افراد مبتلا به علت علایم حسی، فیزیولوژی و تا حدودی رفتاری به متخصصان مراجعه میکنند ولی علایم افکاری غالبا از طرف آنها دیده یا مطرح نمیشود. علایم جسمانی که اکثر افراد مبتلا از آنها رنج میبرند عبارتند از: حالت سرگیجه، فشار در ناحیه سینه و پرش قلب، افت فشارخون، معدهدرد، عدم تمرکز، دلشوره، دیدن پردهای جلوی چشم و از این دست. به همین دلیل اغلب مثلا از احتمال داشتن بیماری قلبی به نگرانی و ترس میافتند و از پزشک میخواهند که آنها را بهخاطر احتمال بیماری قلبی مورد معالجه قرار دهد. اختلالات اضطرابی را به سه گروه «عمومی و فراگیر»، «حملههای هراسی» و «فوبیا» تقسیم میکنند.
- - اختلال اضطراب عمومی و فراگیر این اختلال معمولا به صورت تدریجی شکل میگیرد و بهطور معمول بعد از یک تجربه مشخصی که برای فرد بسیار فشار آور بوده، به وجود میآید. رفتهرفته این حالت به شکل احساس هراسی درمیآید طولانیمدت و ادامهدار که در اکثر محیطها، در رابطه با اکثر چیزها و در بیشتر رابطههای فرد وجود دارد؛ احساس هراس و نگرانی نسبت به چیزهایی که میتوانند اتفاق بیفتند و فرد مبتلا به اضطراب فراگیر تنها برای مدت بسیار کوتاهی قادر است که خود را از آن رها کند. در این حالت فرد گزارش میدهد که «همیشه این افکار وحشتناک را دارم و هیچ نمیتوانم این افکار را از خودم دور کنم» و علایمی را گزارش میکنند که شامل اینها هستند: -ناآرامی و بیقراری حرکتی مانند لرزش در اندام، گرفتگی عضلات و پرش دست یا پا. -تحرکپذیری شدید و غیرقابل کنترل فعالیتهای بدنی که به شکل احساس تنگی نفس، عرق زیاد، خشکی دهان و سرگیجه ظاهر میشود. -افزایش شدید توجه متمرکز بر خود و هوشیاری زیاد نسبت به خود که به شکل احساس گرفتگی و کوفتگی، مشکل در به خواب رفتن و مشکل در خوب خوابیدن، تحریکپذیری و یکه خوردنهای زیاد خود را نشان میدهند. از مشخصات دیگر این اختلال این است که فرد همواره بیشتر و بیشتر تحت اختیار هراسهایش قرار میگیرد و قدرت کنترل خود را روی آنها رفتهرفته از دست میدهد «آنقدر احساس فشار میکنم که آرام و قرار ندارم. بهدنبال هر چیزی باید روزها فکر کنم که چه اتفاقی خواهد افتاد». اگرچه این نشانهها در مورد همه افراد بهطور یکسان وجود ندارد ولی همه در یک دایره شیطانی اسیر هستند؛ دایرهای به شکل فشار دایمی، ناآرامی فزاینده، عصبانیت و علایم جسمی. بهدنبال اینها وظایف روزانه و فعالیتهای لازم زندگی رفتهرفته کنار گذاشتهشده و فرد به آینده خود بسیار ناامید میشود که اینها تاثیرات خاص خود را بر زندگی فرد با دیگران برجای گذارده و سبب فشارهای تازهای میشوند .
- - اضطراب و ترسهای مرضی (فوبی ها )
- - اضطراب یک احساس طبیعی برای انسان به حساب می آید همه ما آن را وقتی با موقعیتهای تهدید کننده یا دشوار روبرو می شویم، تجربه می کنیم.
- - مردم اغلب این احساس را استرس ( فشار روحی) می نامند اما واژة استرس می تواند برای دو معنی مختلف بکار گرفته شود. از یکسو عواملی که ما را مضطرب می سازند و از سوی دیگر واکنش ما به این عوامل. این امر سبب می شود این واژه گمراه کننده باشد و لذا ما این واژه را استفاده نخواهیم کرد.
- - زمانی که اضطراب حاصل یک مشکل ادامه دار مانند مشکلات مالی باشد ما آن را نگرانی (Worry) می نامیم، اگر این یک پاسخ سریع به یک تهدید ناگهانی باشد مانند نگاه به پایین از بالای یک صخره یا مواجهه با یک سگ خشمگین (Dog) ما به آن واژه ترس را می دهیم. بطور معمول هر دوی ترس و اضطراب می توانند مفید باشند که به ما کمک می کنند از موقعیت های خطرناک پرهیز کنیم، ما را هوشیار می سازند و به ما انگیزه می دهند تا به مشکلات فائق آئیم.
- - اما چنانچه این حس ها بیش از حد قوت گیرند یا بمدت طولانی ادامه یابند. می توانند ما را از انجام اموری که قصد انجامشان را داریم باز دارند و زندگی را برایمان بسیار ناخوشایند سازند.
- - یک فوبی ( ترس مرضی)، هراس از موقعیت ها یا چیزهایی است که خطرناک نیستند و اغلب مردم آنها را مشکل زا نمی دانند.
- - اضطراب و ترسهای مرضی در کودکان
- - اغلب کودکان در مراحلی از زندگی خود از برخی چیزها بشدت دچار وحشت می شوند. بعنوان مثال، کودکان نوپا بسیار به افرادی که مراقب ایشان هستند وابسته اند اگر به هر دلیل آنها از بزرگترهای خود جدا افتند می توانند بشدت مضطرب یا آشفته شوند. خیلی از بچه ها از تاریکی یا هیولاهای خیالی وحشت دارند.
- - این ترسها معمولا" وقتی کودک بزرگتر می شود ناپدید می شوند و معمولا" زندگی کودک را ضایع نمی کنند یا بر روند تکامل ایشان تاثیرینمی گذارد آنها اغلب در مورد رویدادهای مهمی مانند اولین روز مدرسه مضطرب خواهند شد اما متعاقبا" ترسشان از بین خواهد رفت و قادر می شوند روال عادی زندگی را پی گیرند و از موقعیت جدید لذت ببرند.
