زمان مطالعه: 9 دقیقه
بیوگرافی مریم اوزرلی (خرم سلطان)

بیوگرافی مریم اوزرلی (خرم سلطان)

نام ونام خانوادگی : مریم زهرا اوزرلی به آلمانی : Meriem Sahra Userli؛ متولد : زادهٔ 12 اوت 1982 سمت :  بازیگر ترک‌...

 

نام ونام خانوادگی : مریم زهرا اوزرلی

به آلمانی : Meriem Sahra Userli؛

متولد : زادهٔ 12 اوت 1982

سمت :  بازیگر ترک‌ تبار

 

زندگینامه

مریم اوزرلی از پدری ترک به نام حسین و مادری آلمانی به نام اورزولا در کاسل آلمان زاده شد. او دو برادر و یک خواهر بزرگ‌تر از خود دارد. خواهرش، جانان، موسیقی جاز می‌نوازد. مریم درس بازیگری را در شاوشپیل‌اشتودیو فرزه در هامبورگ خوانده‌‌است.  

بازیگر نقش خرم سلطان بعد از انتخابش برای این نقش از آلمان به ترکیه آمد و زمان نزدیک به دو سال را در هتل اقامت گزید تا این نقش به سرانجام برسد.

مریم اوزرلی چند ماه پیشتر با جان آتش که مدیر یکی از شرکت‌های بزرگ بیمه‌ی ترکیه است آشنا شد و هتل را ترک کرده و به خانه ای که دوست پسرش گرفته بود اسباب کشی کرد،.مسئله آشنایی انها با هم جدی شده و دوست پسرش را برای آشنایی با خانواده به آلمان برد و البته به گفته خود او دو عروسی با شکوه خواهند گرفت که یکی در ترکیه و یکی در آلمان خواهد بود،

معروف‌ترین نقش‌آفرینی او در نقش خرم سلطان در سریال تاریخی حریم سلطان به وقوع پیوسته‌است. او در سال 2012 به خاطر همین نقش‌آفرینی برندهٔ جایزهٔ پروانهٔ طلایی بهترین بازیگر زن شد. مریم اوزرلی در سال 2013 به علت حاملگی بازی در سریال حریم سلطان را رها کرد و از قسمت 103 به بعد وحیده پرچین جای او را در نقش خرم سلطان گرفت.

چندی پیش خبری مبنی بر تصادف شدید مریم اوزرلی و جان آتش و وخامت حال انها در رسانه های ترکیه منتشر شد که بعدا معلوم شد دروغ اول آوریل بوده. این خبر به سرعت در سایت های اینترنتی پخش شد و بعضی از سایت ها به مرگ خرم سلطان اشاره کردند.

 

گفت و گو با مریم اوزرلی :

 

شما در ماه می ترکیه رو ترک کردی!شایعه شده بود که به بیماری سندروم فرسودگی شغلی دچار شدی آیا حقیقت داشت؟

تا حدودی ولی اون روزهای سخت به پایان رسید حالا حالم خیلی بهتره موهامو کوتاه و قهوه ای کردم و به چهره سابقم برگشتم حالا مث قدیما دوچرخه سواری میکنم.

 

 امکانش هست که دوباره برگردی ترکیه؟

در حال حاضر خیر ولی شاید سال آینده برگردم ولی دیگه در حریم سلطان بازی نخواهم کرد!

 

میدونستی تو از معدود هنرپیشه های دو رگه هستی که انقدر هواخواه داری بجز تو بازیکن فوتبال الکس هم خیلی طرفدار داره

 همشونو ستایش میکنم منم اونا رو دوست دارم

 

راز این همه محبوبیت چیه؟فکر میکنی چرا انقد دوست دارن؟ بخاطر صداقتت یا صاف و سادگیت؟

 نمیدونم واقعا نمیدونم شاید همین چیزایی که شما گفتید

 

 برای یک بازیگر خوب نیست که سریالو نصفه و نیمه رها کنه درسته؟

 درسته و من فقط 4 قسمت دیگه باید بازی میکردم تا این سیزن تموم بشه ولی واقعا نشد که بشه!

