- آسمونی
- مجله اینترنتی
- چهره ها
- چهره های ورزشی
- بیوگرافی لاری لمیو
بیوگرافی لاری لمیو
صدای امواج دریا شنیده می شد و در همان حال دسته ای قایق سوار، در دل امواج پیش می رفتند. آب شور دریا به سر و صورت قایقرانان پاشیده می شد و آنها شوری آب دریا را در دهان خود احساس می کردند. البته هیچ کدام از این قایقرانان، حتی یک ماهی هم صید نکرده بودند؛ چون اصلا آنها برای صید ماهی به دریا نیامده بودند. هدف آنها شکار یک موجود دریایی نبود؛ بلکه همه به دنبال مدال طلای بازیهای المپیک بودند.
سال 1988 بود و بازیهای المپیک در سئول( پایتخت کره جنوبی) برگزار می شد و قایقرانی هم یکی از رشته هایی بود که در برنامه المپیک قرار گرفته بود. لارنس( لاری) لِمیو هم یکی از قایقرانان حاضر در این رقابت بود. لمیو اهل کانادا بود و صدها کیلومتر از کشورش دور شده بود تا در کره طلای قایقرانی را به خود اختصاص دهد.
***
لاری یک ملاح باتجربه بود که امواج و بادهای تند سواحل کره برایش دردسری ایجاد نمی کرد؛ در حقیقت او سالها بود که در چنین شرایطی دریانوردی می کرد. دقایقی که از مسابقه گذشت، لاری در بین نفرات اول مسابقه قرار گرفت. او لحظه به لحظه به جایگاه نخست نزدیک تر می شد و حالا می توانست افتخاری را کسب کند که سالها برای آن تلاش کرده بود. او آرام آرام پیش می رفت و از نفرات پشت سر خود فاصله می گرفت. هر چند لحظه یک بار به اطراف خود نگاه می کرد تا ببیند رقبایش چقدر با او فاصله دارند. حالا او در رده دوم قرار داشت و این یعنی مدال نقره المپیک. اما لاری مطمئن بود که به زودی به نفر اول می رسد و از او نیز پیش می افتد و این یعنی رسیدن به مدال باارزش طلای المپیک. اما ناگهان با صحنه ای عجیب روبرو شد...
چندین متر آن طرف تر در میان امواج دریا، یک قایق سرگردان به چشم می خورد. هیچ کس درون آن دیده نمی شد؛ یک قایق بدون قایقران؟! لاری با دقت بیشتری به قایق نگاه کرد. آن قایق، مخصوص مسابقه نبود و با محل مسابقه فاصله داشت. لاری با توجه به تجربه ای که داشت، می دانست که وقتی قایقی بدون سرنشین را می بیند، باید به اطراف قایق دقت کند. همین کار را کرد و ناگهان...مردی را دید که در فاصله ای نه چندان کم از قایق، در بین امواج دریا سرگردان است و تلاش می کند با تکان دادن دستهایش، از دیگران کمک بخواهد.
***
نیازی نبود که لاری از مرد بپرسد که چه اتفاقی برایش افتاده. مشخص بود که یک موج بزرگ، باعث شده تعادل قایق به هم بخورد و مرد از درون آن به دریا بیفتد. موج ها بزرگ بعدی هم یکی پس از دیگری آمدند و فاصله مرد را با قایقش زیاد کردند. حالا او دیگر نمی توانست خودش را به قایق برساند و اگر کسی به او کمک نمی کرد، مرگ او قطعی بود.
لاری بر سر دوراهی قرار گرفت. سالها بود که برای رسیدن به المپیک و کسب قهرمانی در قایقرانی تمرین کرده بود، هر روز ساعتها را به تمرین می پرداخت و حالا آمده بود که نتیجه بگیرد؛ نتیجه سختی هایی که در این سالها کشیده بود. اما از طرف دیگر، زندگی و مرگ یک انسان به تصمیم لاری بستگی داشت. لاری تصمیم خود را گرفت...
***
لحظاتی بعد، لاری از مسیر مسابقه خارج شده بود و با سرعت به سمتی می رفت که مرد درون امواج گرفتار شده بود. هرچند آنها از دو کشور مختلف بودند و حتی زبان یکدیگر را نمی فهمیدند اما برای نجات یک انسان در حال غرق شدن، نیازی به صحبت کردن نبود. قایقران باتجربه خود را به آن مرد رساند و سرانجام او را سوار قایق خود کرد. حالا می توانست به مسابقه برگردد. هرچند که دیگر رقبا به او رسیده بودند و بسیاری از آنها از لاری پیش افتاده بودند. او می دانست که دیگر شانسی برای کسب مدال طلای المپیک ندارد.
***
با این حال تصمیم خود را گرفته بود. در شرایطی که مرد کُره ای هم در قایقش نشسته بود، به مسابقه ادامه داد و بالاخره به پایان مسابقه رسید. پیش از او ده قایقران از خط پایان عبور کرده بودند و او بعد از سالها تلاش نتوانست مقامی بهتر از یازدهمی المپیک به دست آورد. اما هرگز از کاری که کرده بود پشیمان نبود؛ نجات یک انسان بسیار باارزش تر از یک مدال بود. خودش هم گفت:
اولین چیزی که یک دریانورد می آموزد این است که نجات دادن انسان ها از هر کار دیگری مهمتر است.
***
کمی بعد از مسابقه، کمیته بین المللی المپیک از لاری دعوت کرد و یک مدال ویژه« کوبِرتَن» به او اهدا شد. این مدال تنها به ورزشکارانی اهدا می شود که نشان دهند برای یک ورزشکار، مسائلی مهمتر از کسب مدال نیز وجود دارد. حالا لاری یکی از اندک ورزشکارانی است که مدال کوبرتن را دارد.