- - نوجوانان اغلب ممکن است بدخلق باشند آنها گرایش دارند به اینکه در خصوص ظاهرشان، اینکه دیگران در موردشان چگونه فکر می کنند، عموما" چگونه با مردم سرکنند نگران باشند اما این نگرانی بویژه در خصوص نحوه رفتار با جنس مخالف صادق است با این نگرانی ها معمولا" می شود با صحبت درباره شان برخورد کرد. با این وجود، اگر آنها بیش از حد قوی باشند دیگران ممکن است متوجه شوند که این نوجوانان وضعیت تحصیلی مناسبی ندارند رفتارشان متفاوت است ویا جسما" احساس بیماری می کنند.
- - چنانچه یک کودک یا نوجوان چنان احساس اضطراب یا ترس کند که سبب لطمه به زندگیش بشود، درخواست از پزشک خانواده جهت توجه به مشکل موجود اقدام مناسبی خواهد بود.
- - یاری به افراد مبتلا به اضطراب و ترس های مرضی
- - گفتگو در مورد مشکل، این روش می تواند وقتی که اضطراب ناشی از حوادث اخیر همچون ترک همسر، بیماری کودک یا از دست دادن شغل می باشد، کمک کننده باشد. با چه فردی گفتگو کنیم پاسخ، دوستان یا بستگانی هستند که به آنها اعتماد دارید، به نقطه نظراتشان احترام می گذارید آنهایی که شنوندگان خوبی هستند. ایشان ممکن است خود همان مشکل را داشته باشند یا کسی را بشناسند که مبتلا به این مشکل است علاوه برداشتن امکان صحبت با دیگران، ما می توانیم دریابیم چطور سایرین با یک مشکل مشابه برخورد کرده اند.
- - -گروه های خود یاری : این گروهها یک روش خوب ارتباط با افراد با مشکل مشابه است. آنها قادر خواهند بود درک کنند شما در چه وضعیتی هستید و ممکن است بتوانند روشهای مفید برخورد با مشکل را پیشنهاد کنند.این گروهها ممکن است روی اضطرابها و ترسهای مرضی تمرکز کنند یا ممکن است از افرادی تشکیل شده باشند که تجربیات مشابهی را از سرگذرانده باشند.
- - - گروههای زنان، گروههای والدین داغدار، بازماندگان گروههای مورد تعرض
- - - یادگیری تمدد اعصاب یافتن روش ویژه برای تمدد اعصاب ( ریلاکس) که کمک می کند تنش و اضطرابمان را کنترل کنیم که یک روش کمک کننده خیلی خوب است. ما می توانیم از طریق گروهها و متخصصین امر این روش ها را فراگیریم اما کتابها و نوارهای تصویری متعددی وجود دارند که از طریق آنها ما می توانیم خود را آموزش دهیم ایده خوبی است که این مهم را بطور مرتب و نه فقط در هنگام بروز بحران تمرین کنیم.
- - روان درمانی: این یک روش متمرکزتر گفتگو درمانی است که می تواند به ما کمک کند تا اضطرابهایمان را درک کنیم و به استدلال در مورد دلایل ایجاد شان بپردازیم که خود قبلا" قادر به شناختشان نبوده ایم. درمان می تواند در یک گروه یا بطور انفرادی صورت پذیرد و معمولا" بطور هفتگی برای ماههای متمادی برگزار می شوند. روان درمان ها می توانند مدرک تحصیلی پزشکی داشته یا نداشته باشند. اگر این کافی نباشد انواع متعدد کارشناسان دیگری هستند که می توانند کمک کنند پزشک خانوادگی، روانپزشک، روانشناس، مددکار اجتماعی، پرستار یا مشاور
- - درمان دارویی : داروها می توانند نقشی را در درمان برخی بیماران مبتلا به اضطراب یا ترسهای مرضی ایفا کنند.
- - شایع ترین آرام بخش ها داروهای مشابه والیوم، بنزودیازپین ها ( اغلب قرصهای خواب آور همچنین به این گروه داروها تعلق دارند) هستند. آنها در تخفیف اضطراب بسیار موثرند اما ما می دانیم که آنها می توانند پس از فقط چهار هفته استفاده مداوم اعتیادآور باشند، ( وابستگی ایجاد کنند).
- - وقتی بیماران سعی در توقف استفاده دارو می کنند ممکن است علائم ناخوشایند قطع دارو می توانند تا مدتی ادامه یابد. این داروها فقط باید برای مدت کوتاه و احتمالا" برای کمک در دوران بحرانی بیماری مصرف شوند. آنها نباید برای درمان درازمدت اضطراب مورد استفاده قرار گیرند.
- - ضد افسردگی ها : می توانند به کاهش اضطراب علاوه بر افسردگی که معمولا" به آن خاطر تجویز می گردند کمک کنند. در برخی حتی بنظر می رسد که دارو روی انواع خاصی از اضطراب، یک اثر ویژه دارد.
- - یکی از جنبه های منفی این داروها این است که معمولا" بین 4-2 هفته طول می کشد. تا اثربخشی دارو ایجاد شود و برخی از داروها ممکن است سبب تهوع، خواب آلودگی، سرگیجه، خشکی دهان و یبوست شوند. در صورت مصرف یک نوع بخصوص ضد افسردگی MAOI ( مهارکننده های مونوآمینواکسیداز) ممکن است شما مجبور به پیروی از یک رژیم غذایی مخصوص شوید. لطفا" برگه آموزشی ما در ارتباط با ضد افسردگی ها را مطالعه کنید.
- - بتابلوکرها معمولا" جهت درمان فشارخون بالا استفاده می شوند. در مقادیر کم، لرزش بدنی اضطراب را کاهش می دهند و می توانند کمی قبل از ملاقات با مردم یا سخنرانی مصرف شوند. غلبه بر ترس تا حالا شده که بخواهید کاری را انجام بدهید یا چیزی را به دست آورید، ولی صدایی را از درون تان بشنوید که به شما بگوید: "این کار را انجام نده!". من به شخصه افراد زیادی را دیده ام که می خواهند کاری را انجام دهند یا چیزی را به دست آورند ولی ترس شان، آن ها را باز می دارد. زمانی که می فهمیم که توانایی ایجاد آن چه را در زندگی مان دوست داریم، نداریم، مثل این است که ترسی در آن نهفته است.
