- آسمونی
- مجله اینترنتی
- چهره ها
- چهره های سیاسی
- زندگینامه سید مجتبی نواب صفوی
زندگینامه سید مجتبی نواب صفوی
سید مجتبی نواب صفوی معروف به نواب صفوی روحانی شیعه، بنیانگذار و رهبر جمعیت فدائیان اسلام بود. آسمونی در این بخش برای آشنایی شما عزیزان با سید مجتبی نواب صفوی، زندگینامه سید مجتبی نواب صفوی را شرح می دهد.
زندگینامه سید مجتبی نواب صفوی
سید مجتبی میرلوحی (1303 – 27 دی 1334) معروف به نواب صفوی طلبه، بنیانگذار و رهبر تشکیلات بنیادگرای فدائیان اسلام بود که بر طبق بسیاری از منابع به اقدامات تروریستی دست میزد و از پیشتازان مبارزات مسلحانه اسلامی بود. او در ترور هژیر و رزم آرا و حسین علاء و احمد کسروی نقش داشت. وی در سال 1329 کتابی بنام راهنمای حقایق را به چاپ رساند که در آن یک «حکومت اسلامی» ترسیم شده بود. این کتاب به اعتقاد برخی محققان سلف نظریه جمهوری اسلامی بود. وی از افرادی بود که بر روی افکار سیدعلی خامنهای و علیاکبر هاشمی رفسنجانی تأثیر گذاشته بود.
سالهای اولیه زندگی سید مجتبی نواب صفوی
مجتبی میرلوحی سال 1303 شمسی در محله خانیآباد و در خانوادهای روحانی دیده به جهان گشود. پدرش جواد میرلوحی به دنبال صدور قانون «لباسهای متحدالشکل» در سال 1314 لباس روحانیت از تن بیرون کرد و به عنوان وکیل دعاوی دادگستری مشغول به خدمت شد، اما پس از چندی در پی یک مشاجره سخت، سیلی محکمی به صورت علیاکبر داور وزیر عدلیه وقت زد که نتیجه آن گذران محکومیت سه ساله در زندان بود. او چندی پس از گذراندن دوره محکومیت و آزادی از زندان دارفانی را وداع گفت. طی این سه سال محمود نواب میرلوحی، از بستگان نزدیک مجتبی، عهدهدار سرپرستی وی بود.
مجتبی در 7 سالگی وارد دبستان حکیم نظامی شد و سپس در مدرسه صنعتی آلمانیها به تحصیل ادامه داد و در سال 1319 در همان مدرسه تظاهراتی بر ضد کشف حجاب به راه انداخت. او همزمان در یکی از مساجد خانیآباد به فراگیری دروس دینی نیز مشغول شد و پس از خروج رضاخان از کشور به فعالیتهای سیاسی روی آورد. سخنرانی وی علیه دولت قوامالسلطنه در 17 آذر 1321 در حالی که 18 سال بیش نداشت اولین مبارزه وی علیه حکومت پهلوی محسوب میشد. در پی این سخنرانی و تهییج دانشآموزان دیگر مدارس و همراهی عدهای از مردم ناراضی، تظاهراتی در مقابل مجلس شورای ملی علیه قوام برگزار شد که با مداخله و تیراندازی پلیس، دو نفر کشته شدند. این حادثه اثر عمیقی در شخصیت مجتبی گذاشت و او را در راه مبارزه با حکومت پهلوی مصممتر ساخت.
