حتما این ضرب المثل خر ما از کرگی دم نداشت را شنیده اید بنابراین ما در آسمونی تصمیم گرفتیم برای اونایی که هنوز نمیدونن ریشه این ضرب المثل کجاست ریشه این ضرب المثلو براشون توضیح بدیم. پس با آسمونی همراه باشید.
می گویند شهری بود که به آن شهر بارون می گفتند. در این شهر همیشه جنجال و سر و صدا تمام نمی شد و کسی جرأت نمی کرد پا به آن شهر بگذارد. یک روز ملانصرالدین هوای شهر بارون کرد و گفت: می خواهم به این شهر بارون بروم تا ببینم چطور شهری است رفت و وارد شهر شد. در بین راه که می رفت دید یک نفر خرش با بار افتاده و به تنهایی نمی تواند آن را از زمین بلند کند. وقتی ملا را دید از او کمک طلبید و گفت: خرم با بار افتاده و نمیتوانم آن را بلند کنم ملا جلو رفت و دم خر را گرفت تا به کمک صاحبش آن خر را بلند کند.
از قضا دم خر داخل دست ملا کنده شد. صاحب خر با خشونت دم خر را گرفت و گذاشت دنبال ملا و همینطور که ملا داشت می دوید، اسب یک نفر از اهالی شهر بارون فرار کرده بود و صاحب آن دنبال اسبش می دوید. وقتی که ملا را دید دوان دوان می آید فریاد زد تا اسب را از جلو بگیرد و نگذارد فرار کند. ملا از زمین سنگی برداشت و به طرف اسب پرت کرد تا مانع از فرار او بشود. از قضا سنگ به چشم اسب خورد و چشم اسب را کور کرد.