گزیده ای از اشعار فردوسی
چو گفتـــــار بیهــوده بسیــار گشت سخنگوی در مردمی خوار گشت
به نایـافت رنجه مـکن خـــــویشتن که تیمـار جان باشد و رنج تـن
*********
زدانش چو جان تـــرا مـــایـه نیست به از خامشی هیچ پیرایــه نیست
توانگر شد آنکس که خرسنـــد گشت از او آز و تیمار در بنـــد گشت
*********
بـه آمــوختن چون فــروتن شـــوی سخن هــای دانندگــان بشنوی
مگوی آن سخن، کاندر آن سود نیست کز آن آتشت بهره جز دود نیست
*********
بیــــا تا جهــــان را به بــد نسپریم به کوشش همه دست نیکی بریم
نبــاشد همی نیک و بـــد، پــــایدار همـــــان به که نیکی بود یادگار
*********
همــــان گنج و دینار و کاخ بلنـــــد نخواهــــد بدن مرترا ســـودمند
فــریــدون فــرّخ، فرشته نبـــــــود بــه مشک و به عنبر، سرشته نبود
به داد و دهش یــافت آن نیگـــــوئی
تو داد و دهش کن، فریدون توئی
**********
سپاه شب تیره
شبی چون شَبَه روی شسته به قیر
نه بهرام پیدا ، نه کیوان ، نه تیر
*********
دگرگونه آرایشی کرد ماه
بسیچ گذر کرد بر پیشگاه
شده تیره اندر سرای درنگ
میان کرده باریک و دل کرده تنگ
ز تاجش سه بهره شده لاژورد
سپرده هوا را به زنگار و گَرد
*********
سپاه شب تیره بر دشت و راغ
یکی فرش گسترده از پّر زاغ
نموده ز هر سو به چشم اهرمن
چو مار سیه ، باز کرده دهن
*********
چو پولاد زنگار خورده سپهر
تو گفتی به قیر اندر اندود چهر
فرو ماند گردون گردان به جای
شده سست خورشید را دست و پای
*********
سپهر اندر آن چادر قیرگون
تو گفتی شدستی به خواب اندرون
نَبُد هیچ پیدا نشیب از فراز
دلم تنگ شد زان شب دیریاز
7 سال پیش
درود به روان پاك حكيم سخن و حماسه سراى بزرگ تاريخ كه درقرن چهارم هجرى اثرماندگارى چون شاهنامه را سروده و درعظمت انديشه وبينش والاى اين افتخارادبى ايرانى ، جهانى بيت زيرين بادنيايى مفهوم آدمى رابه كسب كمال رهنمون مى گردد. تو اول بگو با كيان زيستى من آنگه بگويم كه توكيستى
7 سال پیش
بادرود فراوان به آسمونى به مناسبت بزرگداشت حكيم ابوالقاسم فردوسى طوسى: درادبيات ماهريك ازبزرگان علم وادب جايگاه خاصى دارندولى حكيم طوس باخلق حماسه شاهنامه وعدم استفاده ازواژه هاى غيرفارسى بقول خودش كاخ بلندى ازنظم پى افكندافتخارفردوسى ازآن ماست ولى به جهان تعلق دارداگرجسارتاًدرم ...