- آسمونی
- مجله اینترنتی
- چهره ها
- چهره های هنری
- بیوگرافی هنرمندان بزرگ

بیوگرافی هنرمندان بزرگ

هنرمندان بزرگ و نقاشان بزرگی در دنیا هستند که آثاری از خود به جای گذاشته اند که در سراسر جهان معروف و شناخته شده اند. آسمونی در این بخش بیوگرافی تعدادی از هنرمندان بزرگ دنیا را برای شما عزیزان منتشر می کند.
بیوگرافی هنرمندان بزرگ
بیوگرافی وینسنت ونگوگ یکی از هنرمندان بزرگ
وَنسان ویلِم ون گوگ یا فینسنت فان خوخ (به هلندیVincent Willem van Gogh) (30 مارس1853-29ژوئیه1890)
نقاش نامدار زادهی هلند بود. هرچند او در زمان حیاتش در گمنامی کامل به سر میبرد اما اکنون به عنوان یکی ازتاثیرگذارترین نقاشان پسا دریافتگر (پست امپرسیونیست)شناخته میشود. او در اواخر عمر به شدت از بیماری روانی رنج میبرد و همین موضوع به خودکشی او منجر شد.
ونسان ون گوگ در خروت-زوندرتدر ایالت برابانت هلند نزدیک مرز بلژیک به دنیا آمد. او پسر آنا کورنلیا کاربنتوس و تئودورس ون گوگ بود. پدر و پدر بزرگش کشیش بودند و سهتا از عموهایش دلال آثار نقاشی بودند. اسم پدربزرگ و عموی او نیز ونسان بود که به او عمو کنت میگفت. همچنین ونسان نام برادر بزرگتر وی و فرزند اول خانواده بود که چندی پس از تولد و یک سال قبل از تول ونسان درگذشته بود. این نامگذاری اثرات روحی عمیقی بر ونسان گذاشت که رد آن را می توان تا آثار آیندهی وی دنبال کرد (مانند فیگورهای دونفره مردان).
برادر محبوب و حامیاش تئودورس، ملقب به تئو، چهار سال بعد از ونسان در 1 مه 1857 بهدنیا آمد. سپس خانواده ون گوگ دارای چهار فرزند دیگر شد، یک پسر به نام کور و سه دختر بهنامهای آنا، الیزابت و ویل. ونسان اغلب کودک ساکت و آرامی بود.
در 1860 وارد دبستان روستای زاندرت شد. جایی که یک کشیش کاتولیک به 2300 دانشآموز درس میداد. از سال 1861 همراه خواهرش ویل در خانه تحت تعلیم بک معلم خصوصی بود تا اینکه در سال 1864 به یک مدرسه شبانهروزی به نام سنت پرولی در زونبرگرفت. دوری از خانواده او را افسرده میکرد و این مساله را در بزرگسالی نیز عنوان کرد. در 1866 به یک دبیرستان به نام ویلن کلس در تلبوری رفت و در آنجا تحت نظر کنستانتین هایزمن، که در پاریس به موفقیتهایی رسیده بود، اصول اولیه طراحی را آموخت.
در 1868 ونسان ناگهان به خانه بازگشت؛ تعریف وی از دوران نوجوانی و جوانیاش این چنین بود:
«دوران جوانی من، تاریک، سرد و بیحاصل بود...»
ونسان در سال 1869 نزد عمویش ونسان در یک بنگاه خرید و فروش آثار هنری مشغول به کار شد و پس از مدتی از طرف عمویش به لندن فرستاده شد. این دوران خوبی برای ونسان بود و در بیست سالگی از پدرش بیشتر پول در میآورد.
در همین دوران او عاشق دختر صاحبخانهاش اگنی لوی شد ولی از وی جواب رد شنید. ونسان به تدریج منزوی شد و به مذهب روی آورد. پدر و عمویش او را به پاریس فرستادند. درآنجا بود که ونسان از اینکه با هنر مانند یک کالای مصرفی برخورد می کرد پشیمان شد و این روحیه را به مشتریان نیز منتقل میکرد تا اینکه در 1876 از کار اخراج شد.
اعتقاد مذهبی او به تدریج زیادتر شد تا آنجا که به انگلستان بازگشت و در یک مدرسه به صورت خیرخواهانه و بدون دستمزد به تدریس مشغول شد. او تصور میکرد در مسیر درست زندگی قرار گرفتهاست. این مدرسه در بندر رمسگیت قرار داشت و این فرصتی بود تا ونسان چند طرحی از مناظر آنجا بکشد.
