زندگینامه زهیر بن قین
زهیر بن قین مردی شجاع بود و در جنگها، همواره به نام آوری شهرت داشت. «زهیر» فرزند «قین بجلی» از یاران رسول خدا بود؛ اما پس از رحلت پیامبر و بر اثر تبلیغات وسیع «معاویه» میپنداشت که امام علی علیه السلام در ریختن خون «عثمان» سهیم بوده است. از این رو نسبت به امام علی علیه السلام و فرزندانش علاقهای نشان نمیداد. گفته اند او نیز به «عثمان بن عفان» ابراز مودت میکرد؛ اما بر ما روشن نیست که او تا کجا و چه مقدار از اهل بیت رویگردان بوده است. هرچه بود، او به دست سالار شهیدان حسین علیه السلام در راه کربلا گام نهاد. او در این راه جان خود را نثار کرد و در نبرد، سخت مورد اعتماد امام بود، به گونهای که امام او را به فرماندهی جانب راست سپاه خود منصوب فرمود.
زهیر در وقت نماز ظهر -به امر امام حسین (ع)- سپر جان آن حضرت شد. امام گاه او را برای احتجاج، به سمت لشکر دشمن میفرستاد. امام به او ماموریت سخن گفتن داد.
راهیابی به بارگاه دوست
کاروان امام به «زرود» رسیده بود، کاروانیان همه بارها را گشوده بودند تا قدری بیاسایند. «زهیر» از سفر حج به سمت کوفه باز میگشت. مقصد او با امام حسین علیه السلام یکسان بود و وجود آب و آبادی او را آرام آرام به «زرود» کشانیده بود. از قضا امام حسین علیه السلام هم در همان منطقه، نزدیک خیمه «زهیر» بار نهاده بود.
زهیر در طول سفر، خود را از امام حسین علیه السلام و یارانش پنهان میکرد تا مبادا او را به جهاد تکلیف کنند؛ اما روز موعود فرا رسیده بود. او با گروهی از بستگان و یاران بر سر سفره غذا نشسته بود که ناگاه سفیر امام سر رسید و زهیر را فرا خواند. زهیر غافلگیر و درمانده شده بود. همسر او زهیر را از تحیر به درآورد و گفت: منزه است خدا، آیا پسر پیامبر کسی به سوی تو میفرستد ولی تو او را بیپاسخ میگذاری؟ برخیز تا دریابی ذریه پیامبر چه درخواستی دارد و سپس برگرد. زهیر از جای برخاست و به خدمت امام شرفیاب شد.
ابی مخنف نوشته: «دلهم» همسر زهیر دختر «عمرو» برای من حکایت کرد، مدت زمانی نگذشته بود که زهیر با سرعت و با صورتی برافروخته و شادمان به سوی یارانش بازگشت و دستور داد خیمهاش را جمع کنند و آن را به طرف خیمه امام حسین علیه السلام و یارانش منتقل و در آنجا بر پا کنند. سپس رو به من کرد و گفت: تو را طلاق دادم، به خویشان خود ملحق شو. دوست ندارم که به سبب من به تو مصیبتی رسد، تنها خیر شما را خواهانم.
دعوت زهیر از خویشان
طبری میگوید: پس از آن که زهیر به خدمت امام حسین علیه السلام رسید و عزم یاری او را داشت، به خیمه خود بازگشت و به یاران خود گفت هر که از شما دوست دارد در یاری فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله در آید رخت بربندد وگرنه این آخرین دیدار ماست. سپس او خاطرهای چنین بیان کرد: در غزوه «بحر» و بنا بر گفته طیری بلنجرچون فاتح آن جنگ شدیم و غنایم فراوانی نصیب ما گشت، همه ما خوشحال و مسرور بودیم. هنگامی که «سلمان فارسی» خشنودی ما را دید گفت: آیا شما به فتح و غنایمی که خداوند نصیب شما کرده این گونه خوشحالی میکنید؟ اگر شما سید شباب جوانان آل محمد صلی الله علیه و آله را درک کردید، برای جهاد در رکاب او باید بیشتر شادمان باشید؛ چرا که بهره های بیشتری به دست خواهید آورد.پس من با شما وداع میکنم و شما را به خدا میسپارم.