- - 1) ترس چیست؟
- - معنایی که در فرهنگ لغات برای ترس پیدا خواهید کرد، این معنا خواهد بود: "احساس ناخوشایندی که در رویارویی با خطر، همراه با درد، ایجاد می شود." احساس ترس در مغزمان، ایجاد میشود. حسی است که زمانی که برای اولین بار درگیر ترس شدیم مثلا" زمانی که با حیوان گرسنه یا وحشی در جنگل مواجه شدیم، در ما ایجاد شده است. اما بسیاری از افراد در چنین شرایطی قرار نگرفته اند، اما غریزه ی مان به طور غیر مقتضی، در برابر ترس عمل می کند.
- - 2) از ترس بگذرید
- - چندین سال پیش، یکی از رویاهای من که سفر به دور دنیا بود، تحقق پیدا کرد. چندین سال، در ذهنم این سفر را دور از واقعیت می دانستم و فکر می کردم من توانایی چنین سفری را ندارم. در خلال زندگی ام، بی هدف بودن به طور گسترده ای افزایش یافت. و من هیچ فکری درباره ی این که واقعا" چه می خواهم، نداشتم.
- - تا زمانی که خودمان را در شرایطی خاص قرار نداده و توانایی های مان را پرورش ندهیم، سست و شل و ول در برابر ترسی که باز دارنده است، باقی خواهیم ماند.
- - شاید به نظر خیلی سطحی بیاید، ولی خودم می دانم که چه حس بدی داشتم! در مرحله ای به این نتیجه رسیدم که به این شیوه نمی توانم زندگی کنم و فکر کردم که اگر چنین آرزویی را جامه ی عمل نپوشانم، تا آخر عمرم خودم را سرزنش خواهم کرد و افسوس خواهم خورد. عاقبت از کارم مرخصی گرفته، آپارتمانم را اجاره دادم و رفتم. اولین تصمیم جدی را در زندگیم گرفتم.
- - کشورهایی که قبلا" ندیده بودم را دیدم و کارهایی که فکر می کردم توانایی انجام دادن شان را ندارم را انجام دادم. واقعا" سخت نبود، من خودم را با شرایط تطبیق دادم. خود به خود متوجه شدم که همه چیز دوباره برای من تکرار نخواهد شد. وقتی از سفر برگشتم، دیدم که بزرگ ترین آرزوی زندگیم به حقیقت پیوست. و از خودم پرسیدم چه چیزی من را از دست یابی به آن باز می داشت؟ آیا چیزی به جز ترس بود. بعد از این سفر، مهارت های من ده برابر شده و عزت نفس و اعتماد به نفسم به سرعت بالا رفته است. اتفاقاتی افتاده که بسیار برای من سودمند بوده اند.
- - 3) پوشش های ترس
- - ترس موذی است، چرا که پوشش های مختلفی دارد و تغییر قیافه می دهد. شما فکر می کنید ترس چه شکلی است؟ آیا ترس از عدم پذیرش است؟ ترس از تحقیر است؟ ترس از عصبانیت کسی است؟ ترس از عدم رضایت است؟ ترس از تنهایی است؟ اما بزرگ ترین ترس، خودمان هستیم!
- - ترس به طور خاص، کنار آمدن با توانایی های مان، است. بسیاری از ترس های نابه جا از آن جا ناشی می شود که احساس می کنیم به اندازه ی کافی، خوب نیستیم. یکی از دلایل کمبود عزت نفس و اعتماد به نفس این است که توان مان را پرورش نمی دهیم. تا زمانی که خودمان را در شرایطی خاص قرار نداده و توانایی های مان را پرورش ندهیم، سست و شل و ول در برابر ترسی که باز دارنده است، باقی خواهیم ماند.
- - بسیاری از افراد خودشان را در شرایطی قرار می دهند تا خودشان را پیدا کنند و بر ترس شان، شوند. به طور معمول در شرایط غیر عادی قرار گرفته اند. نمی توانیم آن قدر صبر کنیم تا اتفاق بحرانی برای مان بیفتد تا بر ترس مان غلبه کنیم. خودمان باید شرایطی را ایجاد کنیم تا با افزایش مهارت ها و قدرت مان، توانایی مقابله با ترس را داشته باشیم.
- - نمی توانیم آن قدر صبر کنیم تا اتفاق بحرانی برای مان بیفتد تا بر ترس مان غلبه کنیم. خودمان باید شرایطی را ایجاد کنیم تا با افزایش مهارت ها و قدرت مان، توانایی مقابله با ترس را داشته باشیم.
- - 4) توان مقابله با ترس را افزایش دهید
- - چگونه می توانیم بر ترس مان چیره شویم. در این جا دو روش ارائه خواهد شد:
- - الف) ریسک پذیر باشید
- - من نمی گویم که خودتان را در شرایط خطرناک بالقوه قرار دهید. فقط بی پروا باشید. فقط به یک کمی ریسک فکر کنید و شرایط آن را بررسی کنید. به تدریج با افزایش عزت نفس و اعتماد به نفس، ریسک پذیری تان نیز افزایش می یابد.
- - ب) از خودتان سؤال کنید
- - این روش مورد علاقه ی من است. به طرز شگفت انگیزی ساده و مؤثر است. زمانی که دارید به این موضوع فکر می کنید که: «من نمی توانم آن کار را انجام دهم.»، »نمی توانم آن جا بروم.» و سایر مواردی که واقعا" می خواهید انجام دهید ولی ترس مانع آن می شود، در مقابل از خودتان بپرسید: «چگونه می توانم ...؟»، «چگونه می توانستم ...؟». برای مثال: «چگونه می توانستم قدرت و توانایی صحبت کردن در جمعی را پرورش دهم؟» استفاده از این کلمات که: «من نمی توانم.» ذهن را تنبل می کند.