مدتی بعد جای مدرسه عوض شد و ونسان هم به خانه بازگشت و شش ماه را در یک کتاب فروشی به کار مشغول بود، ولی اینکار وی را راضی نمیکرد و وی بیشتر وقت خود را در اتاق پشت مغازه به طراحی و ترجمه انجیل به زبانهای انگلیسی، فرانسوی و آلمانی میگذراند.
در این دوران به گواهی هم اتاقیاش گورلیکه معلمی جوان بود به شدت صرفهجو بود و از مصرف گوشت پرهیز میکرد. در سال 1877 وی تصمیم داشت روحانی شود و تحصیلات الهیات را در دانشگاه ادامه دهد. بنابراین خانوادهاش او را به آمستردام و نزد دیگر عمویش یان که یک فرمانده نیروی دریایی بود فرستادند. ولی وی موفق به تحصیل در الهیات نشد و آنجا را ترک کرد. ون گوگ جوانی خود را به عنوان دلال آثار هنری، معلم و واعظ مذهبی گذراند.
او اعتقاد دینی عمیقی داشت و مدتی در انگلستان و نیز در میان کارگران معادن زغال سنگ بلژیک به عنوان مبلغ غیرروحانی مسیحی فعالیت کرد. پس از مواجهه با آثار ژان فرانسوا میله عمیقا تحت تاثیر نقاشیهای او و پیام اجتماعی آنها قرار گرفت. در همین زمان بود که طراحی را بهصورت جدی و حرفهای شروع کرد. برادر جوانترش تئو که به خرید و فروش تابلوهای نقاشی اشتغال داشت بعدها باعث آشنایی او با نقاشان دریافتگر (امپرسیونیست) شد.
او فعالیت هنری خود را به عنوان طراح و نقاش از سال 1880 و در سن 27 سالگی شروع کرد. وی از آنجاکه در سن 37 سالگی درگذشت، در واقع تمام آثارش را در 10 سال آخر عمر کوتاه خویش آفرید که شامل 900 نقاشی و 1100 طراحی میباشد. برخی از مشهورترین آنها در 2 سال پایانی عمرش کشیده شدهاند. او تنها در 2 ماه پایانی عمرش 90 نقاشی برجای گذاشت. ون گوگ در ابتدا از رنگهای تیره و محزون استفاده می کرد تا اینکه در پاریس با دریافتگری (امپرسیونیسم) و نودریافتگری (نئو امپرسیونیسم) آشنا شد و این آشنایی پیشرفت هنری او را سرعت بخشید.
ون گوگ عاشق نقاشی از کافههای شبانه، مردم طبقهی کارگر، مناظر طبیعی فرانسه و گلهای آفتابگردان بود.
مجموعهی گلهای آفتابگردان او که تعدادی از آنها از معروفترین نقاشیهایش نیز محسوب میشوند شامل 11 اثر میباشد. او میگفت: «زردی آفتابگردان بهترین رنگی است که میتوان پیدا کرد. خیلی شاد است. واقعا شاد است.» خودنگارهها و شبهای پرستارهی وی از دیگر نقاشیهای برجستهی او محسوب میشوند. در سال 1890 به دکتر گاشه روانشناسی که از او پرترهای نیز کشیدهاست، مراجعه کرد. پیسارو این دکتر را به او معرفی کرده بود. اولین برداشت ون گوگ از گاشه این بود که دکتر خودش از او بیمارتر است. روز به روز فرورفتگی و افسردگی ون گوگ عمیقتر میشد. در ژوئیه1890 در سن 37 سالگی درمیان کشتزارها گلولهای در سینه خود خالی کرد. روز بعد در مهمانسرای رَوو درگذشت. ونسان آخرین احساسش را به برادر خود، که قبل از مرگش بر بالین وی آمده بود، اینگونه بیان کرد: «غم برای همیشه باقی خواهد ماند». شش ماه بعد تئو نیز درگذشت.
