- آسمونی
- مجله اینترنتی
- عکس و خواندنی
- دل نوشته
- دل آسمونی اگر باشد
دل آسمونی اگر باشد
این روزها دائما متوجه استجابت دعاهایم میشوم...
مدام خود را غرق در محبتت مییابم...
مدام نعمتهایت به چشمم میخورد...
و من مثل همیشه... کم میآورم در برابر خوبیهایت...
شکر من کجا و بزرگی این نعمات کجا؟
خدایا باز مثل همیشه شرمنده ام...
شرمنده مهربانیها و خوبیهای مدامت...
من کجا و این همه لطف و محبت کجا؟
شکر من کجا میتواند ذره ای از این نعمتهای تو را جبران کند؟
خدایا زبانم قاصر است از گفتن و شمارش نعماتت...
فقط هر چه مینگرم نعمت است و نعمت...
خدایا....
چه زیبا دعاهای بندگانت را مستجاب میکنی...و چه عاشقانه الطافت را بر سرشان میباری...
زیباتر از بارش باران...
شیرین تر از شهدهای بهشت ...
خدایا هر چه بیشتر همسفر زندگی ام را میشناسم...
بیشتر خود را غرق الطاف و محبتهای تو میبینم...
بیشتر خود را ملزم به شکر کردن مییابم...
خدایا چقدر خوبی... چقدر مهربانی... چقدر...
خدایا شکر و سپاس آنگونه که شایسته خدایی توست...
که تو آنگونه که شایسته خدایی ات بوده به من بخشیده ای
نه آنگونه که من ِ ناچیز لیاقت داشته ام...
خدایا ذره ای شک نداشتم که آنچه تو برای بنده ات بخواهی بهترین است...
و این را با تمام وجود به من چشاندی...
خدایا باور داشتم امیدی که به تو بسته شود ناامید نمیکنی...
و این را با تمام قلبم حس کردم...
خدایا باور داشتم که دعا بهترین راه رسیدن به گنجینه خزائن آسمان و زمین است...
و شیرینی استجابت دعا را با تمام وجود چشیدم...
خدایا چه کسی بهتر از تو برای امید بستن، برای دعا کردن و خواندن؟
چه کسی بهتر از تو برای عشق ورزیدن؟
و چه پاسخی عاشقانه تر و شیرین تر از پاسخ تو به بنده...
خدایا اینقدر نعماتت بزرگ است که کم آورده ام ...
این شکر دست و پا شکسته ام را بپذیر...
شکر بعدد ما احاط به علمک...
الحمدلله کما هو اهله...
شکرا لله کما هو اهله...
خدایا مرا همیشه شاکر نعماتت قرار ده...
خدایا باور دارم که شکر نعمت نعمتت افزون کند...
همانا وعده تو حق است...
و منتظرم این را هم بیش از پیش به من بچشانی...
خدایا عشق ما را هر روز بیشتر و بیشتر کن...
عشق خود را سرلوحه ی همیشگی زندگیمان قرار ده...
و همراهی ما را در صراط مستقیم مستدام بدار...
خدایا رحمت واسعه و رحمت خاصه ات را شامل حالمان بگردان...
یا رحمانُ یا رحیم...
***نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه، نه! آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی، آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!
بسته های فردا همه ای کاش ای کاش!
ظرف این لحظه ولیکن خالی ست
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید در این سینه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقی ست
تا خدا مانده به غم وعده این خانه مده
***
سجاده را دوست داشتم...اسمش را گذاشته بودم
آغوش همیشه باز خـدا» ...
هر جا سجاده بود،
میشد با خدا خلوت کرد ...
هنوز هم سجـاده را دوست دارم
اما یاد گرفتم برای خلوت کردن با خـدا
لازم نیست دنبال سجـاده بگردم ...
تمام زمین سجـاده است
وقتی که خـدا لحظه به لحظه در یاد من است .
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
تو نظیر من ببینی و بدیل من بگیری
عوض تو من نیابم که به هیچ کس نمانی
***
به خدا گفتم : خدا بیا دنیا رو قسمت کنیم
آسمون واسه من، ابرهاش مال تو
دریا مال من، موج هاش مال تو
ماه برای من، خورشید مال تو
خدا خندید و گفت:
تو بندگی کن ، همه دنیا مال تو
من هم مال تو