- - از سؤالاتی استفاده کنید که مغزتان را به فعالیت بازدارد. همان طور که گفتم این روش بسیار ساده ای است. البته شاید در حرف ساده بیاید و در عمل، زیاد ساده نباشد! فقط به این فکر کنید که عادات خوب را پرورش دهید. به عبارتی دارید مغرتان را جراحی می کنید، دارید مغرتان را پرورش می دهید تا بهتر عمل کند و خدمت رسانی بهتری برای شما داشته باشد تا این که تنبل بماند و باعث پیشرفت تان نشود.
- - 5) ترس هیچ گاه از بین نمی رود
- - شما فکر می کنید که ترس را درون تان، محبوس کرده اید! ترس بدین معنا است که با آن بزرگ شده اید. و باید یاد بگیرید که چگونه از ترس استفاده کنید. خصوصا" بعد از این که ترس های تان را شناختید و روش هایی را برای مبارزه با آن ها، پیدا کردید. یک بار که ترسی را در خودتان از بین بردید، به روش دیگری هم آن را امتحان کنید.
- - افراد بسیاری را می شناسم که در زندگی شان موفق هستند و هر آن چه که می خواستند را به دست آورده اند ولی هنوز عزت نفس کافی را ندارند چرا که مسیری را که طی کرده اند را فراموش کرده اند! اجازه ندهید که این اتفاق برای شما هم بیفتد. یاد بگیرید از پیشرفت های تان قدردانی کنید. هر زمان که بر ترسی چیره شدید تا آن چه را که می خواستید، به دست آورید، برگردید و از موفقیت ها و پیشرفت های تان، تشکر کنید.
آسمونی توصیه می کند حتما این مطلب را تا آخرش بخوانید !
وقتی ترس بر زندگی حاکم میشود!
معنایی که در فرهنگ لغات برای ترس پیدا خواهید کرد، این معنا خواهد بود: "احساس ناخوشایندی که در رویارویی با خطر، همراه با درد، ایجاد می شود." احساس ترس در مغزمان، ایجاد میشود. حسی است که زمانی که برای اولین بار درگیر ترس شدیم مثلا" زمانی که با حیوان گرسنه یا وحشی در جنگل مواجه شدیم، در ما ایجاد شده است. اما بسیاری از افراد در چنین شرایطی قرار نگرفته اند، اما غریزه ی مان به طور غیر مقتضی، در برابر ترس عمل می کند. ترس چیست؟ و چرا ما می ترسیم؟ ترس چیزی نیست جز یک احساس و هیجان که آنرا در ذهن خود می پرورانیم. و مشکل از آنجا شروع می شود که این احساسات و هیجانها بر زندگی ما اثر نامطلوب می گذارند. ترس، احساسی است که هر انسانی آن را میشناسد. انسانها از آن بهعنوان احساسی ناخوشایند یاد و از آن دوری میکنند، چراکه این احساس بنابر طبیعت خود زمانی ظاهر میشود که خطری درونی یا بیرونی فرد را تهدید میکند. این احساس به شکل علایم مختلف جسمی و روانی ظاهر میشود، مانند تپش قلب، تنگی نفس، احساس گرگرفتگی، سرخ شدن صورت، ترشح زیاد عرق و غیره. ترس یک واکنش احساسی به تهدید یا خطر است. ترس را از اضطراب، که معمولاً بدون وجود تهدید خارجی رخ میدهد، باید جدا دانست. علاوه بر این ترس با رفتارهای خاصِّ فرار و اجتناب مربوط است، در حالی که اضطراب ناشی از تهدیدهاییاست که مهارناپذیر و اجتنابناپذیر تلقی میشود. ترس معمولاً با درد ارتباط میدارد. مثلاً کسی از ارتفاع میترسد، چه، اگر در افتد آسیب جدی خواهد دید یا حتی خواهد مرد. بسیاری از نظریهپردازان، چون جان برودس واتسن و پال اکمن، پیش نهادهاند که ترس یکی از چند احساس بنیادین و فطری است (نظیر شادمانی و خشم). ترس از سازوکارهای بقاست و معمولاً در پاسخ به یک محرک منفی خاص روی میدهد. ما از انجام بعضی کارها وحشت داریم چون می ترسیم با شکست مواجه شویم. این ممکن است بخاطر شکستهایی باشد که واقعاً در گذشته تجربه کرده ایم یا حتی واقعاً چنین شکستی را تجربه نکرده ایم ولی از اینکه ممکن است شکست بخوریم می ترسیم.
بیشتر مواقع ما از چیزی می ترسیم که حتی یکبار با آن روبرو نشده ایم. آیا احمقانه نیست؟ حقیقت این است که ما می توانیم انواعی از شکست ها را در ذهن خود تصور کنیم. آنگاه باور می کنیم این شکست ها به حقیقت خواهد پیوست و حتی برای رسیدن به هدف تلاش هم نمی کنیم. و همینجاست که دچار خطا شده ایم، چون به خاطر یک احتمال حتی از تلاش کردن می ترسیم. و موفقیت بدون تلاش و کوشش معنایی ندارد.
مارک تواین سخن جالبی در این زمینه دارد: «من در زندگی خود سختی های زیادی را تحمل کرده ام در حالیکه تعداد کمی از آنها واقعاً رخ داده اند.» منظور این است که بسیار از این مشقات در ذهن او بوده اند.
اکنون این سؤال مطرح می شود که چه کسی می تواند واقعاً شکست و موفقیت را تعریف کند؟ آیا شما این کار را بدرستی انجام می دهید؟ آیا شما تعاریف دیگران از موفقیت را قبول دارید؟ بعضی از افراد تعاریف سختگیرانه تری نسبت به دیگران دارند. قبول ندارید؟ برای این منظور از افراد مختلف سؤال شد شما موفقیت را چگونه تعریف می کنید دو تا از جوابها این گونه بودند: ــ آلکس گفت: « هر روز صبح که از خواب بیدار می شوم و زنده ام و فرصت دارم موفق هستم.» ــ ولی جف عقیده داشت اگر در سال حداقل 1 میلیون دلار درآمد داشته باشد موفق است. آلکس تعریف خود را از موفقیت ساخته است و رسیدن به این موفقیت نسبتاً ساده است اما جف تا زمانیکه یک میلیون دلار در سال بدست نیاورد احساس موفقیت نمی کند. فکر می کند جف و انسانهایی مانند او چقدر در روز احساس می کنند شکست خورده اند چون هنوز آن یک میلیون دلار را بدست نیاورده اند. البته اشتباه نکنید من نمی گویم شخص نباید اهداف بزرگ در زندگی خود داشته باشد بلکه سخن بنده این است که هدف خود را با شادی بدست آورید تا اینکه با احساس رنج بدنبال بدست آوردن سعادت باشید.