هنگام مرگ همچون رافائل، سی و هفت سال بیشتر نداشت و سالهایی که به نقاشی مشغول بود از یک دهه فراتر نرفت. تابلوهایی که باعث شهرت او شدهاند در طول سه سالی کشیده شد که مدام گرفتار حملههای عصبی و افسردگی بودهاست. امروز بیشتر مردم بعضی از این تابلوها را می ناسند؛ گلهای آفتابگردان، صندلی خالی، شبهای پر ستاره، درختان سرو و بعضی پرترههایش به صورت تصاویر چاپی، شهرت جهانی دارند و در بسیاری از اتاقهای سادهی مردم عادی نیز دیده میشوند. این دقیقا همان چیزی است که ون گوگ میخواست. او دوست داشت تابلوهایش تاثیر مستقیم و قوی چاپنقشهای رنگی ژاپنی را داشته باشند که بسیار تحسینشان میکرد. آرزو داشت هنر صاف و سادهای بیافریند که نه تنها هنرشناسان متمول را خوش بیاید، که مایهی شعف و تسلای خاطر همه انسانها باشد.
پس از مرگ ون گوگ، تابوتش را پر از گلهای آفتابگردان کردند.تئودوروس ون گوگ برادر محبوب و حامیاش تئودورس ملقب به تئو چهار سال بعد از ونسان در 1 مه1857 بهدنیا آمد. وی به فروش تابلوهای نقاشی اشتغال داشت و باعث آشنایی ونسان با نقاشان امپرسیونیست شد. تئو حتی زمانی که خود دستش تنگ بود مخارج ونسان را میپرداخت و در ازای آن ونسان تابلوهایش را برای او میفرستاد. او مخارج سفر ونسان به آرل در جنوب فرانسه و اقامتش در آن شهر را از درآمد خود پرداخت. ونسان امیدوار بود بتواند چند سال در آنجا با خیال آسوده کار کند تا سرانجام روزی با فروش تابلوهایش زحمات برادرش را جبران کند، البته این آرزوی ونسان هیچگاه برآورده نشد.تئودوروس همیشه با ونسان رابطهی بسیار صمیمیای داشت و نامههای بسیاری به یکدیگر مینوشتند. تئو در واقع تنها فردی بود که در زمان حیات ونسان او و نقاشیهایش را عمیقا درک میکرد.
و همچنین تنها کسی بود که هنگام مرگ ونسان در کنارش بود و هر کاری که از دستش برمیآمد برای نجات زندگی او انجام داد. نامههای ونسان به تئو ونسان در انزوای خود خواستهاش در آرل همه اندیشهها و امیدهایش را در نامههایی به تئو، که به صورت خاطرهنگاریهای روزانه درآمده بود مینوشت. در این نامهها رسالتی که نقاش در خود احساس میکرده، تلاشها و کامیابیها، تنهایی غمبار و آرزوی داشتن همصحبتی همدل به خوبی آشکار است.
در یکی از نامه هایش به تئو می نویسد: «ایده تازهای در سرم بود و این پیشطرحی از آن است. این بار موضوع تابلو همان اتاق خواب خودم است، اتاقی که در آن فقط رنگ است که اهمیت دارد؛ و ضمن آن که با سادگی و یکدستی خود شکوهی به اشیا دادهاست، نشان میدهد که این اتاق چیزی جز محل خواب و استراحت نیست. خلاصه بگویم، نگاه کردن به این تابلو باید موجب استراحت فکر و بیش از آن آسودگی خیال شود.»

بیوگرافی لئورناردو داوینچی یکی از هنرمندان بزرگ
لئوناردو در سال 1452م در نزدیکی شهر فلورانس ایتالیا به دنیا آمد. پدرش کارمند د-و-ل-ت و مادرش در مهمانخانه ای خدمتکار بود. او دوران کودکی را نزد پدربزرگش و تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ی دهکده محل سکونتش گذراند و با حل مسائل مشکل ریاضی نشان داد که بسیار باهوش است .
در همین زمان استعداد خلاقه اش در هنر نقاشی نیز آشکار شد و در شانزده سالگی «آندره دل وروچیو» استاد نقاشی او بسیار تشویقش کرد. وروچیو فن کارکردن روی سنگ مرمر، چوب و فلز را به لئوناردو آموخت. او عقیده داشت که آشنایی با مکتبهای کلاسیک لاتین و یونان، فلسفه، ریاضیات و کالبد شکافی برای لئوناردو بسیار ضروری است.
لئوناردو در بیست و شش سالگی تحصیلاتش را به پایان رساند و به گروه نقاشان پیوست و در همان سالها آلت موسیقی جدیدی را اختراع کرد و آن را عود نامید که مورد توجه دوک لودویک سفورزا، حکمران میلان قرار گرفت.
