نگاهی به انیمیشن روح، نقد از چکاوک شیرازی

اختصاصی آسمونی نقد از چکاوک شیرازی

انیمیشن جذاب " روح"

روح یک فیلم نامه با بافتی مینیاتوری و دقیق دارد که همراه تکنولوژی پیشرفته و خیره کننده در ساخت انیمیشن روح انسان را نوازش می کند. تکنولوژی ای که در هر محصولی که از شرکت پیکسار و دیزنی بیرون می آید شگفتی تازه ای می آفریند.

فیلم نامه را قدم به قدم بررسی می کنیم. این از محاسن یک فیلم خوب است که منتقد را دلگرم می کند که راجع به آن زیاد حرف بزند گویی که انگار خودش ساخته.

فیلم داستان‌ زندگی معلم ساز است که عاشق نواختن در دسته های موسیقی است اما نه‌ تنها تا به حال شانسی برای انجامش نداشته بلکه با مخالفت کامل مادرش هم مواجه است که ترجیح می دهد پسرش شغلی دائمی با بیمه داشته باشد. تا اینجا کاراکتر اصلی به خوبی معرفی شده است و توانسته مخاطب را با خود همدل کند. زیرا ضعف و نیازش را شناختیم و می دانیم آرزویش چیست. حالا زمان آن است که پیرنگ شکل بگیرد. اتفاقا به او پیشنهاد می شود که موقتا برای دسته ای به رهبری خانمی که در نواختن ترومپت در موسیقی جاز شهرت دارد، بنوازد. کسی که شهره ی شهر است و هر نوازنده ای آرزو دارد که با او کار کند و جالب که، او قهرمان ما را می پذیرد و همه ی ما را خوشحال میکند. اما نظم داستان باید به هم بریزد تا فیلم قابل پیگیری باشد. قهرمان در راه خانه به چاله ای می افتاد و می میرد. حالا حریفش در برابرش است. سرنوشت که نمی تواند از آن فرار کند، حریفی نادیدنی ست. اما قهرمان همه ی تلاشش را می کند که برگردد چون گمان می کند که تازه به چیزی که می خواسته رسیده و باید از آن لذت ببرد و برای مردن زود است. او تلاش می کند که به دنیا برگردد اما در جهان پیشین می افتد و با روح کوچکی به نام 22 آشنا می شود که مربی هایش هنوز نتوانسته اند او را برای فرستادن به زمین متقاعد کنند. او به مرشدی نیاز دارد که او را هدایت کند و این مسئولیت کاملا اتفاقی به گردن قهرمان سیاه پوست ما می افتد. حالا آن دو می توانند برای رسیدن به خواسته هایشان نقشه ای بچینند.

قهرمان سعی می کند جرقه ی لازم را در وجود 22 روشن کند تا به او بلیط رفتن به زمین داده شود و بین خودشان قرار می گذارند که 22 بلیط را به جو ( قهرمان اصلی) بدهد و او به زمین برگردد. اما بر حسب تصادف آن دو با هم به زمین می روند . هر لحظه به جذابیت داستان و عمق آن افزوده می شود. لایه ی اول داستان راجع به مردی ست که نمیخواهد بمیرد تا به آرزویش برسد اما لایه ی عمیق تری زیرین در خلال داستان به ما می فهماند که رسیدن به هدف گرچه خوب است اما بهتر است از مسیر رسیدن به هدف نیز  غافل نشویم و از هر لحظه اش استفاده کنیم. با جا به جا شدن روح ها نبرد شروع می شود. آنها برای عوض کردن شرایطشان میجنگند اما وقتی به تعادل جدید می رسند و آرزو برطرف می شود به مکاشفه ی جدید دست پیدا کرده اند و آن همان چیزی است که در لایه ی دوم فیلمنامه گنجانده شده است .