
گلی که سرنوشت فوتبال آمریکا را تغییر داد
مهدی زارعی- بیش از یك قرن از تأسیس فدراسیون فوتبال ایالات متحده میگذرد اما فوتبال این كشور هیچگاه به سطح فوتبال امروز این كشور، نبوده است. در یكصد سال گذشته، آمریكا حتی یك بار در سال 1930 به جمع چهار تیم پایانی جامجهانی رسید امّا تا قبل از صعود به جام جهانی 1990، آمریكا به مدت 40 سال نتوانسته بود در بزرگترین جشن فوتبال دنیا، حضور داشته باشد. پل كالیجوری بازیكن آمریكا در آن مسابقات میگوید:
من كاری كردم كه صدای آن در تمام دنیا به گوش رسید!
اما پُل چه كار كرد؟! برای پاسخ به این پرسش باید به 37 سال قبل و به «پورت آو اسپین» ترینیداد و توباگو سفر كنیم. مسابقه سرنوشتساز رقابتهای جامجهانی در منطقه كونكاكاف، تیم آمریكا در خارج از خانه رو در روی ترینیداد ایستاده بود در حالی كه تنها با پیروزی در خانه حریف، میتوانست به جامجهانی صعود كند.
ترینیداد بدون شك، شانس برتر برای صعود به جامجهانی بود. آنها در مرحله مقدماتی جام جهانی 1990 تا آن لحظه حتی در یك مسابقه خانگی خود هم شكست نخورده بودند. چنین بود كه آنها یك روز پس از مسابقه را در كشور خودشان، تعطیل عمومی اعلام كرده بودند. به همین دلیل، از همان لحظه حضور در فرودگاه، فشار زیادی را بر دوش خودمان احساس میكردیم. البته ما فكر میكردیم خیلی باهوش هستیم. چون به گونهای برنامه ریخته بودیم كه حوالی نیمه شب به فرودگاه برسیم و از جو عمومی حاكم بر ترینیداد فاصله داشته باشیم.
در آن زمان در ایالات متحده، خبری از لیگ حرفهای فوتبال نبود و كالیجیوری فوتبال باشگاهی را در لیگهای دستههای پایینتر آلمان، دنبال میكرد. قرار شد او به عنوان هافبك دفاعی به بازی مشغول شود تا «راسل لاتاوی» بازیساز ترینیداد را مهار كند.
امّا در شرایطی كه همه چیز مساوی بود، او فرصتی مناسب برای شوتزنی پیدا كرد. اما چگونه؟
وقتی توپ را گرفتم، فوراً آن را به راموس ـ كه تكنیكیترین بازیكن آن روز ما بود ـ پاس دادم. راموس هم مجدداً توپ را برای من ارسال كرد. مجبور بودم با سینه یا شكم توپ را كنترل كنم و جلو بروم تا توپ، روی زمین آرام بگیرد. زیرا فضای مناسبی در برابرم بود. امّا تا توپ به من رسید، متوجه شدم كه یكی از بازیكنان حریف، در حال پیشآمدن به سوی من است. باید به سرعت تصمیم میگرفتم. در این مواقع، انسان به صورت غریزی تصمیمگیری میكند. كمی به سمت چپ رفتم و در این مدت، توپ كاملاً روی زمین آرام گرفت. از كودكی هر روز، زدن چنین ضرباتی را تمرین كرده بودم. همیشه چنین شوتهایی را با پاهای چپ و راست میزدم و به همین خاطر، زدن آن شوت، چندان عجیب نبود. آن توپ در گوشه دروازه حریف، آرام گرفت؛ در حالی كه اصلاً فكر نمیكردم كه از آن فاصله و در آن لحظه موفق شدم گل بزنم. بعد از گل، بر روی زمین دراز كشیدم. میدانستم كه داریم به جامجهانی میرویم. ندایی درونی به من میگفت که همتیمیهایم ـ كه مثل برادرانم بودند ـ همگی به سویم هجوم خواهند آورد! چون همه چیز در حال تمامشدن بود. از جمله مهلت قراردادهایمان با فدراسیون فوتبال آمریكا در حالی كه این قراردادها بود كه زندگیمان را تأمین میكرد. آن دیدار نیز در ماه نوامبر برگزار میشد و بازیكنان تنها برای یك ماه دیگر، حقوق داشتند. بازیكنان تیمملّی، همگی جوانانی عاشق فوتبال بودند و اگر مشغله آنها در تیمملّی نبود، همگی میتوانستند به دانشگاه رفته و مدرك بگیرند. آنها داشتند به خاطر رؤیای بزرگ خود كه بازی فوتبال بود، آینده خود را به خطر میانداختند.
در آن زمان حتی شایعاتی به گوش میخورد كه ممكن است میزبانی جام جهانی 1994 از آمریكا پس گرفته شود. زیرا تصور میشد كه ما نتوانستهایم كار خاصی در جهت ترویج فوتبال در كشور خود داشته باشیم. لیگ حرفهای هم كه نداشتیم و پایههای فوتبال در آمریكا، بسیار ضعیف بود.
یانكیها با خلق یك شگفتی به جامجهانی صعود میكنند ولی در جامجهانی ایتالیا، هیچ كس برای آنها امیدی قائل نبود.
ما عملاً برای جامجهانی 1990 آماده نشدیم! حتی هیچ كسی را به ایتالیا نفرستادیم كه تحقیقی در مورد محل اقامت ما انجام دهد. ضمن این كه حتی یك آشپز هم با خود نبردیم. چهل سال بود كه به جامجهانی نرفته بودیم و هیچگونه تجربهای نداشتیم.
نخستین مسابقه آمریكا در برابر چكسلواكی، كاملاً یك طرفه بود زمانی كه چكها سه گل به ثمر رساندند، كالیجیوری با فراری سریع به دروازه چكها رسید و تنها گل آمریكا را به ثمر رساند.
هر چند كه تیم 10 نفره ایالات متحده در پایان، (5ـ1) شكست خورد. نتیجه این مسابقه، خیال ایتالیای میزبان را راحت كرد؛ زیرا دومین مسابقه ایتالیا در برابر آمریكا بود.
در آغاز مسابقه با ایتالیا، هواداران این تیم شعار میدادند: (10ـ0)! آنها انتظار ده گل از تیم خود را داشتند و كسی احترامی برای ما قائل نبود. پیش خودمان حس میكردیم كه بهتر بود به جامجهانی صعود نكرده بودیم. زیرا اگر صعود نكرده بودیم، حداقل احتراممان حفظ میشد. احساس بدی بود كه تیم مقابل به ما بگوید: بچهها! شما به قدری ضعیف هستید كه میخواهیم 10 گل به شما بزنیم! اما سرانجام فقط یك گل خوردیم تا 73 هزار تماشاگر ایتالیایی به احترام ما بایستند و برایمان كف بزنند. از همان لحظه بود كه تیم ما به تیمی قابل احترام بدل شد. زیرا در برابر یكی از غولهای فوتبال دنیا، نه با نتیجه (10ـ0) بلكه با یك گل شكست خورد.
بعدها لیگ فوتبال آمریكا با نام MLS كار خود را آغاز میكند و فوتبال ایالات متحده بالاخره فرصت كرد تا جایگاه خود را تثبیت نماید. وجود یك ساختار حرفهای به جوانان آمریكا كمك كرد تا تعداد زیادی از آنها به این ورزش روی آورند.
فوتبال ایالات متحده آمریکا کاملا تغییر کرد. تغییری که آغاز آن از جام جهانی 1990 رقم خورد.