در 1322 مجتبی به استخدام شرکت نفت درآمد و پس از مدت کوتاهی به آبادان منتقل شد. مدتی بعد برخورد شدیدی از سوی یکی از متخصصین انگلیسی شرکت نفت با یکی از کارگران صورت گرفت که به دنبال آن، نواب کارگران را به اعتراض و اجرای قصاص دعوت کرد. با دخالت پلیس و نیروهای نظامی، اعتراضات سرکوب شد. نواب نیز فرار کرده و شبانه به وسیله قایق از آبادان به سوی بصره و سپس نجف روانه شد. او برای امرار معاش به ساخت و فروش عطر روی آورد. مجتبی در مدرسه «قوام» نجف اقامت گزید و از همان روزهای نخست، دوستی و رابطه نزدیکی با علامه امینی ـ که در یکی از حجرههای فوقانی مدرسه، کتابخانهای تأسیس کرده و در حال تألیف اثر مشهور خود الغدیر بود، برقرار کرد. وی فقه و اصول و تفسیر را از استادانی چون عبدالحسین امینی، حسین قمی و آقا شیخ محمد تهرانی آموخت.
حکم ارتداد و ترور کسروی سید مجتبی نواب صفوی
در این دوران احمد کسروی کتاب شیعیگری را نوشت و جمعیت با هماد آزادگان را تأسیس کرد. کتب ادعیه شیعه و کتب شیخ سهروردی را در دی ماه هر سال تحت عنوان «جشن کتابسوزان» آتش زد و این عمل خود را «پاکدینی» نام نهاد. کتاب شیعیگری کسروی به حوزه علمیه نجف رسید. نواب آن را به روحانیان نجف داد. از میان روحانیان محمد حسین کاشف الغطاء، آقا حسین قمی، و سید ابوالحسن اصفهانی حامی نواب صفوی بودند. در عین حال مجلس شورای ملی هم در نامهای به نخستوزیر خواستار توقیف فعالیتهای کسروی شد؛ اما کسروی به فعالیت خود ادامه داد.
عبدالحسین امینی درخواست نواب را برای صدور حکم ارتداد رد کرده و از او میخواهد که تنها به درسش برسد. دوستان نواب و طلاب او را عازم ایران کردند تا کسروی را از انتقادات مذهبی بازدارد. وی پس از چند جلسه بحث و گفتگو با کسروی، وی را فردی بیدین دانست. در نتیجه به کمک سراج انصاری، قاسم اسلامی، مهدی شریعتمداری و برخی دیگر از نویسندگان تهران «جمعیت مبارزه با بیدینی» را تشکیل داد. اما این جمعیت علیرغم تماسها و مذاکرات متعدد نتوانست کسروی را از فعالیت بازدارد.
با وجود این نواب صفوی پس از آنکه در آخرین دیدار خود با کسروی، توسط او و گروه مسلح همراهش تهدید شد، مصمم گردید وی را از میان بردارد. او پس از تهیه پول از اسدالله مدنی و محمدحسن طالقانی٬ کسروی را در 29 فروردین 1324 در میدان حشمت الدوله تهران ترور کرد، اما کسروی زنده ماند و نواب را دستگیر و زندانی کردند. وی چندی بعد به درخواست روحانیان ایران و نجف پس از دو ماه، با قید کفالت آزاد گردید. کسروی قرآن سوزی خود را انکار کرد و مبلغ 50 هزار ریال برای کسی که این موضوع را ثابت کند، جایزه تعیین کرد.
نواب صفوی، پس از آزادی از زندان طی اعلامیهای جمعیت فدائیان اسلام را تشکیل داد. وی در این اعلامیه برادری، استقامت و اتحاد را خط کلی جنبش فدائیان اسلام؛ رسیدن به حاکمیت اسلام و قرآن را هدف اصلی جنبش؛ و شهادت و انتقام و قصاص را روش اصلی مبارزه معرفی کرد. نخستین اقدام این جمعیت، کشتن موفق احمد کسروی، نویسنده و محقق ایرانی در 20 اسفند 1324 در ساختمان دادگستری تهران بود: سید حسین امامی مخفیانه به محافل کسروی راه یافت و در آنجا او شاهد بود که کسروی به فعالیتهای ضد شیعی خود ادامه میدهد. نواب طوماری تنظیم کرد و خواستار محاکمه کسروی به جرم توهین به مقدسات اسلامی شد. از آنجا که به رأی مثبت دادگاه به نفعشان امیدی نداشتند، تصمیم به کشتن او گرفتند. در 20 اسفند 1324 سید علیمحمد امامی و سید حسین امامی به همراه نه نفر دیگر از فداییان اسلام کسروی را در کاخ دادگستری به همراه منشیاش حدادپور به طرز فجیعی به قتل رساندند.