هر چه تعریف شما از موفقیت سختگیرانه تر باشد ترس بیشتری به آن اضافه کرده اید. پس اجازه ندهید تعاریفی که خود ساخته اید شما را محدود کند. بدتر از همه این است که به دیگران اجازه دهید این تعاریف را برای شما بسازند.
تعاریف خود را بسازید. می توانید آنرا سخت تر کنید تا احساس شکست به شما دست بدهد یا آنرا ساده سازید تا احساس موفقیت کنید. با این روش شما ترس کمتری نسبت به اهداف خود در زندگی خواهید داشت. حال اگر بدانید که چه کاری می خواهید انجام دهید شکست نخواهید خورد. اکنون با این باور تصور کنید چه کارهایی می توانید در زندگی خود انجام دهید.
سعی کنید هر شکستی را مانند یک موفقیت ببینید. این کار ساده است چون هر شکستی که خورده اید به شما نشان داده که چه کاری را نباید انجام می دادید یا روش جدیدی در مقابل شما گشوده است. پس د رحقیقت یک موفقیت کسب کرده اید. بنابراین به هدف خود نزدیکتر شده اید. به خاطر داشته باشید گذشته با آینده یکسان نیست. و شکست دیروز مساوی با عواقب ناگوار آینده نیست.
فقط بدلیل اینکه دیروز یا همین 5 دقیقه پیش شکست خورده اید بدین معنا نیست که قرار است این شکست دوباره تکرار شود. تنها کاری که باید انجام دهید این است که از اشتباه خود چیزهای جدید یاد بگیرید و روش خود را عوض کنید. گذشته همان افکار شما بوده برای رسیدن به موفقیت در آینده. نترس باشید.
در حالت ترس فعالیت طبیعی مغز در رابطه با محیط (مانند دیدن، شنیدن، بوییدن، لمس کردن، چشیدن، حس تعادل در ایستادن و راهرفتن و غیره) بهشدت تحتتاثیر قرار میگیرد و سهم بیشتر فعالیت مغز و بدن متوجه روبهرو شدن با موضوع خطر و حفظ امنیت میشود. به این معنا ترس در چارچوب روبهرو شدن با خطر نقشی بسیار حیاتی بازی میکند و در حقیقت ترس به حکم زنگ خطری است که انسان را متوجه موضوع خطرداری میکند تا به دنبال آن، انسان عملی را صورت دهد که به رفع خطر بینجامد. به همین دلیل بعد از دور شدن از موضوع خطرزا این احساس نیز توسط سیستمهای جسمی و روانی بهطور طبیعی خنثی میشود و کارکرد اندامها و حواس به شکل طبیعی خود بازمیگردد. بنابراین ترس یک احساس حیاتی، لازم و حفظکننده زندگی است. در جریان تکامل انسان، احساس ترس برای حفظ بقای انسان به وجود آمده تا انسان را در روبهرویی با خطر آماده دفاع، حمله یا فرار کند. امروز نیز ترس همین وظیفه را برعهده دارد اگرچه موضوع خطر مانند گذشته دیگر، حیوانات وحشی نیست. اما زمانی احساس ترس حالات بیمارگونه پیدا میکند و تبدیل به اختلال اضطراب هراسی میشود که سیستمهای طبیعی و روانی فرد برای برطرف کردن ترس یا کارآیی خود را از دست داده باشد یا از شدت کارآیی آنها کاسته شدهباشد. در این حال، حتی زمانی هم که چیز تهدیدکنندهای وجود ندارد، حالات و علایم ترس به نحو ادامهداری به وجود خود ادامه میدهد و هر بار بر شدت آنها نیز افزوده میشود. به این معنا یکی از اصلیترین شاخصهای عدم کارآیی «سیستم روبهرو شدن با ترس» به این شکل است که در این حالت ترس و اضطراب بدون وجود دلیل تهدیدکننده، در مواقع و محیطهای مختلف، به حد زیاد و روزافزون و در بیشتر اوقات روز فرد را در کنترل میگیرند، به نحوی که فرد یا همواره یک نوع دلهره، اضطراب و تشویش را حس میکند یا بهدلیل احساس ترس از دست زدن به کارهایی یا از روبهرو شدن با چیزهایی یا از رفتن به مکانهایی بهشدت پرهیز میکند. در حالی که خود نیز دلیل قانعکنندهای برای این احساس پیدا نمیکند. فرد مبتلا به اختلال هراس، علایم اضطراب هراسی را معمولا در سه سطح حسی، فیزیولوژی و رفتاری لمس میکند. یعنی اکثر اوقات افراد مبتلا به علت علایم حسی، فیزیولوژی و تا حدودی رفتاری به متخصصان مراجعه میکنند ولی علایم افکاری غالبا از طرف آنها دیده یا مطرح نمیشود. علایم جسمانی که اکثر افراد مبتلا از آنها رنج میبرند عبارتند از: حالت سرگیجه، فشار در ناحیه سینه و پرش قلب، افت فشارخون، معدهدرد، عدم تمرکز، دلشوره، دیدن پردهای جلوی چشم و از این دست. به همین دلیل اغلب مثلا از احتمال داشتن بیماری قلبی به نگرانی و ترس میافتند و از پزشک میخواهند که آنها را بهخاطر احتمال بیماری قلبی مورد معالجه قرار دهد. اختلالات اضطرابی را به سه گروه «عمومی و فراگیر»، «حملههای هراسی» و «فوبیا» تقسیم میکنند.