زهیر و نخستین اعلانم وفاداری
زهیر به سپاه امم پیوسته بود. ابومخنف میگوید: حر میخواست هر کجا صلاح دید امام و سپاهش را فرود آورد. او بین راه با امام برخورد کرده بود و امام سخن او را وقعی نمینهاد و به حرکت ادامه میداد. تا این که به «ذوحسم» رسیدند. امام در جمع خطبهای ایراد فرمود: میبینید که بر ما چه پیش آوردهاند... خطبه پایان یافت و زهیر از جای برخاست و به یارانش گفت: آیا شما سخن میگویید یا این که من تکلم کنم؟ گفتند: تو بگو. پس حمد الهی گفت و درود بر او فرستاد و گفت: ای پسر رسول خدا، سخنان شما را شنیدیم، خدایت هدایت کند؛ به خدا سوگند، اگر دنیا برای ما باقی باشد و ما در آن همیشگی باشیم و تنها جدایی از آن در یاری و همراهی شما باشد، قیام در رکاب شما را بر همیشه زیستن در آن ترجیح میدهیم. پس از آن، امام در حق او دعا فرمود و از خداوند برایش طلب خیر کرد.
آمادگی زهیر برای جهاد
امام حسین با بیعت شکنی مردم کوفه رو به رو شده بود. عزم بازگشت کرد تا از درگیری با سپاه بی شمار یزدی بپرهیزد. رو به حر بن یزید ریاحی که از فرماندهان سپاه ابن سعد بود کرد و فرمود: بگذار به این دهکده فرود آییم. مرادشان «نینوا»، «غاضریات» یا «شُفَیّه» بود. اما حرّ پیشنهاد امام را نپذیرفت.
زهیر به امام عرض کرد: ای پسر پیامبر خدا، جنگیدن با این گروه، بر ما آسانتر از آن سپاه بیکرانی است که بعد از این بر ما فرود خواهد آمد. به جانم قسم سپاهی در برابر ما فرود خواهد آمد که بیکران است.
امام فرمود: من هرگز شروع کننده نبرد با اینها نخواهم بود.
زهیر راه دیگری را پیش نهاد و گفت: با ما حرکت کن تا به سوی این قریه حرکت کنیم و در آن جا فرود آییم که این منزلگاه در نزدیکی فرات و محل امنی است؛ (آنجا جای مناسبی برای کارزار بود، بدین سبب که درگیری دشمن با اصحاب حسین علیه السلام تنها از یک طرف امکان میداشت) امام فرمود: نام آن چیست؟ زهیر پاسخ داد: «عَقر». امام فرمود: از عَقر به خدا پناه میبرم. سپس امام در همان منزل فرود آمدند.
احتجاج زهیر با سپاه کوفه در صبح عاشورا
صبح عاشورا فرا رسید. امام خود بارها با مردم کوفه سخن گفت تا دلهای آماده را به سوی حق متمایل سازد. از این گذشته، امام به اصحاب بزرگ خود نیز دستور میفرمود تا مردم را به حق دعوت کنند و کلام درست را عریان و بی پیرایه بگویند. از آن جمله، زهیر بود که او غرق در سلاح آماده نبرد بود. و در برابر کوفیان قرار گرفت. زهیر خطبهای ایراد کرد و مردم را به یاری پسر دختر پیامبر فرا خواند. سپاه ابن سعد به او اهانت کردند و عبیدالله بن زیاد را مدح و برای او دعا کردند. زهیر گفت: «البته فرزند فاطمه علیهاالسلام بر محبت، مودت و یاری سزاوارتر است.»
شمر - پسر ذی الجوشن – تیری به جانب زهیر پرتاب کرد و فریاد برآورد: "ساکت شو!" زهیر در پاسخ او گفت: "ای پسر آن که به پاشنهی پای خود ادرار میکرد، هرگز چون منی با تو سخن نخواهد گفت؛ چرا که تو حیوانی بیش نیستی. به خدا سوگند، گمان ندارم که تو به دو آیه از قرآن بتوانی حکم کنی. پس تو را به ذلت و خواری روز قیامت و عذاب دردناک آن مژده میدهم». شمر گفت: "البته همین ساعت خدا تو و مولایت را خواهد کشت" زهیر گفت: "آیا مرا از مرگ میترسانی؟ به خدا سوگند، مرگ با او (حسین) برای من محبوبتر از همیشه زیستن با شماهاست.»
پس از آن به سپاه کوفه روی کرد و با فریادی بلند گفت: "این شخص سبک و خوار کننده و امثال او، شما را در دینتان فریب ندهد. پس به خدا سوگند قومی که خون ذریه او و اهل بیتش را بریزد، و بجنگد با یاران آنها و کسانی که از او و اهل بیتش دفاع میکنند به شفاعت محمد صلی الله علیه و آله نمیرسد."