 

 حالا در برلین شخصیتت چطوریه؟

میدونم که دیگه خُرّم نیستم دوباره مریم اوزرلی شدم نقشم به پایان رسید میدونستم که زمان خداحافظی با خُرّم فرارسیده پس ظاهر خُرّم هم باید تغییر کنه برای همین موهامو دوباره به رنگ موی طبیعیم دراوردم تا خودم بشم

 

نقش خُرّم تاثیرگذارترین نقش زندگیت خواهد بود اینطور نیست؟

 صد البته

 

تفاوت زندگی در آلمان و ترکیه در چیه؟

زادگاه من آلمانه وطنم اینجاس دوستام خانوادم همه چیزم اینجاس. من شهرای آلمانو میشناسم با خیابوناش خاطره دارم در اینجا مثل یک آدم معمولی زندگی میکنم اینجا شناخته شده نیستم یک زن 30 ساله ام که تا 5 ماه دیگه مادر میشه

 

از سختی هایی که یک مادر مجرد میکشه نمیترسی؟

راستشو اگه بخوای چرا بعضی وقتا بهش فکر میکنم راحت ترین کار ممکن این بود که بچمو مینداختم ولی به خاطرات خوشی که در آینده خواهیم داشت فکر میکنم واقعا ارزششو داره و قطعا در آینده با یک انسان لایق آشنا خواهم شد!

 

بچتو کجا میخای بزرگ کنی؟

 نمیدونم جان هم باید نظر بده باید به یک تفکر واحد برسیم من یک زمان میتونستم در ترکیه زندگی کنم ولی بعد از اون همه اتفاقات تلخی که واسم افتاد دیگه نمیتونم اومدم آلمان واینجا در برلین یه خونه خریدم و تنها زندگی میکنم ولی وقتی فهمیدم حاملم یه خونه بزرگتر خریدم! حتم دارم بعد از این مصاحبه شایعات زیادی در موردم گفته میشه ولی من به هیچ کدومش پاسخ نخواهم داد! تا همین حالا هم انرژی منفی که بهم وارد شده رو بچم تاثیر گذاشته واقعا بسه! دیگه نمیخام خودمو ناراحت کنم!

 

 امکانش هست یک روز برگردی پیش جان و دوباره باهاش زندگی کنی؟

خیلی باارزشه که تو یک انسان بخشنده باشی و آدما رو بخاطر اشتباهاتشون ببخشی ولی امکان نداره که من و جان دوباره با هم باشیم رابطه ما برای همیشه تموم شد! بخشیدمش ولی دیگه نمیخام باهاش باشم!

 

حقیقت داره که خودکشی کردی؟
 بله

 

واقعا؟ کِی؟

در شب اهدای جوایز آنتالیا! جایزمو به دیوار اتاق هتل کوبوندم واقعا حالم بد بود!

 

تنها بودی؟

نه جان هم با من بود میخاستم خودمو از بالکن بندازم پایین دلم نمیخاست زنده باشم میخاستم بمیرم

 

 اما آخه چرا؟

 زندگیِ خصوصی خوبی نداشتم اتفاقهای بد پشت سر هم واسم می افتاد دیگه طاقت این همه سختیو نداشتم

 

