- آسمونی
- مجله اینترنتی
- فرهنگ و تاریخ
- شعر و ترانه
- شعر برای روز ملی سینما
شعر برای روز ملی سینما
به نام خدا
سه شنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۳
نویسنده: محمد حسین صفری
برای روز ملی سینما
زمانی که دلم میل سفر داشت
غروب آسمان رنگی دگر داشت
از آن هنگامه ی لبریز از عشق
دل خاموش من تنها خبر داشت
نسیمی کز افق برخاست گویی
برایم لذتی چون بال و پر داشت
مرا که کودکی بودم سبکبال
به دست مهربان خویش برداشت
به اوج آسمان ها پر گشودم
که رویا را دل من دوست تر داشت
چه مردان دلیری که از آنها
همیشه دشمن احساس خطر داشت
سخن می گفت پیری با جوانان
برای جمعشان نقلی دگر داشت
برایم دهکده یک “ سینما “ بود
بدینگونه هنر از هر نظر داشت
صدای عشق جاری بود بر لب
نوای عاطفه در من شرر داشت
صدای خوشه ها شعر زمین بود
زمین و داس ما بوی پدر داشت
غروب و هی هی و اسب و نجابت
جوانی که به سینه صد هنر داشت
زمین اهل صفا و آسمان هم
به وقت غصه چون ما چشم تر داشت
خدا هم داشت میخندید با عشق
تمام صحنه را زیر نظر داشت
منی که نقش اول بودم آنجا
برایم هر درختی بار و بر داشت
اگرچه میسرودم از غم عشق
ولی غمنامه هایم کی اثر داشت
و معدن حکم عشق و زندگی داشت
هزار افسانه در دل از بشر داشت
ولی افسوس اینجا در هنر نیز
زمان چندین گدای معتبر داشت
خلاصه گفتم از جان، درد دل ها
همانها که خدا، تنها خبر داشت...