
نقد و بررسی فیلم سرزمین اواره ها
اختصاصی آسمونی، نقد از نجیبه نعمتی
« خانه فقط یک کلمه است یا آن چیزی که با خودت می بری؟»
فیلم سینمایی « سرزمین آوارهها یا عشایر» Nomadland به کارگردانی « کلویی ژائو» کارگردان چینی در حال درو جوایز مختلف است. این فیلم که به تازگی جایزه گلدن کلوپ را نیز در کارنامه خود وارد کرده است برای کسب جایزه اسکار که به دلیل پاندمی کرونا به تاخیر افتاده، خیز برداشته است.
فیلم « سرزمین آوارهها» در نظرسنجی سالانه نشریه ایندی وایر رتبه نخست برترین فیلم سال 2020 را از بیش از دویست منتقد، روزنامه نگار سینمایی کسب کرده است.
فیلم "سرزمین آوارهها "فیلمی در ژانر درام / مستند و محصول سال 2020 آمریکاست. این فیلم بر اساس کتابی به نام«ناکجاآباد: زنده ماندن در آمریکای قرن بیست و یکم» نوشته «جسیکا برودر» ساخته شده است.
فیلم فوق تا کنون جوایزی همچون: بهترین فیلم جشنواره فیلم بوستون، بهترین فیلم از نگاه مخاطبان چهل و پنجمین جشنواره بین المللی فیلم تورنتو، جایزه شیر طلایی جشنواره فیلم ونیز و گلدون کلوپ و... را به دست آورده است.
فیلم با بازی درخشان فرانسیس مک دورمند در نقش « فرن» شکل میگیرد. شخصیت محوری که همه جا دوربین او را تعقیب میکند.
فرانسیس مک دورمند تا کنون چهار جایزه اسکار (جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن (2017)برای فیلم سه بیلبورد خارج از ابینگ) و همچنین جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن(1996) برای فیلم فارگو) و جوایزی مهم دیگری را در کارنامه خود دارد. فرانسیس مک دورمند در این فیلم که کاملا شخصیت محور میباشد، بازی بی نقصی را به نمایش میگذارد. بازی که او در این فیلم به نمایش میگذارد یک کلاس بازیگری تمام عیار است. او با میمیک صورت، یک نگاه، یک لبخند و...حرفها و نکات زیادی را به مخاطب تفهیم کند بدون اینکه وابسته به دیالوگ باشد. یکی از مهمترین نقاط قوت فیلم بازی درخشان مک دورمند است.
فیلم در خصوص زنی به نام «فرن» ( فرانسیس مک دورمند) است که بعد از مرگ همسرش تمامی تعلقاتش را در یک ماشین ون گذاشته و راهی جاده میشود.
فرن به اتفاق همسرش، سالها زندگی عاشقانهشان را در شهری کوچک و دور افتاده به نام « امپایر» گذرانده است. شهری متکی به وجود کارخانه و معدن گچ، که با تعطیلی کارخانه در سال 2011 با حذف کد پستی آن به یکباره محو شده و زندگی تمامی افرادی که در این شهر میزیستهاند نابود میشود.
فرن نماینده تمامی افرادی است که در جامعه سرمایه داری، همه چیزشان را از دست میدهند. او که عزادار از دست دادن همسر، خانه و... میباشد زندگی جادهای را پیش میگیرد و برای کار به عنوان کارگر موقت هر جا نیاز داشته باشند حضور مییابد. او را گاهی در شرکت آمازون در حال بسته بندی اجناس یا کارگر جاده، یا در حال بیل زدن بر تلی از چغندر و... مییابیم. او همیشه برای تامین مخارج اولیه زندگی و یا تعمیر ون در حال تلاش است. ماشین ونش برای او حکم خانه را دارد و در مقابل افرادی که او را بیخانمان مینامند خود را « یک خانه به دوش» معرفی میکند. در مسیر حرکتش از شهر امپایر در ایالت نوادا تا مناطق جنوبی، او با افرادی همچون خودش آشنا میشود. افرادی که به دلایل مختلف به خصوص فقر، کوچ نشینی و یا زندگی عشایری مدرن را در پیش گرفتهاند. فرن شخصیت اصلی فیلم است؛ مخاطب فیلم، منتظر است تا شخصیت کلیدی همچون سایر فیلمهایی که سعی در تغییر و تحول شخصیت را دارند، فرن نیز تغییر و تحول یابد؛ اما فیلم این انتظارات را بر آورده نمیکند فرن در تمامی طول فیلم تنهاست و در نهایت هم تنها میماند و این نقطه عطف این فیلم است.