اختلال اضطراب عمومی و فراگیر این اختلال معمولا به صورت تدریجی شکل میگیرد و بهطور معمول بعد از یک تجربه مشخصی که برای فرد بسیار فشار آور بوده، به وجود میآید. رفتهرفته این حالت به شکل احساس هراسی درمیآید طولانیمدت و ادامهدار که در اکثر محیطها، در رابطه با اکثر چیزها و در بیشتر رابطههای فرد وجود دارد؛ احساس هراس و نگرانی نسبت به چیزهایی که میتوانند اتفاق بیفتند و فرد مبتلا به اضطراب فراگیر تنها برای مدت بسیار کوتاهی قادر است که خود را از آن رها کند. در این حالت فرد گزارش میدهد که «همیشه این افکار وحشتناک را دارم و هیچ نمیتوانم این افکار را از خودم دور کنم» و علایمی را گزارش میکنند که شامل اینها هستند: -ناآرامی و بیقراری حرکتی مانند لرزش در اندام، گرفتگی عضلات و پرش دست یا پا. -تحرکپذیری شدید و غیرقابل کنترل فعالیتهای بدنی که به شکل احساس تنگی نفس، عرق زیاد، خشکی دهان و سرگیجه ظاهر میشود. -افزایش شدید توجه متمرکز بر خود و هوشیاری زیاد نسبت به خود که به شکل احساس گرفتگی و کوفتگی، مشکل در به خواب رفتن و مشکل در خوب خوابیدن، تحریکپذیری و یکه خوردنهای زیاد خود را نشان میدهند. از مشخصات دیگر این اختلال این است که فرد همواره بیشتر و بیشتر تحت اختیار هراسهایش قرار میگیرد و قدرت کنترل خود را روی آنها رفتهرفته از دست میدهد «آنقدر احساس فشار میکنم که آرام و قرار ندارم. بهدنبال هر چیزی باید روزها فکر کنم که چه اتفاقی خواهد افتاد». اگرچه این نشانهها در مورد همه افراد بهطور یکسان وجود ندارد ولی همه در یک دایره شیطانی اسیر هستند؛ دایرهای به شکل فشار دایمی، ناآرامی فزاینده، عصبانیت و علایم جسمی. بهدنبال اینها وظایف روزانه و فعالیتهای لازم زندگی رفتهرفته کنار گذاشتهشده و فرد به آینده خود بسیار ناامید میشود که اینها تاثیرات خاص خود را بر زندگی فرد با دیگران برجای گذارده و سبب فشارهای تازهای میشوند .
اضطراب و ترسهای مرضی (فوبی ها )
اضطراب یک احساس طبیعی برای انسان به حساب می آید همه ما آن را وقتی با موقعیتهای تهدید کننده یا دشوار روبرو می شویم، تجربه می کنیم.
مردم اغلب این احساس را استرس ( فشار روحی) می نامند اما واژة استرس می تواند برای دو معنی مختلف بکار گرفته شود. از یکسو عواملی که ما را مضطرب می سازند و از سوی دیگر واکنش ما به این عوامل. این امر سبب می شود این واژه گمراه کننده باشد و لذا ما این واژه را استفاده نخواهیم کرد.
زمانی که اضطراب حاصل یک مشکل ادامه دار مانند مشکلات مالی باشد ما آن را نگرانی (Worry) می نامیم، اگر این یک پاسخ سریع به یک تهدید ناگهانی باشد مانند نگاه به پایین از بالای یک صخره یا مواجهه با یک سگ خشمگین (Dog) ما به آن واژه ترس را می دهیم. بطور معمول هر دوی ترس و اضطراب می توانند مفید باشند که به ما کمک می کنند از موقعیت های خطرناک پرهیز کنیم، ما را هوشیار می سازند و به ما انگیزه می دهند تا به مشکلات فائق آئیم.
اما چنانچه این حس ها بیش از حد قوت گیرند یا بمدت طولانی ادامه یابند. می توانند ما را از انجام اموری که قصد انجامشان را داریم باز دارند و زندگی را برایمان بسیار ناخوشایند سازند.
یک فوبی ( ترس مرضی)، هراس از موقعیت ها یا چیزهایی است که خطرناک نیستند و اغلب مردم آنها را مشکل زا نمی دانند.
اضطراب و ترسهای مرضی در کودکان
اغلب کودکان در مراحلی از زندگی خود از برخی چیزها بشدت دچار وحشت می شوند. بعنوان مثال، کودکان نوپا بسیار به افرادی که مراقب ایشان هستند وابسته اند اگر به هر دلیل آنها از بزرگترهای خود جدا افتند می توانند بشدت مضطرب یا آشفته شوند. خیلی از بچه ها از تاریکی یا هیولاهای خیالی وحشت دارند.
این ترسها معمولا" وقتی کودک بزرگتر می شود ناپدید می شوند و معمولا" زندگی کودک را ضایع نمی کنند یا بر روند تکامل ایشان تاثیرینمی گذارد آنها اغلب در مورد رویدادهای مهمی مانند اولین روز مدرسه مضطرب خواهند شد اما متعاقبا" ترسشان از بین خواهد رفت و قادر می شوند روال عادی زندگی را پی گیرند و از موقعیت جدید لذت ببرند.
نوجوانان اغلب ممکن است بدخلق باشند آنها گرایش دارند به اینکه در خصوص ظاهرشان، اینکه دیگران در موردشان چگونه فکر می کنند، عموما" چگونه با مردم سرکنند نگران باشند اما این نگرانی بویژه در خصوص نحوه رفتار با جنس مخالف صادق است با این نگرانی ها معمولا" می شود با صحبت درباره شان برخورد کرد. با این وجود، اگر آنها بیش از حد قوی باشند دیگران ممکن است متوجه شوند که این نوجوانان وضعیت تحصیلی مناسبی ندارند رفتارشان متفاوت است ویا جسما" احساس بیماری می کنند.
چنانچه یک کودک یا نوجوان چنان احساس اضطراب یا ترس کند که سبب لطمه به زندگیش بشود، درخواست از پزشک خانواده جهت توجه به مشکل موجود اقدام مناسبی خواهد بود.
