
خنده بارون (لطیفه کودکانه)
*حیف نون می ره هتل. صبح روز اول می ره توی رستوران هتل صبحانه بخوره
می بینه روی تابلو نوشته: از ساعت 7 الی 11 صبحانه... ا
ز ساعت 11 الی 5 ناهار و از ساعت 5 الی 11 شب شام سرو می شود...
پیش خودش می گه: پس من کی وقت کنم برم شهر رو ببینم؟
* غضنفر می ره رستوران می گه: جوجه دارین؟
گارسون:آره
می گه: دونش بدین نمیره!
*معلم: نام پدرت چیست؟
دانش آموز: پدرم نام های مختلفی دارد.
من به او می گویم بابا، مادرم می گوید پدر بچه ها،
نوکرمان می گوید آقا و بقال محلمان می گوید بدحساب!
*اولی: من هر وقت چیزی در کله ام فرو رود،
دیگر بیرون نمی آید و فراموش نمی کنم.
دومی: پس چرا پولی را که از من قرض گرفتی، یادت رفته و پس ندادی؟
اولی: برای این که پول در جیبم فرو رفت نه در کله ام!
*دو کباب درست کنید!
بی مزههههههههههه اه اه
بد نبود :-|
یعنی چی بد بود عزیزم بهترین بوددددددددددددددددد
لطیفه های قشنگی بودممنونم