شعر طنز ماه رمضان و روزه
سحرگاهان به قصد روزه داری
شدم بیدار از خواب و خماری
برایم سفره ای الوان گشودند
به آن هر لحظه چیزی را فزودند
برنج و مرغ و سوپ وآش رشته
سُس و استیک با نان برشته
خلاصه لقمه ای از هرچه دیدم
کمی از این کمی از آن چشیدم
پس از آن ماست را کردم سرازیر
درون معده ام با اندکی سیر
و ختم حمله ام با یک دو آروغ
بشد اعلام بعد از خوردن دوغ
سپس یک چای دبش قند پهلو
به من دادند با یک دانه لیمو
خلاصه روزه را آغاز کردم
برای اهل خانه ناز کردم
برای اینکه یابم صبر و طاقت
نمودم صبح تا شب استراحت
دو پرس ِ کلّه پاچه با دو کوکا
کمی یخدر بهشت یک خورده حلوا
به افطاری برایم شد فراهم
زدم تو رگ کمی از زولبیا هم
وسی روزی به این منوال طی شد
نفهمیدم که کی آمد و کی شد
به زحمت صبح خود را شام کردم
به خود سازی ولی اقدام کردم
به شعبان من به وزن شصت بودم
به ماه روزه ده کیلو فزودم
اگرچه رد شدم در این عبادت
به خود سازی ولیکن کردم عادت
خدایا ای خدای مهر و ناهید
بده توش و توانی را به« جاوید»
که گیرد سالیان سال روزه
اگر چه او شود از دم رفوزه
مردی را درروز 15 ماه رمضان به جرم روزه خواری دستگیر کرده پیش قاضی بردند قاضی رومرد سئوال کرد چرا روزه خودرا خوردی مردگفت جناب قاضی چندروز ازماه مبارک رمضان سپری شده قاضی گفت 15 روز باز مرد پرسید چند روزازماه رمضان باقی مانده قاضی گفت معلوم است 15 روز بازمرد پرسید جناب قاضی مگر ما ...
عالی بود خیلی ممنون
ممنون از مطالب خوبتون .نماز و روزه تون قبول.
سلام خسته نباشید نمازو روزه تان قبول باشه ممنون از این مطالبی که مینویسید
ممنون از شما، التماس دعا