ناگهان مردی از یاران امام حسین علیه السلام او را ندا داد و گفت: امام فرموده: «اَقبل، فَلَعَمری لَئن کانَ مؤمنُ آلُ فرعونِ نَصَحَ لِقومهِ و اَبلَغَ فی الدُّعاء، لَقَد نَصَحتَ لِهؤلاءِ و اَبلَغتَ، لَو نَفَعَ النَّصحَ و الاِبلاغِ؛ باز گرد، به جانم قسم، همان گونه که مؤمن آل فرعون قومش را نصیحت کرد و در دعوت آنها بسیار تلاش کرد، تو هم دعوت کردی و خیرخواهی نمودی، اگر نصیحت و ابلاغ نفعی داشته باشد!
با خبر شدن زهیر از شهادت امام حسین علیه السلام
امام باقر علیه السلام فرمود: "ابراهیم بن سعید و کان مع زهیر بن القین حین صحب الحسین علیه السلام کما اخبر قال: قال الحسین علیه السلام له :یا زهیر، اعلم انّ ها هنا مشهدی و یحمل هذا – و اشار الی رأسه من جسده – زحرُ بن قیس، فیدخل به علی یزید یرجوا نواله فلا یعطیه شیئاً؛ ابراهیم بن سعید همراه زهیر بن قین بود، این دو امام را همراه شدند. او نقل کرد امام حسین علیه السلام به زهیر فرمود: بدان که این جا محل شهادت من است و زحر بن قیس سرم را – و اشاره به سر مبارکش فرمود – از اینجا حمل میکند و به نزد یزید میرود، به امید آن که به او گرده نانی عنایت کند، ولی یزید به او هیچ عطا نمیکند."
زهیر و دفاع از خیمه گاه امام حسین
بنا به گزارش ابومخنف از قول حمید بن مسلم: در روز عاشورا شمر با نیزه به خیمههای امام حملهور شد و آتش خواست تا خیمهها و اهل آن را به آتش کشد. در این هنگام اهل حرم از خیمهها بیرون دویدند و صدای گریه و شیون اطفال بلند شد. ناگهان امام فریاد برآورد: "یابن ذی الجوشن! انت تدعوا بالنّار لتحرق بیتی علی اهلی؟ حرّقک الله بالنّار. ای پسر ذی الجوشن! تو آتش طلب میکنی که خانه(خیمه) مرا در حالی که اهل من در آن هستند بسوزانی؟ خداوند تو را به آتش بسوزاند." شَبَثُ ابنُ رِبعی (فرمانده پیاده نظام سپاه عمر سعد) شمر را به سبب نیت پلیدش ملامت کرد.
پس از آن زهیر با ده نفر از یاران خود بر آنها تاخت و آنها را از خیمهها دور کرد.در این درگیری زهیر "ابا عزة ضبائی" و عدهای از یاران و خویشان شمر را به هلاکت رسانید. چون درگیری جدی شد، عدهای از مردم نیز به اینها ملحق شدند.تا یاری رسانند؛ اما او با همه به مبارزه پرداخت تا بیشتر آنها کشته شدند و زهیر با لطف خداوند به سلامت بازگشت.
شهادت و دعای امام به زهیر
امام حسین علیه السلام با مشاهده نعش یاور خود، در حالی که ایستاده بود فرمود:
"لا یَبعدَنّکَ اللهُ یا زُهیر، و لَعَنَ اللهُ قاتلیکَ، لعنَ الّذینَ مُسخوا قِردةً و خَنازیرَ؛
ای زهیر خداوند تو را از رحمت خود دور نسازد، خداوند کشندگان تو را لعنت کند،(چون بنی اسرائیل) که به شکل بوزینهگان و خوکان درآمدند."
در زیارت ناحیه مقدسه اینگونه آمده است: "السّلامُ علی زُهیر بن القینِ البجلّی القائل للحسین علیه السّلام و قَد اذنَ له الانصراف له: لا والله لا یکون ذلک ابداً اترکُ ابن رسول الله صلی الله علیه و آله، آله اسیراً فی ید الاعداء و انجدنا؟ لا ارانی الله ذلک الیوم؛ سلام بر زهیر فرزند قین بجلّی، آن که چون امام به او اجازه بازگشت دادند در پاسخ گفت: نه به خدا سوگند، هرگز فرزند رسول الله را که درود خدا بر او و آلش باشد را ترک نخواهم کرد. آیا فرزند رسول را در حالی که اسیر در دست دشمنان است رها کنم و خود را رهایی بخشم؟ خداوند آن روز را بر من نیاورد."
با د رک زندگی زهیر معلوم میشود عاقبت به خیر شدن یعنی چه والبته نقش همسر شایسته زهیر را هم نباید دراین امر نادیده گرفت
« اللّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدْ وَ آلِ مُحَمَّدْ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ » بسیارمطلب آموزنده ای بودممنونم