- آسمونی
- مجله اینترنتی
- چهره ها
- چهره های ورزشی
- بیوگرافی منسن ارنست( بخش دوم)

بیوگرافی منسن ارنست( بخش دوم)
ارنست در 18 ژوئن از رود ویستولا در لهستان گذشت و روز بعد به روسیه رسید. او در واقع یك روز زودتر از موعد مقرر به روسیه رسید. فرماندار مسكو قرار بود به دیدار او بیاید، اما از آنجا كه او پیش از زمان موردنظر به آنجا رسیده و لباسهایش كاملاً پاره و ژنده شده بود او را به جای یك گدا گرفتند. او در این راهپیمایی حدود 2500 كیلومتر یعنی روزانه بیش از 170 كیلومتر راه رفته بود.
ارنست در تمام مدت عمر خود منظم و با مقررات زندگی كرد. غذای سادهای میخورد كه اغلب از نان و پنیر، سبزیجات و گاهی نیز گوشت سرد تشكیل میشد. او هرگز غذای سرد شده نمیخورد. منسن ترجیح میداد در فضای باز بخوابد، زیرا معتقد بود كه خوابیدن در جاهای خشن، بدن را نرم و آموخته میكند. هرگاه هم كه در اتاق میخوابید از یك نیمكت به عنوان تختخواب استفاده میكرد و هیچگاه روی تشك نرم نمیخوابید. تنها ضعف او نوشیدن مشروب بود كه عادت داشت با بطری بخورد و حتی ضمن راهپیمایی نیز نمیتوانست از آن چشمپوشی كند، اما ظاهراً از این لحاظ لطمه جسمی بر او وارد نمیشد.
هنگامی كه منسن ارنست از مسكو به پاریس بازگشت، دیگر یك قهرمان شده بود، افسانه زندهای بود كه هزاران طرفدار مشتاق داشت. ارنست در 1833 از مونیخ عازم نوپلیون ـ كه در آن زمان پایتخت ایالت تازه تشكیل شده یونان بود ـ شد. ارنست به لودویگ اول (شاه باواریا) و ملكه ترز كه میخواستند اسنادی را برای پسرشان اتوی اول به یونان بفرستند، پیشنهاد كرد كه میتواند آن اسناد را حمل كند. آنها پس از چند ماه تعویق، پیشنهاد او را پذیرفتند. هنگامی كه میخواست آنجا را ترك كند، جمعیتی 20 هزار نفری هوراكشان در اطراف قصر نیمفنبورگ او را بدرقه كردند. این سفر، سفری بسیار خطرناك بود؛ هم به خاطر مسیر ناهموار آن و هم به سبب مشكلات شدیدی كه طی سفر پیش آمد. در مونتهنگرو پنج دزد مسلح به تفنگ و شمشیر به او حمله كردند و پول، قطبنما، زاویهیاب او را گرفتند. اما شانس بزرگ ارنست آن بود كه نامههای او را نبردند. منسن هر طور كه بود با مشقت فراوان راه را پیدا كرد و خود را به شهر كاتارو رساند. در اینجا غذا، نوشیدنی، نقشههای جدید و قطبنما با خود برداشت تا دوباره سفر را آغاز كند اما متهم به جاسوسی شد و به زندان افتاد. او سه روز در زندان بود. ارنست در اول ژوئیه در مقابل كاخ شاه در نوپلیون توقف كرد تا جایزه خود را از شاه دریافت كند. ارنست 2700 كیلومتر راه را در حدود بیست و چهار روز طی كرده بود. با در نظر گرفتن اینكه حدود چهار روز از وقت او صرف مشكلات غیرقابل پیشبینی شده بود، عملاً ارنست مسیر مزبور را طی بیست روز و به عبارتی با سرعت 135 كیلومتر در روز پیموده بود این ارقام فوقالعاده هستند و ما واقعاً خوششانس بودهایم كه منابعی در عصر او این آمار را برای ما ثبت كردهاند.
سومین و هیجانانگیزترین سفر ارنست هنگامی بود كه یك تاجر بریتانیایی از شركت هند شرقی در قسطنطنیه به او پیشنهاد كرد كه در ازای رساندن نامهای به كلكته 150 پوند به او بدهد. ارنست در روز 28 ژوئیه 1836 به راه افتاد. این دونده سرسخت نروژی با خود فكر كرده بود كه مسیر موردنظر را احتمالاً در شش هفته خواهد پیمود. با این احوال بیش از چهار هفته طول نكشید كه به آناتولی و سرانجام به آن سوی شبهقاره هند رسید. ارنست به هنگام بازگشت از این سفر بیست و هشت روزه مسیری شمالیتر را انتخاب كرد. از لاهور به ایران آمد و پس از رسیدن به ساحل خزر به تهران رسیده و از آنجا به تبریز و سپس دریای سفید رفت. ارنست در این سفر طی مدت پنجاه و نه روز حدود 8300 كیلومتر راه را پیمود كه با در نظر گرفتن سه روز استراحت در كلكته، روزانه 150 كیلومتر راهپیمایی كرده یا به عبارتی دویده بود. روزنامههای زمان ارنست این موفقیت را كه در واقع یك سفر كامل آسیایی بود ستودند. روزنامه تایمز در 24 مارس 1836 با عبارت دستاوردی غیرقابل تردید از این موفقیت یاد كرد.
چهارمین سفر ارنست آخرین سفر حماسهآمیز او بود كه كنت هرمان فون پولكر ماسكر نویسنده، مالك و ماجراجوی آلمانی سی سال قبل از اسنتلی و لیونیگستن از وی خواست كه سرچشمه رودخانه نیل را پیدا كند. كنت هرمان در سال 1837 در یونان یك مسابقه دوی استقامت را مشاهده كرده و چهار سال قبل از آن نیز درباره موفقیتهای این دونده نروژی چیزهایی شنیده و به این موضوع علاقهمند شده بود. ارنست در 11 مه 1842 از ملك شخصی كنت هرمان در سیلزی (واقع در پروس) به راه افتاد. از قسطنطنیه گذشت و پس از چند ماه از قاهره در امتداد ساحل نیل به سوی جنوب به راه افتاد. اما این بار بخت با او یار نبود. در این سفر ارنست به بیماری اسهال خونی مبتلا شد. این بیماری در 22 ژانویه 1843 در صحرایی نزدیك شهر سوئنه (آسوان كنونی) به زندگی افسانهای او پایان داد. ده سال بعد یك روزنامه نروژی نوشت:
دنیا هرگز نظیر او را نخواهد دید
و واقعاً هم همینطور بود!