کد مطلب:  206 
4 نظر
4 نظر
زمان مطالعه: 1 دقیقه
تو غلط کردی به من گفتی هلو

تو غلط کردی به من گفتی هلو

بعد از افطاری ، همین یکشنبه شبرفته بودم منزل مشتی رجبدر حدود هشت یا نه هفته بودهمسرش از دار دنیا رفته...
زمان مطالعه: 1 دقیقه

 

بعد از افطاری ، همین یکشنبه شب

رفته بودم منزل مشتی رجب

در حدود هشت یا نه هفته بود

همسرش از دار دنیا رفته بود

تسلیت گفتم که غمخواری کنم

این مصیبت دیده را یاری کنم

رفت و ظرفی میوه آورد آن عزیز

با ادب بگذاشت آن را روی میز

در همین هنگام آمد خا له اش

خاله ی هشتاد یا صد ساله اش

او زبان بر حرف و بر صحبت گشود

من حواسم پیش ظرف میوه بود

در میان حرف او گفتم چنین

آفرین ، به به ، هلو یعنی همین

ناگهان آن پیرزن از جا پرید

از ته دل جیغ ناجوری کشید

داد زد الاف بودن تا به کی

هی به فکر داف بودن تا به کی

یک کم آدم باش این هیزی بس است

داستان گربه و دیزی بس است

مردکِ کم جنبه ی بی چشم و رو

تو غلط کردی به من گفتی هلو

: برای دریافت مشاوره درباره تو غلط کردی به من گفتی هلو فرم زیر را تکمیل کنید
واریز هزینه و دریافت مشاوره توسط آسمونی
نظر خود را درباره «تو غلط کردی به من گفتی هلو» در کادر زیر بنویسید :
5 + 6 = ?
لطفا شرایط و ضوابط استفاده از سایت آسمونی را مطالعه نمایید