کد مطلب:  6301 
3 نظر
3 نظر
زمان مطالعه: 6 دقیقه
سکوت پرستو – قسمت هفتم

سکوت پرستو – قسمت هفتم

سکوت پرستو – قسمت هفتمنویسنده: لیلا شاهپورینشر اختصاصی: پورتال آسمونی   دوستان خوب آسمونی ! احتمالا...
زمان مطالعه: 6 دقیقه

سکوت پرستو – قسمت هفتم
نویسنده: لیلا شاهپوری
نشر اختصاصی: پورتال آسمونی

 

دوستان خوب آسمونی !
احتمالا قبلا با داستان راز گورستان مخفی آشنا شده اید
این داستان به دو روش نوشته شده که داستان کامل آن بالاخره بعد از سه ماه مجوز ارشاد گرفته و چاپ شده است .
حمایت شما از این کتاب نه بخاطر مسئله مادی آن ، بلکه بخاطر علاقه شما به یک داستان برای من به عنوان یک نویسنده بسیار ارزشمند است ، طی هفته جاری روش های خرید آن اعلام خواهد شد
با تشکر لیلا شاهپوری

و اما ادامه داستان اینترنتی سکوت پرستو (قسمت هفتم) که امیدوارم تا اینجا از داستان راضی بوده باشید !

کاپشن کوتاه سبز رنگی به تن با بلوزی نیمه بلند مشکی و پوتین کوتاه مشکی با موهای فرق کج و ...
دونگهه بود .
در لبانم لرزش احساس میکردم و ترسی ناشناس تمام وجودم را فرا گرفته بود.
او هم با تعجب با چشمانی پر از غرور مرا نگاه میکرد .
فقط چند لحظه کوتاه ... با خودم ... با تفکرات گذشته ام...
...آره ! این منم ! دونگهه !! خوب نگاه کن ! دختری عجیب , غریبه و .. در مقابل تو..
پیش بند سفیدم را با یکی از دستانم می فشردم که لحظه ای بعد به زبان انگلیسی به او خوش آمد گفتم و او تنها با تکان سری به سوی یکی از صندلی ها رفت و نشست .
هنوز در شوک بودم که دوباره در رستوران باز شد و سونجو , چانگ مین , جان , جونگ هیون و چانگون دیگر اعضای گروه سایه درخشان هم وارد شدند.
به آنها هم خوش آمد گفتم و آنها هم با تعجب به من نگاه کردند و تنها کارشان تکان سر بود و ....
لحظه ای بعد با عجله بسمت آشپزخانه رفتم و گفتم :
-شومی ! شومی ! زود باش بیا ! اونها اینجان !!!
شومی و یوری با تعجب گفتند : چی شده !
در آن لحظه بود که متوجه رفتار عجیبم شده بودم و ناگهان تغییر رویه داده و گفتم :
-راستش شش نفر اومدن اینجا و اونها همون خواننده های توی پوستر هستن که رو دیوار نصب کردین !

جان مین با صدای بلند خندید و گفت :
-بابا بر و بچه های سایه درخشان رو میگه ..
آقای جانگ رو به شومی گفت : واسه بچه ها همون صبحونه همیشگی رو حاضر کنین.
نمی دانستم در آن لحظه چکار کنم تا اینکه با شومی سر میز رفتم تا دستمال و قاشق تمیز ببرم .
کنار آنها بودم ..کنار کسانی که سالهای سال بیادشان بودم و با آنها زندگی کردم و در کنار خانواده هایشان بودم و حتی در غم هایشان شریک بودم .
سونجو که لیدر گروه بود رو به شومی گفت :
-شومی ! گارسون زیبایی رو استخدام کردین ! اهل کجاست ؟؟
در آن لحظه که می دانستم آنها هنوز خبر ندارند که من کره ای بلدم , جلوی حرف زدن شومی را گرفته و گفتم :
-نه ! لطفا نگو ! میخوام خودشون حدس بزنن.
در آن لحظه بود که همه آنها با تعجب به کره ای صحبت کردن من نگاه کرده و لحظه ای بعد سونجو گفت :
-خدای من ! تو چه قشنگ بلدی کره ای صحبت کنی !!
من که هنوز باورم نمیشد در کنار آنها ایستاده و با آنها صحبت می کنم , گفتم :
-شما می تونین حدس بزنین که من اهل کجام ؟
چانگ مین پسر مو بلوند گروه گفت :
اول من ! لبنانی هستی ؟
با خنده ای کوتاه گفتم : نه !
و او دوباره با شیطنت گفت : صبر کنین صبر کنین ! برزیلی هستین !
در آن لحظه شومی گفت :
-بزارید خودم بگم و صبحونه تون رو بیارم که در آن لحظه جان با اعتراض گفت:
-خواهش میکنم شومی چیزی نگو ....