دیگر اعتراضات سید مجتبی نواب صفوی
به دنبال اعلام تشکیل دولت اسرائیل توسط سازمان ملل متحد در 1327، به دعوت کاشانی در روز جمعه 31 اردیبهشت 1327 اجتماع اعتراضآمیز بزرگی در مسجد شاه تهران برگزار شد که در آن کاشانی و نواب صفوی شرکت داشتند. فدائیان اسلام نیز با ثبتنام از نیروهای داوطلب، پنج هزار نفر را برای اعزام به فلسطین و نبرد با اشغالگران بسیج کردند که دولت وقت مانع از اعزام آنان گردید.
نواب صفوی در 27 خرداد 1327 بانی تظاهرات عظیمی علیه دولت عبدالحسین هژیر بود. این تظاهرات به فاصله 4 روز پس از به قدرت رسیدن هژیر به وقوع پیوست. تظاهرکنندگان نمایندگانی را که به هژیر رأی داده بودند، مذمت کردند و خواستار عزل او شدند. در کشاکش تولد جبهه ملی و التهابات سیاسی پاییز سال 1328، انگشت اتهام تقلب در انتخابات به سوی یک نفر دراز شده بود: عبدالحسین هژیر وزیر دربار وقت که متهم بود که در تلاش است با تقلب در انتخابات، مجلس را پر کند از وکلایی که هوادار انگلیس هستند. تا قرارداد تازه با شرکت نفت، به تصویب مجلس برسد و کار نفت یکسره شود. در 13 آبان 1328، عبدالحسین هژیر توسط حسین امامی از فدائیان اسلام به قتل رسید. ترور هژیر، شرایط را بیش از پیش تغییر داد و دولت را در برگزاری انتخابات مجلس شانزدهم در تهران به عقبنشینی واداشت. محمد ساعد، نخستوزیر وقت، دستور توقف انتخابات را در تهران صادر کرد و نتایج به دست آمده را باطل کرد.
در تیر 1329 سپهبد علی رزمآرا به نخستوزیری رسید که یکی از مهمترین برنامههای او به تصویب رساندن لایحه گس ـ گلشائیان بود. این لایحه از طرف کمیسیون نفت مجلس شورای ملی رد شد و کاشانی نیز طی بیانیهای بر ضرورت ملی شدن صنعت نفت تأکید کرد، اما رزمآرا و اکثریت نمایندگان مجلس همچنان در برابر تصویب ملی شدن صنعت نفت مقاومت میکردند. در چنین بنبست سیاسی، به دستور نواب صفوی، خلیل طهماسبی از اعضای فدائیان اسلام، رزمآرا را در روز 16 اسفند ترور کردند و متعاقب آن، اکثریت مجلس که به شدت مرعوب شده بودند چارهای جز عقبنشینی از خواسته خود نیافتند. از این رو مجلس شورای ملی، پس از ماهها کشمکش سرانجام لایحه ملی شدن صنعت نفت را در کمتر از دو هفته بعد از قتل رزمآرا، تصویب نمود. البته در مورد جای تردید و شک بسیاری وجود دارد و در همان زمان نیز در روزنامه شاهد در مورد اینکه قاتل از فداییان اسلام است یا نه، بحثهای زیادی گردید برخی قتل تیمسار رزمآراء را به دستور شاه و به دست یک گروهبان ارتش که محافظ او بود، میدانند و علت آن را جلوگیری از کودتای رزمآرا بیان میدارند.