در آن زمان مدعیان تاج و تخت ایتالیا برای تصاحب مقام پادشاهی با هم در جنگ بودند. لئوناردو نیز از آب گل آلود ماهی گرفت و شروع به طرح و ساختن ماشینهای جنگی کرد و همین امر باعث شد که دوک به سلطنت برسد. لئوناردو هم فوراً وقت را غنیمت شمرد و نقشه های جدید شهرسازی را که مطابق با آن طرح شبکه فاضلاب شهری مطلوب می شد، ارائه داد؛ ولی دوک که تنها به تابلوهای نقاشی علاقه داشت، آن را رد کرد و پس از مدتی به داوینچی فرمان داد که تابلوی «شام آخر» را که از آثار نفیس لئوناردو بود در خانقاه سانتاماریا به معرض نمایش بگذارد.
لئوناردو مخترع بزرگی بود. یکی از طرحهای ابتکاری او لباس غواصی و زیر دریایی جنگی است. او همچنین مسلسل، تانک نظامی، ساعتی که به ساعت داوینچی معروف است، کیلومتر شمار و خیلی چیزهای دیگر را اختراع کرد.لئوناردو در سال 1500 در سن چهل و هشت سالگی به فلورانس بازگشت و شش سال در آنجا ماند و در همین مدت بود که باشکوه ترین اثر هنری خود، یعنی تابلوی «مونالیزا» یا «لبخند ژوکوند» را خلق کرد.داوینچی هیچ گاه محاسبات مربوط به دستگاه ماشین را فاش نکرد؛ زیرا معتقد بود که «طبیعت زشت انسان او را مجبور می کند تا از این وسیله ها در راه مقاصد ناپسند و خرابکارانه استفاده کند».
لئوناردو داوینچی در سال 1519 چشم از جهان فرو بست.

بیوگرافی پاپلو پیکاسو یکی از هنرمندان بزرگ
پاپلو پیکاسو در 25اکتبرسال 1881در مالاگا، یکی از شهرهای کشور اسپانیا، زاده شد. او تحصیلات خود را در فرانسه به پایان رساند. و نزد پدرش که استاد نقاشی بود به آموختن صورتگری پرداخت . در سال 1903 مقیم پاریس شد. در سالهای 1906 و 1910، به اتفاق ژرژ براک مکتب کوبیسم را پایه گذاری کرد.
ژرژ براک، از نخستین کسانی بود که سنجاق و میخ را با هم توأم نمود و پیکاسو تخته و چیزهای دیگری را هم به آن افزود. پیکاسو در سبک خود شهرت فراوانی به دست آورد و پیروان فراوانی کسب نمود.
وی در8 آوریل1973، در اوج دلباختگی اش به ژاکلین درگذشت و ژاکلین روک نیز، که پس از پیکاسو شدیدا از نظر روحی دگرگون شده بود، در سال 1986، با شلیک گلوله خودکشی کرد.
او در مجسمه سازی، قلم زنی، حکاکی روی چوب، معماری تبحر داشت. پیکاسو علاقه خاصی به زنها داشت و غیر از اینکه در زندگی غرق آنها بود تا مدتها نقاشیهای وی مشخصآ تنها راجع به زنها بود. و دوره اول هنری وی در طبقه بندیها بنامهای Blue & Rose میباشد. در دوران آبی سبک کاری وی اغلب شامل سایههای آبی کشیده شده از اجسامی بود که تنها به نیمی از آنها به تصویر کشیده می شد.در دوران رز از آبی به سمت صورتی تمایل پیدا کرد و نقاشیهای وی به دنیای واقعی نزدیکتر شدند.
او سپس به سبک کوبیسم روی آورد که در آن اشیا را توسط اشکال ساده هندسی به تصویر کشاند
آخرین دوره کاری پیکاسو دوره سورئالیستی است که از 1924 آغاز میشود . ولی همیشه فاصله اش را با سورئالیستها حفظ کرد .
پیکاسو و هنرمندان سورئالیست جهان در اصول بنیادی، بدین معنا که هنر قادر است آنچه را که طبیعت و عقل نمی توانند ابراز کنند نشان دهد، موافقت داشتند ولی اختلاف اساسی بسیاری بین پیکاسو و سورئالیستها وجود دارد : به عقیده آنها، پیکاسو به دنیای خارج و مضمون وابستگی بسیار دارد و از دنیای اوهام و رویاها بسیار دور است.
در نوامبر 2010 بیش از 270 اثر ناشناخته از پیکاسو در فرانسه و در منزل پیرمردی کشف شداز جمله آثار مشهور او میتوان به «دوشیزگان آوینیون» و «گرنیکا» اشاره کرد.