در آن لحظه بود که جان مین در حالیکه داشت سوپ های داغ را روی میز میگذاشت رو به آنها گفت :
-زحمت نکشین عمرا بتونین حدس بزنید این خانم ایرانی هستن ... و با خنده رفت.
در آن لحظه بود که دونگهه که در تمام مدت صحبت کردنمان در حال ور رفتن با موبایلش بود سرش را بالا آورد و انگار که چیز عجیبی شنیده باشد با تعجب نگاه کرد که در آن لحظه بود که چانگون چیزی گفت که تنها لبخندی کوتاه ,عکس العمل من به آن حرف بود.
-چه جالب ایرانی هستی !! اتفاقا طرفدارانی هم از ایران داریم یکیش که خیلی به گروه لطف داره اسمش هست " پریا"
لحظه ای بعد سونجو در ادامه حرف چانگون گفت :
-تو اینجا زندگی میکنی ؟
در حالیکه کنار شومی ایستاده بودم جوابی دادم که موجب تعجب شومی شد :
-بله .. یعنی من اینجا کار میکنم تا هزینه تحصیلم رو در بیارم چون پدر و مادرم استطاعت مالی ندارن .
شومی متوجه منظورم از این حرف ها نشده بود تا اینکه چانگون گفت :
-پریا , همون دختری که خیلی خیلی به گروه نزدیکه چند ماه پیش یه پوستر از مدیر تبلیغاتی مون خرید و براش فرستاد ایران .
شومی به نگاه کرد و گفت :
-پرستو ! گوش دادی ! چه جالب !
و بعد رو به سونجو کرد و گفت :
-چطوری براش فرستادین ؟
سونجو در حالیکه داشت سوپش را می خورد جواب داد :
-هه ! ما خودمون هم از این همه حمایت تعجب کردیم ولی حدود 200 دلار پرداخت کرد.

شومی که دهانش باز مانده بود گفت : 200 دلار !!!!!!!!!!!!!!
در همان لحظه بود که چانگون زیرچشمی نگاهی به دونگهه انداخت و گفت:
-بله 200 دلار ! تازه تمام دی وی دی های آلبوم ما رو هم بروز خریده ولی بگذریم ما که می دونیم واسه کی اینکارها رو کرده هههههههههههههههه
سونجو و چانگون زیر چشمی نگاهی به هم انداختند و آرام خندیدند.
دونگهه اخمی کرد و ناگهان سرش را بطرف من کرد و چیزی گفت که .....
تا آن زمان خوشحال بودم از اینکه سالهای سال منتظر چنین لحظاتی بودم تا آنها را ببینم و ................
ولی ناگهان دونگهه با کمال بی ادبی به من گفت :
-هی گارسون ! بسته دیگه ! مشخصه دختر فضولی هستی حالا که زبون ما رو بلدی چه بهتر برو زودتر بقیه غذا رو بیار که داری حوصله ام رو سر میبری...
چانگ مین پسر مو مشکی و خجالتی گروه که تا آن لحظه سکوت کرده بود نگاهی به دونگهه کرد و گفت :
-آهای ! این چه وضع صحبت کردنه !!
در آن لحظه که در حال رفتن به سمت آشپزخانه بودم , چانگ مین به سمتم آمد و روبرویم ایستاد و گفت :
-متاسفم , اون همیشه همینجوری بد عنقه , باز هم متاسفم ...
تنها سرم را تکانی دادم و به سمت آشپزخانه رفتم بزور جلوی اشکم را گرفته بودم بغض شدیدی باعث آزار گلویم شده بود که لحظه ای بعد شومی هم به آشپزخانه آمد و گفت:
-پرستو ! حالت خوبه . باور کن تابحال دونگهه رو اینطوری ندیده بودم میخوای بری خونه خواهش میکنم بخاطر توهینش منو ببخش..
یوری و آقای جانگ دست از کار کشیدند و با تعجب علت را از شومی پرسیدند.
جان مین به سمت میز رفت تا غذاهایی را تازه آماده شده بودند را بچیند .
دستانم می لرزید خواستم به جان مین کمک کنم ولی نتوانستم .......

شومی نگاهی به من کرد و گفت :
-پرستو!نمیخواد کاری بکنی خودم همه چیز رو میبرم تو همینجا بشین.
از روی شومی خجالت می کشیدم زیرا آنقدر به من محبت میکرد که نمی توانستم به صورتش نگاه کنم .
یک لحظه بخود آمده و یکی از سینی ها را برداشتم و به سمت میز رفتم .
شومی که کنار میز بود با نگرانی نگاهم میکرد ولی من نمی خواستم موجب نگرانی و ناراحتی او و یا حتی کسی دیگر شوم .
زیرا مقصر اصلی خودم بودم و آنها از علاقه شدید من هیچ اطلاعی نداشتند .
وقتی کنار میز رسیدم لبخندی زدم تا ناراحتی ام را بپوشانم .
دونگهه سرش پایین بود ولی بقیه با نگاهشان مرا دنبال میکردند و وقتی لبخندم را دیدند مطمئن شدند که دلگیری ندارم .
سونجو با لبخند گفت :
-پرستو! هیچوقت به موزیک ما گوش دادی ؟؟
و من در آن لحظه که متوجه شده بودم آنها می خواهند جو را عوض کنند گفتم:
-البته ! همینجا در رستوران گوش دادم و پوستر تبلیغات شما رو زیاد دیدم و در ضمن از تلویزیون هم موزیک ویدیوتون رو دیدم .
آنها خندیدند و سپس چانگون گفت : پس ما خیلی معروفیم ! درسته پرستو ؟
تنها لبخند جواب او بود لبخند لبخندی سرد ...
دونگهه در حال نگاه کردنم بود که سردی نگاهم را متوجه شد و چشمان خیسم را.

 

پایان قسمت هفتم

< مشاهده قسمت هشتم     مشاهده قسمت ششم >

 

: برای دریافت مشاوره درباره سکوت پرستو – قسمت هفتم فرم زیر را تکمیل کنید
واریز هزینه و دریافت مشاوره توسط آسمونی
نظر خود را درباره «سکوت پرستو – قسمت هفتم» در کادر زیر بنویسید :
2 + 9 = ?
لطفا شرایط و ضوابط استفاده از سایت آسمونی را مطالعه نمایید