همان گونه که گفته شد، فیلم یک درام / مستند است. فیلم گاهی به درام تکیه میزند و ارتباط و روابط میان انسان ها با یکدیگر را نشان میدهد و گاهی دیگر به روایت مستند گونهاش از افراد خانه به دوش و نشان دادن تصاویر از مناظر بکر دارد. فرن که گاهی با آوردن اشعاری از شکسپیر، شاعرگونه بودن شخصیتش را گوشزد میکند در عین حال نشان دادن زندگی آوارگانان را نیز مد نظر دارد.
شاید جالب باشد که بدانید بیشتر شخصیتهای فیلم به جز( فرانسیس مک دورمند و دیوید استراترن و...) نابازیگر و در حقیقت همان شخصیتهای خانه به دوش بوده که نقش خودشان را ایفا میکنند.
فرن زنی است که در ابتدا او را به عنوان زنی گوشهگیر و اجتماع گریز میشناسیم؛ اما در طول روایت، شخصیت پیچیدهاش را به ما نشان میدهد. او فردی است اجتماعی که برای دیدن افرادی از جنس خودش مسافتهای زیاد را طی میکند. او خیلی سریع دوست پیدا میکند. فرن بخشنده است، بخشندگی نه تنها در او بلکه در افراد خانه به دوش دیده میشود. عطوفت و بخشندگی که در افراد با خانمان و گرفتار در زندگی شهری به ندرت دیده میشود. افرادی که هر آنچه را که ممکن است سایرین نیاز داشته باشند را به راحتی میبخشند.
فرن در مسیرش، به سایر آوارگان همچون خودش کمک میکند و اگر چیزی داشته باشد از آنها مضایقه نمیکند سایر خانه به دوشان نیز مانند او هستند. هیچکس دل خوشی به مادیات ندارد. این بخشندگی، کور سوی روح انسانی را در جامعه نشان مید هد.
بیشتر زمان فیلم در سکوت میگذرد؛ تصاویر بدیع جانشین کلمات میشوند. تصاویر زیبا یکی بعد از دیگری، ذهن تماشاچی را به چالش میکشاند. نشان دادن تصاویر زیبا از طبیعت آمریکا یکی از جنبههای فیلم است. بیننده « سرزمین آوارهها» بیشتر تجربههای بصری را شاهد است، دیالوگها کم؛ اما به دقت گزینش شدهاند. فیلم شعار نمیدهد و اجازه میدهد مخاطب برداشت خودش را از فیلم داشته باشد. فیلمبرداری اکثر صحنههای فیلم روی دست گرفته شده و به همین دلیل بیننده با شخصیت اصلی فیلم یعنی فرن همذات پنداری مییابد. بیشتر صحنههایی که روی دست گرفته شدهاند زمانهایی است که فرن خوشحال و پر تلاش را نشان میدهند؛ اما زمانی که فرن مجبور میشود در خانه خواهرش و یا دوستش چند صباحی را بماند دوربین ساکن و صامت میشود. این تمثیل بصری از رکود، سکون و در نتیجه خلاف روحیه فرن را به مخاطب تفهیم میکند. در حقیقت مخاطب به درک درستی از شخصیت فرن دست مییابد، فردی که در اوایل فیلم ممکن است حس ترحم را در بیننده بر انگیزد، شخصیت با ثبات و محکم را نمایانگر میشود. فرن و خانه به دوشان فیلم، بر خلاف سایر افراد جامعه، دست از دنبال کردن رویا و آرزوهایشان نکشیده و به دنبال تحقق آن هستند.
«چیزی که به یاد آورده میشود زنده میماند».
فیلم سرزمین آوارهها تلنگری به اسارت در زندگی مدرن و فراموش کردن انسانیت است. خانه به دوشانی که نظام اقتصادی آنها را پس زده؛ اما آنها زندگی آزاد و فارغ از قید و بندهای اقتصادی را پیش گرفتهاند.
داستان افرادی که احساس میکنند دنیای مدرن در حال بلعیدن شان است و در این جهان غریب، فراموش شده و گم شدهاند. کسانی که به دنبال تحقق رویاهای کوچک مانند دیدن یک رودخانه و یا پرواز پرندگان وخروج یک جوجه از تخم و...هستند و امید دارند آن را بیابند. افرادی که هر کدامشان داستانی دارند و میدانند چه آنهایی که زیر سقف یک خانه هستند و یا آوارگانی که سقف آسمان خانه شان است مسیر در محلی برای همه چه غنی و چه فقیر به انتها میرسد.
«آخر مسیر میبینمت»