یاری به افراد مبتلا به اضطراب و ترس های مرضی
گفتگو در مورد مشکل، این روش می تواند وقتی که اضطراب ناشی از حوادث اخیر همچون ترک همسر، بیماری کودک یا از دست دادن شغل می باشد، کمک کننده باشد. با چه فردی گفتگو کنیم پاسخ، دوستان یا بستگانی هستند که به آنها اعتماد دارید، به نقطه نظراتشان احترام می گذارید آنهایی که شنوندگان خوبی هستند. ایشان ممکن است خود همان مشکل را داشته باشند یا کسی را بشناسند که مبتلا به این مشکل است علاوه برداشتن امکان صحبت با دیگران، ما می توانیم دریابیم چطور سایرین با یک مشکل مشابه برخورد کرده اند.
-گروه های خود یاری : این گروهها یک روش خوب ارتباط با افراد با مشکل مشابه است. آنها قادر خواهند بود درک کنند شما در چه وضعیتی هستید و ممکن است بتوانند روشهای مفید برخورد با مشکل را پیشنهاد کنند.این گروهها ممکن است روی اضطرابها و ترسهای مرضی تمرکز کنند یا ممکن است از افرادی تشکیل شده باشند که تجربیات مشابهی را از سرگذرانده باشند.
- گروههای زنان، گروههای والدین داغدار، بازماندگان گروههای مورد تعرض
- یادگیری تمدد اعصاب یافتن روش ویژه برای تمدد اعصاب ( ریلاکس) که کمک می کند تنش و اضطرابمان را کنترل کنیم که یک روش کمک کننده خیلی خوب است. ما می توانیم از طریق گروهها و متخصصین امر این روش ها را فراگیریم اما کتابها و نوارهای تصویری متعددی وجود دارند که از طریق آنها ما می توانیم خود را آموزش دهیم ایده خوبی است که این مهم را بطور مرتب و نه فقط در هنگام بروز بحران تمرین کنیم.
روان درمانی: این یک روش متمرکزتر گفتگو درمانی است که می تواند به ما کمک کند تا اضطرابهایمان را درک کنیم و به استدلال در مورد دلایل ایجاد شان بپردازیم که خود قبلا" قادر به شناختشان نبوده ایم. درمان می تواند در یک گروه یا بطور انفرادی صورت پذیرد و معمولا" بطور هفتگی برای ماههای متمادی برگزار می شوند. روان درمان ها می توانند مدرک تحصیلی پزشکی داشته یا نداشته باشند. اگر این کافی نباشد انواع متعدد کارشناسان دیگری هستند که می توانند کمک کنند پزشک خانوادگی، روانپزشک، روانشناس، مددکار اجتماعی، پرستار یا مشاور
درمان دارویی : داروها می توانند نقشی را در درمان برخی بیماران مبتلا به اضطراب یا ترسهای مرضی ایفا کنند.
شایع ترین آرام بخش ها داروهای مشابه والیوم، بنزودیازپین ها ( اغلب قرصهای خواب آور همچنین به این گروه داروها تعلق دارند) هستند. آنها در تخفیف اضطراب بسیار موثرند اما ما می دانیم که آنها می توانند پس از فقط چهار هفته استفاده مداوم اعتیادآور باشند، ( وابستگی ایجاد کنند).
وقتی بیماران سعی در توقف استفاده دارو می کنند ممکن است علائم ناخوشایند قطع دارو می توانند تا مدتی ادامه یابد. این داروها فقط باید برای مدت کوتاه و احتمالا" برای کمک در دوران بحرانی بیماری مصرف شوند. آنها نباید برای درمان درازمدت اضطراب مورد استفاده قرار گیرند.
ضد افسردگی ها : می توانند به کاهش اضطراب علاوه بر افسردگی که معمولا" به آن خاطر تجویز می گردند کمک کنند. در برخی حتی بنظر می رسد که دارو روی انواع خاصی از اضطراب، یک اثر ویژه دارد.
یکی از جنبه های منفی این داروها این است که معمولا" بین 4-2 هفته طول می کشد. تا اثربخشی دارو ایجاد شود و برخی از داروها ممکن است سبب تهوع، خواب آلودگی، سرگیجه، خشکی دهان و یبوست شوند. در صورت مصرف یک نوع بخصوص ضد افسردگی MAOI ( مهارکننده های مونوآمینواکسیداز) ممکن است شما مجبور به پیروی از یک رژیم غذایی مخصوص شوید. لطفا" برگه آموزشی ما در ارتباط با ضد افسردگی ها را مطالعه کنید.
بتابلوکرها معمولا" جهت درمان فشارخون بالا استفاده می شوند. در مقادیر کم، لرزش بدنی اضطراب را کاهش می دهند و می توانند کمی قبل از ملاقات با مردم یا سخنرانی مصرف شوند. غلبه بر ترس تا حالا شده که بخواهید کاری را انجام بدهید یا چیزی را به دست آورید، ولی صدایی را از درون تان بشنوید که به شما بگوید: "این کار را انجام نده!". من به شخصه افراد زیادی را دیده ام که می خواهند کاری را انجام دهند یا چیزی را به دست آورند ولی ترس شان، آن ها را باز می دارد. زمانی که می فهمیم که توانایی ایجاد آن چه را در زندگی مان دوست داریم، نداریم، مثل این است که ترسی در آن نهفته است.
1) ترس چیست؟
معنایی که در فرهنگ لغات برای ترس پیدا خواهید کرد، این معنا خواهد بود: "احساس ناخوشایندی که در رویارویی با خطر، همراه با درد، ایجاد می شود." احساس ترس در مغزمان، ایجاد میشود. حسی است که زمانی که برای اولین بار درگیر ترس شدیم مثلا" زمانی که با حیوان گرسنه یا وحشی در جنگل مواجه شدیم، در ما ایجاد شده است. اما بسیاری از افراد در چنین شرایطی قرار نگرفته اند، اما غریزه ی مان به طور غیر مقتضی، در برابر ترس عمل می کند.
2) از ترس بگذرید
چندین سال پیش، یکی از رویاهای من که سفر به دور دنیا بود، تحقق پیدا کرد. چندین سال، در ذهنم این سفر را دور از واقعیت می دانستم و فکر می کردم من توانایی چنین سفری را ندارم. در خلال زندگی ام، بی هدف بودن به طور گسترده ای افزایش یافت. و من هیچ فکری درباره ی این که واقعا" چه می خواهم، نداشتم.
