
افسانه های پاییز
شنبه 14 اسفند 1400
چکاوک شیرازی
افسانه های پائیز، داستان یک پدر وسه برادر
1994 محصول
سه برادر و پدر و مادرشان به کوهستان و در میان سرخپوستان می روند تا زندگی جدیدی برای خود رقم بزنند. پس از مدتی مادر که نمی تواند از عادات شهری خود دل بکند از آن ها جدا می شود و به شهر بر می گردد. پسر ها و پدرشان که سرهنگ بازنشسته است، تنها می مانند و به زندگیشان ادامه می دهد تازمانی که پسرها به مردان کاملی با خصوصیات اخلاقی متفاوت تبدیل می شوند، اما هر سه یکدیگر را دوست دارند و روابط خانوادگیشان مستحکم است.
فیلم نشان می دهد که چطور جنگ، عشق، سختی های زندگی و... روی زندگی این خانواده و نوع روابطشان تاثیر می گذارد.
«تریستین» با بازی براد پیت، کاراکتر اصلی این داستان است. هر بار که مشکلی برای او پیش می آید او خانواده را ترک می کند و به دریا می زند. بعد از مدتی بر می گردد و همین ماجرا تکرار می شود.
بار اول وقتی پسرها به جنگ رفتند و «تریستین» شاهد مرگ دلخراش برادرش «سامویل» بود، نتوانست جلوی حمله ی عصبی اش بگیرد بنابراین همه چیز را رها کرد و رفت.
این پدر و نامزد سابق برادرش، نامزدی که در نگاه اول عاشق تریستین شد، بودند که با رفتارهایشان به ما می فهماندند که «تریستین» انسانی رئوف و خوش قلب، قوی و با اقتدار است. اما در عمل ما به غیر از صحنه هایی که به منظور جلوه گری بازیگر اصلی طراحی شده بود چیز دیگری نمی دیدیم. به عنوان مثال وقتی «تریستین» در دشتی وسیع اسب می تازاند یا گله ی اسبان را هدایت می کرد و از این قبیل که باعث ایجاد جذابیت بیشتر برای او می شد اما عملا او کار ویژه ای انجام نمی داد.
اما ماجرای اصلی به نامزد ساموئل، «سوزانا » بر می گردد.
سوزانا ابتدای ورودش به خانه ی «لادلوها» همه را تحت تاثیر خود قرار می دهد. همه از حضور زنی شهری در خانه شان خوشحال هستند. اما نکته این جاست که هر سه برادر دل به وی می سپارند و رفته رفته حضورش تبدیل به سمبلی از مصیبت می شود که هر جا می رود باعث بدبختی آن فرد می شود. البته فیلم روی این موضوع اصلا تاکید نکرده است و تنها به صورت ضمنی به آن پرداخته است.
او که به عنوان نامزد ساموئل به خانواده معرفی می شود، در همان ابتدای ورودش دلبسته ی «تریستین» می شود اما این همه ی ماجرا نیست زیرا برادر دیگر ساموئل و تریستین، «آلفرد» هم در همان ابتدای دیدار عاشق سوزانا می شود.
«تریستین» موفق می شود که با سوزانا ازدواج کند. اما مرگ «ساموئل» اثر بسیار بدی بر روح و روان او گذاشته است. بعد از مدتی او که نمی تواند رفتارش با دیگران را کنترل کند از آن ها جدا می شود و زندگی جدیدی برای خود بر می گزیند.
حضور سوزانا نه تنها باعث از هم گسیختگی برادران و در به دری آن ها شد بلکه سایه ی عشقش هم دست از سر این خانواده بر نداشت. وقتی که سوزانا با تریستین و همسر جدیدش ملاقات می کند، بلافاصله همسر او به طرز ناجوانمردانه ای کشته می شود.
بعد از آن گرچه «تریستین» با روحیه ی سرکشش بعضی رفتارها را از خود نشان می دهد اما خانواده زندگی آرام تری را تجربه می کند.
فیلم خط سیر ساده و کلاسیک زندگی «تریستین» و خانواده اش بود و این که چگونه اتفاقات مختلف بر شیوه ی زندگی شان تاثیر گذاشته بود.
در کل فیلم به واسطه حضور هر چند کمرنگ سرخپوستان و نماهایی از کوهستان و طبیعت و ماجراهای عاشقانه اش جذاب بود اما در کل فیلم نامه ی مهمی نداشت که بشود راجع به آن توضیح خاصی داد. حتی بازی ها هم با وجود «آنتونی هاپکینز» و«براد پیت»، اتفاق قابل توجهی نداشتند و به طرز عجیبی توی ذوق می زدند.
اما فیلم هم چنان دوست داشتنی باقی می ماند و به گمان دلیل این را باید در راز و رمز های کارگردانی آن جستجو کرد.