سید مجتبی نواب صفوی در دوران مصدق
آشنایی نواب با آیتالله کاشانی باعث شد تا از اواسط سال 1324 شمسی علیرغم اینکه وی با ملیگراها میانه خوبی نداشت اما با آیتالله کاشانی بر سر حمایت از آنان به توافق برسد. موضوعی که باعث شد فدائیان اسلام نقشی اساسی در راه یافتن کاشانی به مجلس، نخستوزیری مصدق و ملی شدن صنعت نفت ایفا کنند. آنان از ملیگرایان خواسته بودند در صورت رسیدن به قدرت اجرای احکام اسلامی را در دستور کار قرار دهند.
بعد از سال 1327 که اقلیت موجود در مجلس مانع تصویب قرارداد گس- گلشاییان شد، رژیم برای اینکه حتی اقلیت مخالفی نیز وارد مجلس نشود، توسط هژیر دست به تقلب در انتخابات زد و به بهانه ترور شاه و دست داشتن آیتالله کاشانی در این ترور، او را بازداشت و به لبنان تبعید کرد. اینچنین بود که فدائیان اسلام با این جمعبندی که هژیر مانع اجرای احکام اسلام شدهاست، او را ترور کردند و با نامزد کردن آیتالله کاشانی و مصدق، بار دیگر گروه اقلیت را در مجلس شورای ملی احیا کردند.
فدائیان اسلام در ماجرای ملی شدن صنعت نفت هم فعال ظاهر شدند و با ترور حاجعلی رزمآرا نخستوزیر وقت که به شدت با ملی شدن صنعت نفت مخالفت کرده بود، راه ملی شدن نفت را گشودند. در روز 16 اسفند 1329 زمانی که اتومبیل رزمآرا جلوی مسجد امام (شاه سابق) توقف کرده بود و نخستوزیر برای شرکت در مراسم ختم آیتالله فیض قصد ورود به صحن مسجد را داشت، خلیل طهماسبی از اعضای فدائیان اسلام بیدرنگ از پشتِ سر با شلیکِ سه گلوله او را از پای درآورد و خود نیز توسط مأموران دستگیر شد. آیتالله کاشانی همان زمان در مصاحبهای در رابطه با قتل رزمآرا گفت: «این عمل (ترور رزمآرا) به نفع ملت ایران بود و آن گلوله و ضربه عالیترین و مفیدترین ضربهای بود که به پیکر استعمار و دشمنان ملت ایران وارد آمد». کاشانی در گفتگویی دیگر نیز با اشاره به این موضوع خاطرنشان کرد: «... نخستوزیر مقتول در زمان حیات خود از منافع شرکت نفت جنوب و سیاست استعماری انگلستان به شدت حمایت میکرد.»
پس از ملی شدن صنعت نفت و نخستوزیری دکتر مصدق، به تدریج روابط میان فدائیان اسلام و کاشانی به سردی گرایید، زیرا فدائیان انتظار داشتند که از آن پس اقدامات عملی برای تحقق حکومت اسلامی صورت گیرد. نواب صفوی در این مقطع با چاپ و انتشار جزوهای تحت عنوان «راهنمای حقایق» اهداف، اصول و شیوههای سیاسی و برنامه حکومت اسلامی مورد نظر خود را که در حقیقت منشور فدائیان اسلام بود عرضه کرد. در این کتاب به مواردی همچون جداسازی کامل زن و مرد در محل کار، اجرای کامل حدود اسلامی و محدود سازی کتاب و موسیقی و سینما مگر با هدف ترویح اسلام تأکید شدهاست. اما کاشانی مهمترین هدف را در آن مقطع حفظ دستاوردهای ناشی از ملی شدن صنعت نفت و کوتاه کردن دست استعمار انگلیس میدانست.
