
حرمت پیران را پاس داریم
گفت جوانی به شوخی با پیر نحیفی که عصای دستت نیز چون تو نحیف است
بهار عمر است و من چون سرو و صنوبر تکیه بر عصایت گوید که خریف است
گفتا بازوی یلان یا دیوار کسان تکیه گه اشخاص دون و ضعیف است
چه گوئی ای خیره سر با این پیر نحیف که اندر مناعت طبع بر تو حریف است
تکیه بر بنیاد قوی از عاجزیست عصای نحیف مونس پیر نحیف است
خفته ای در خواب جهالت, بیخبری دل پیر و علیل چون جام ظریف است
طعنه زدن باب نصیحت بتو گویم بر پیر و علیل کاری زشت و کثیف است
حفظ حرمت پیران یا شان علیلان کار کریمان و اشخاص شریف است
اختصاصی پورتال آسمونی
شعر از: حبیب شکوری