
نقدی بر سریال ستایش فصل سوم
سریال ستایش را میتوان یک تراژدی دنباله دار دانست که مصائب و مشکلات چند خانواده را به تصوير ميكشد؛ از جمله ستایش با بازی نرگس محمدی و خانواده اش، حشمت فردوس با بازی داریوش ارجمند و اتفاقاتی که برای وی به واسطه صابر و همسر جدیدش به وجود می آید.
می دونی چیه؟ روزی که جنازه مرا به خاک می برند، آن کسی که بیشتر اذیتم کرده است، بیشتر گریه می کند. آن کسی که نخواسته است مرا ببیند، برای دیدن جنازه ام می آید. آن کسی که دستم را نگرفته،جلوتر از بقیه زیر تابوتم راخواهد گرفت. آن کسی که نخواسته است سلامم کند، زودتر از بقیه برای خداحافظی خواهد آمد. عجب روزی باشد آن روز. اما فقط یک اشکال دارد، حیف که آن موقع خودم نیستم تا ببینم. اما من هستم و می بینم که...
این دیالوگ می تواند دو پهلو باشد. هم کنایه ای به ستایش که دوست ندارد حشمت فردوس را ببیند و هم کنایه ای به ضعف های شخصیتی پسرش صابر باشد که یک عمر زحمات پدرش را به راحتی فراموش کرد و به دلیل ضعف شخصیتی اش بازیچه نقشه های همسرش شد.