وی در زمان دولت مصدق وی را به قتل تهدید میکند و پس از مدتی به مخالفت با دولت برمیخیزد که در این میان آیت الله کاشانی نیز جانب مصدق را میگیرد. نواب در سال 1330 به دلیل پرونده قبلی در ساری به دو سال زندان قطعی محکوم شده بود و به همین دلیل به دستور مصدق، نخستوزیر وقت، مأموران در تیرماه 1330 نواب را در خیابان ژاله (شهدا) دستگیر میکنند و با توجه به پرونده معاونت او در قتل رزم آراء پرونده دیگری برای او از سوی دادستان تشکیل میگردد.
در متن دادنامه دادستان ساری فرزاد نیا چنین آمدهاست:
« سید مجتبی نواب صفوی فرزند جواد، 29 ساله دارای عیال بدون اولاد ساکن تهران خیابان امیریه کوچه اسلحه دار باشی منزل نواب صفوی به موجب دادنامه شماره 243–28/7/27، دادگاه جنحه ساری که به شرح گزارش مأمورین کلانتری تهران مشارٌالیه از دیدار آن استنکاف نموده به گناه ورود به عنف به دبیرستان ایران دخت به دو سال حبس تأدیبی و پنج هزار ریال غرامت نقدی… غیاباً محکوم گردیده…25/3/30»
در 25 بهمن 1330 دکتر حسین فاطمی به دست محمدمهدی عبدخدایی از اعضای فدائیان ترور شد و باعث گردید که دکتر فاطمی تا زمان مرگش از عوارض این زخم رنج ببرد. پس از حوادث تیر 1331 و بروز اختلاف شدید میان جبهه ملی و کاشانی، فدائیان اسلام با وجود اختلافات قبلی از کاشانی حمایت کردند.
نواب صفوی در شهریور 1332 به دعوت سید قطب از رهبران اخوان المسلمین برای شرکت در «کنگره اسلامی قدس» عازم بیتالمقدس شد. او در آن کنگره سخنان پرشوری ایراد نمود و مسلمانان را به وحدت برای آزادسازی سرزمین فلسطین فراخواند. وی در این سفر از عراق، سوریه و لبنان بازدید کرد و در شهر صور لبنان با شرفالدین عاملی ملاقات نمود. نواب در ادامه سفر خاورمیانهای خود پس از لبنان به دعوت اخوانالمسلمین مصر رهسپار قاهره شد. این دوره مصادف با کودتای ژنرال محمد نجیب و برکناری ملک فاروق، پادشاه مصر بود. وی در دانشگاه الازهر سخنرانی کرد که با استقبال هزاران تن از حاضران مواجه گردید، و اندکی بعد «جمعیت اخوانالمسلمین» به توسط دولت مصر غیرقانونی اعلام شد. نواب صفوی پس از اطلاع، در تلگرافی که از ایران به قاهره مخابره نمود، مراتب نگرانی خود و عموم مسلمانان را از اقدام دولت مصر اعلام کرد و خواستار تجدید نظر فوری آن دولت نسبت به اخوانالمسلمین گردید. و در مسیر بازگشت به ایران در عراق طی مصاحبهای کودتای 28 مرداد را به شاه تبریک میگوید.