تا زمانی که خودمان را در شرایطی خاص قرار نداده و توانایی های مان را پرورش ندهیم، سست و شل و ول در برابر ترسی که باز دارنده است، باقی خواهیم ماند.
شاید به نظر خیلی سطحی بیاید، ولی خودم می دانم که چه حس بدی داشتم! در مرحله ای به این نتیجه رسیدم که به این شیوه نمی توانم زندگی کنم و فکر کردم که اگر چنین آرزویی را جامه ی عمل نپوشانم، تا آخر عمرم خودم را سرزنش خواهم کرد و افسوس خواهم خورد. عاقبت از کارم مرخصی گرفته، آپارتمانم را اجاره دادم و رفتم. اولین تصمیم جدی را در زندگیم گرفتم.
کشورهایی که قبلا" ندیده بودم را دیدم و کارهایی که فکر می کردم توانایی انجام دادن شان را ندارم را انجام دادم. واقعا" سخت نبود، من خودم را با شرایط تطبیق دادم. خود به خود متوجه شدم که همه چیز دوباره برای من تکرار نخواهد شد. وقتی از سفر برگشتم، دیدم که بزرگ ترین آرزوی زندگیم به حقیقت پیوست. و از خودم پرسیدم چه چیزی من را از دست یابی به آن باز می داشت؟ آیا چیزی به جز ترس بود. بعد از این سفر، مهارت های من ده برابر شده و عزت نفس و اعتماد به نفسم به سرعت بالا رفته است. اتفاقاتی افتاده که بسیار برای من سودمند بوده اند.
3) پوشش های ترس
ترس موذی است، چرا که پوشش های مختلفی دارد و تغییر قیافه می دهد. شما فکر می کنید ترس چه شکلی است؟ آیا ترس از عدم پذیرش است؟ ترس از تحقیر است؟ ترس از عصبانیت کسی است؟ ترس از عدم رضایت است؟ ترس از تنهایی است؟ اما بزرگ ترین ترس، خودمان هستیم!
ترس به طور خاص، کنار آمدن با توانایی های مان، است. بسیاری از ترس های نابه جا از آن جا ناشی می شود که احساس می کنیم به اندازه ی کافی، خوب نیستیم. یکی از دلایل کمبود عزت نفس و اعتماد به نفس این است که توان مان را پرورش نمی دهیم. تا زمانی که خودمان را در شرایطی خاص قرار نداده و توانایی های مان را پرورش ندهیم، سست و شل و ول در برابر ترسی که باز دارنده است، باقی خواهیم ماند.
بسیاری از افراد خودشان را در شرایطی قرار می دهند تا خودشان را پیدا کنند و بر ترس شان، شوند. به طور معمول در شرایط غیر عادی قرار گرفته اند. نمی توانیم آن قدر صبر کنیم تا اتفاق بحرانی برای مان بیفتد تا بر ترس مان غلبه کنیم. خودمان باید شرایطی را ایجاد کنیم تا با افزایش مهارت ها و قدرت مان، توانایی مقابله با ترس را داشته باشیم.
نمی توانیم آن قدر صبر کنیم تا اتفاق بحرانی برای مان بیفتد تا بر ترس مان غلبه کنیم. خودمان باید شرایطی را ایجاد کنیم تا با افزایش مهارت ها و قدرت مان، توانایی مقابله با ترس را داشته باشیم.
4) توان مقابله با ترس را افزایش دهید
چگونه می توانیم بر ترس مان چیره شویم. در این جا دو روش ارائه خواهد شد:
الف) ریسک پذیر باشید
من نمی گویم که خودتان را در شرایط خطرناک بالقوه قرار دهید. فقط بی پروا باشید. فقط به یک کمی ریسک فکر کنید و شرایط آن را بررسی کنید. به تدریج با افزایش عزت نفس و اعتماد به نفس، ریسک پذیری تان نیز افزایش می یابد.
ب) از خودتان سؤال کنید
این روش مورد علاقه ی من است. به طرز شگفت انگیزی ساده و مؤثر است. زمانی که دارید به این موضوع فکر می کنید که: «من نمی توانم آن کار را انجام دهم.»، »نمی توانم آن جا بروم.» و سایر مواردی که واقعا" می خواهید انجام دهید ولی ترس مانع آن می شود، در مقابل از خودتان بپرسید: «چگونه می توانم ...؟»، «چگونه می توانستم ...؟». برای مثال: «چگونه می توانستم قدرت و توانایی صحبت کردن در جمعی را پرورش دهم؟» استفاده از این کلمات که: «من نمی توانم.» ذهن را تنبل می کند.
از سؤالاتی استفاده کنید که مغزتان را به فعالیت بازدارد. همان طور که گفتم این روش بسیار ساده ای است. البته شاید در حرف ساده بیاید و در عمل، زیاد ساده نباشد! فقط به این فکر کنید که عادات خوب را پرورش دهید. به عبارتی دارید مغرتان را جراحی می کنید، دارید مغرتان را پرورش می دهید تا بهتر عمل کند و خدمت رسانی بهتری برای شما داشته باشد تا این که تنبل بماند و باعث پیشرفت تان نشود.
5) ترس هیچ گاه از بین نمی رود
شما فکر می کنید که ترس را درون تان، محبوس کرده اید! ترس بدین معنا است که با آن بزرگ شده اید. و باید یاد بگیرید که چگونه از ترس استفاده کنید. خصوصا" بعد از این که ترس های تان را شناختید و روش هایی را برای مبارزه با آن ها، پیدا کردید. یک بار که ترسی را در خودتان از بین بردید، به روش دیگری هم آن را امتحان کنید.
افراد بسیاری را می شناسم که در زندگی شان موفق هستند و هر آن چه که می خواستند را به دست آورده اند ولی هنوز عزت نفس کافی را ندارند چرا که مسیری را که طی کرده اند را فراموش کرده اند! اجازه ندهید که این اتفاق برای شما هم بیفتد. یاد بگیرید از پیشرفت های تان قدردانی کنید. هر زمان که بر ترسی چیره شدید تا آن چه را که می خواستید، به دست آورید، برگردید و از موفقیت ها و پیشرفت های تان، تشکر کنید.
منبع : میگنا پایگاه علمی ،آموزشی و سلامت