او پس از بازگشت در تهران بیانیهای به این شرح صادر میکند که در روزنامه کیهان 3 شهریور 1332 به نشر میرسد:
« هو العزیز - فرمان خدا بالاتر از هر فرمانی بوده اطاعتش واجب تر از اطاعت هر کسی است و هر کس عملاً با احکام خدا مخالفت کند اطاعت او حرام و مخالفتش واجب است. من به همین دلیل با دولت مصدق به شدت مخالف بوده و او در تمام حکومتش از ترس من و برادرانم در گوشه خانه متحصن بود و هر واسطهای برای سازش با من میفرستاد چون حاضر نبود که تسلیم حکم خدا شود مأیوس میشد، بزرگترین جنایت مصدق تقویت عمال شوروی در ایران بود و تنها روح ایمان و علاقه خلل ناپذیر مردم این سرزمین و افسران و سربازان پاکزاد و مسلمان ما به ناموس و دیانت بود که به یاری خدا او و عمال رذل بیگانه را شکست داده و خواهد داد و به خدای محمد علیه و آله قسم که اگر دو روز دیگر حکومت مصدق باقیمانده و رجاله بازیهای بیگانه پرستان ادامه پیدا میکرد عقدههای درونی مردم مسلمان ایران به هزاران برابر شدیدتر از آن طور که شد منفجر گردیده و رگهای بدن فرد فرد عمال کوچک و بزرگ شوروی رذل را به دست و دندان خشمناکشان بیرون کشیده بنیاد هستی یک یک آنها را بدون استثناء در شعلههای سوزان غیرت خویش میسوزاندند تا یاس کرملین نشینان از تسلط بر کمترین خشت مملکت ما هزاران برابر یاس کنونی گردد و گویا چون اکثر این فریب خوردگان، بدبخت و نادان و قابل هدایت بودند. خدای رحیم رحمی کرد که شاید هدایت شوند و از راه پلید فروش دین و ناموس و وطن به بیگانه بازگردند و اگر حقوق خویشتن را هم میخواهند در سایه پیروی علی و از روی مبانی الهی اسلام بخواهند نه اینکه به خاطر وعدههای پوچ و بی مغزی دین و ناموس و آزادی و وطن را فدای چکمههای ظالمانه رذلترین بیگانه کنند، پس مملکت به خاطر اسلام و به نیروی ایمان حفظ گردیده و هر نفعی به هر که رسید در پناه اسلام رسید و اگر قانون اساسی صحیح است اصل دوم متمم قانون اساسی و سایر اصول آنهم صحیح است و شاه و نخستوزیر و وزرا عملاً باید دارای مذهب شیعه و مروج آن باشند و باید قوانینی که مخالف احکام مقدس خداست و به غلط از مغزهای پوسیده گمراهانی تجاوز کرده لغو و باطل گردیده و به عمر کثیف منکرات و مفاسد خاتمه داده شود و در مرحله اولی مسکرات خانمانسوز و لختی و بی قیدی شرم آور زنان و موسیقی شهوتانگیز فضیلت کش و رقاص خانههای جنایت بار و قوانین قضایی پوسیده اروپایی از میان برود و تعالیم عالی و احکام حیات بخش اسلام جایگزین آنها گردد و با اجرای برنامه عالی اقتصادی اسلام فقر و محرومیت اکثریت مردم مسلمان ایران و فواصل خطرناک طبقاتی پایان یابد تا شاه و هیئت حاکمه قانونی و رسمی و خوشبخت و سعادتمند باشند و بر ملتی خوشبخت و سعادتمند هم حکومت کنند و خدا و خلق خدا از آنها راضی باشند و در این خصوص کتاب رهنمای حقایق (برنامه فدائیان اسلام) راهنمائیهای لازم را با براهین کافی از سالهای پیش نمودهاست. والا تا وضع چنین است و کار بر این منوال، قدرت دولت و ملت پراکنده و متلاشی و متصادم با هم بوده، مملکت در سراشیب سقوط مادی و معنوی و اخلاقی میباشد. تهران - به یاری خدای توانا - سیدمجتبی نواب صفوی»
نواب پس از بازگشت از سفر خود رابرای مجلس 18 از شهر قم نامزد انتخابات مجلس شورای ملی اعلام میکند این عمل باعث میشود که برخی از یارانش از او جدا شوند و با توجه به مخالفتهای پیش آمده سرانجام از این امر منصرف میگردد.
دستگیری و اعدام سید مجتبی نواب صفوی
فداییان اسلام در اعتراض به پیوستن ایران به پیمان بغداد، حسین علاء نخستوزیر وقت را در آستانه سفر به بغداد جهت شرکت در اجلاس این پیمان در روز 25 آبان 1334 توسط مظفر ذوالقدر ترور کردند، اما وی جان سالم به در برد و ضارب دستگیر شد و به دنبال آن نواب صفوی و دیگر اعضای مؤثر فدائیان در اول آذر آن سال بازداشت گردیدند. آنان تحت شکنجههای شدید قرار گرفتند و در دی همان سال در دادگاهی نظامی محاکمه شدند. سرانجام پس از چند جلسه، دادگاه، نواب صفوی به همراه مظفر ذوالقدر، خلیل طهماسبی و محمد واحدی به اعدام محکوم شد. حکم دادگاه در بامداد 27 دی 1334 به اجرا درآمد. پیکر آنها را پس از مرگ ابتدا در مسگرآباد تهران به خاک سپردند. اما بعداً با اجازه مرعشی نجفی و با اقامه مجدد نماز میت توسط او، به قم منتقل و در قبرستان وادیالسلام این شهر خاکسپاری شد.
دیدگاهها درباره سید مجتبی نواب صفوی
علی خامنهای رهبر ایران در دستنوشتهای بر روی عکس نواب صفوی در وصف او نوشت «سلام بر آن پیشاهنگ جهاد و شهادت در زمان ما». وی همچنین در مورد نواب صفوی میگوید :اولین جرقههای انگیزش انقلابی به وسیله نواب در من به وجود آمد. همچنین وی را نویسنده کتابی به نام راهنمایی حقایق به عنوان اولین کسی یاد میکند که در قالب این کتاب قانوناساسی حکومت اسلامی را نوشت.
ایستگاه نواب در متروی تهران
جمهوری اسلامی او را به عنوان شهید و قهرمان به حساب میآورد و چندین مکان از جمله یک بزرگراه که از محله قدیمی نواب میگذرد به نام او ثبت شدهاست.
جعفر شجونی از اعضای جامعهٔ روحانیت مبارز وجود افرادی مانند نواب صفوی را لازمهٔ دفاع از انقلاب اسلامی ایران میداند و میگوید: «ما برای دفاع از انقلاب اسلامی کسانی را احتیاج داریم که شجاعت شهید نواب صفوی را برای دفاع از اعتقادات ملت ایران داشته باشند.»
به ادعای محمدمهدی عبدخدایی، حسنعلی منصور توسط جمعیت مؤتلفه اسلامی که یاران نواب صفوی بودند و راه او را ادامه میدادند کشته شد. همچنین عبدخدایی مدعیست که مهدی عراقی اعلام کرده بود منصور با اسلحه نواب کشته شدهاست.
سریال معمای شاه به کارگردانی محمدرضا ورزی در بخشهایی از داستان به نواب صفوی میپردازد. در این سریال حسام نواب صفوی، نقش مجتبی نواب صفوی را بازی میکند. این سریال محصول شبکه 1 سیمای جمهوری اسلامی ایران است.
سید مجتبی نواب صفوی در ادبیات
در رمان من او اثر رضا امیرخانی، مجتبی نواب صفوی یکی از همکلاسان شخصیت اول داستان است.
خانواده سید مجتبی نواب صفوی
دختر وی فاطمه سادات نواب صفوی است و در هنگام اعدام پدر 5 ساله بود. در دوران پهلوی و اندکی بعد از ازدواج همراه همسرش برای مدتی به روستای بافتان در اطراف زاهدان بعنوان سرباز معلم اعزام شد و به دلیل ممانعت ساواک از تحصیل دانشگاهی در ایران، تحصیلات دانشگاهی را در خارج و در رشته مهندسی کامپیوتر پی گرفت. وی و همسرش سید ابوالحسن فاضل رضوی در سال 57 برای مبارزات چریکی به مصطفی چمران در لبنان پیوستند و با آغاز جنگ به ایران بازگشتند. همسر او در کردستان کشته شد و فاطمه سادات نواب صفوی بعنوان یکی از زنان نظامی ایران در عملیات آزادی خرمشهر (عملیات بیتالمقدس) شرکت کرد.