 مگه چه اتفاقی در زندگی خصوصیت افتاده بود که اینقدر ناراحتت کرده بود؟

نمیتونم تمام مشکلاتم رو گردن یک فرد خاص بندازم از زمانی که به ترکیه اومدم پشت سر هم اشتباه کردم من عادت ندارم تو آپارتمان زندگی کنم تهیه کننده حریم سلطان به من آپارتمان داد ولی من باید واسه خودم خونه میخریدم مثل یک روبات کار کردم فصل اول واقعا برام سخت بود همه چیز برام تازگی داشت با اینکه من بابام تُرکه اما با زبان و فرهنگ ترکیه آشنایی زیادی نداشتم کمبود خواب هرکیو میتونه از پا بندازه من هم از این قاعده مستثنی نبودم .بازیگری برای من مقوله جدی ای هستش و من واقعا خودمو وقف این کار میکنم نمیخام حتی یک خط از دیالوگمو فراموش کنم مجبور بودم کل شبو بیدار بمونم تا دیالوگهامو حفظ کنم فصل دوم سخت تر هم شد مرال اوکای بیمار شد و طی این مدت سناریو به کُل عوض شد میدونم که این سختی برای کل گروه بود ولی من تنها بودم من واقعا هیشکیو اونجا نداشتم من خانوادمو نداشتم دوستی نداشتم خیلیا کنارم بودن ولی من بازم تنها بودم!

 

از دوستات در ترکیه بگو

دوستی که بتونم در همه زمینه ها بهش اعتماد کنم واقعا نداشتم. من خیلی آدم حساسی هستم کاراکتر خُرم با شخصیت من تناقض داره خُرم خیلی شخصیت قوی ای داشت نمیخام بگم من قوی نیستم چرا من هم در بعضی زمینه ها قویم ولی نه به اندازه خُرم من در این نقش زندگی کردم هروقت عکس خُرّمو میبینم شروع به گریه میکنم سه سال در این نقش زندگی کردم ولی اونقدر قوی نبودم که بتونم یک ماه آخرو هم بازی کنم. من در زندگیم احساس خلاء میکردم من هم یک زن هستم مثل هر زنه دیگه ای دلم میخاست مردی رو داشته باشم که منو کامل کنه کسیکه بتونم بهش تکیه کنم من واقعا تحت تاثیر یک مرد قرار گرفته بودم ولی اون اینو نمیدونه! باز هم تنها موندم دوست داشتم با کسی باشم که در کنارش احساس آرامش و راحتی کنم...

 

و نتونستی اون آدمو پیدا کنی؟

 بله نتونستم!زنهای زیادی مثل من هستند روابط زن و مردها در ترکیه واقعا تعادل نداره! (حتی مریم هم داره اینو میگه !پس معلومه سریالاشون نمونه بارز زندگی واقعیشونه) نمیتونی به کسی اعتماد کنی نمیتونی ذهنشونو بخونی مدام باید از خودت محافظت کنی . من در آلمان دوستهای زیادی دارم که از طبقات مختلف جامعه هستند! ولی فرهنگ تجملاتیه ترکیه واقعا برای من قابل هضم نبود!

 

چطوری با جان آتش آشنا شدی؟

 نباهات چهره ما رو بهم معرفی کرد!!!!!!!!!

 

باید این سوالو در آخر ازت بپرسم ولی همین حالا میپرسم آیا هنوزم جان رو دوست داری؟

نه!! یک روز دوستش داشتم ولی اون مرد دیگه هرگز برای من وجود نداره! سعی کردم کشفش کنم مث یک اثر نقاشی ولی چیزی پشتش نبود! عشقو تجربه کردم ولی فقط درد عشقو چشیدم! او همه چیز من بود خودمو براش فدا کردم اصلا فراموش کردم که کی هستم زندگیمو بهش اختصاص دادم ولی عاشق مردی شدم که اشتباهی بود! 

 

اما این انتخاب خودت بود

البته! نمیتونم همه چیز رو به گردنِ جان بندازم نمیتونم بگم تنها عاملی که منو بیمار کرد جان بود سه سال از زندگیه من در ترکیه میگذشت که با جان آشنا شدم! وقتی جان وارد زندگیم شد واقعا از خودم نپرسیدم اصلا این مرد کیه که تو میخای باهاش باشی؟ این مرد چه جوریه. آیا این مرد به درد تو میخوره؟ واقعا اصلا به این چیزا فکر نکردم یکی بمن گفت تو دیوونه شدی دختر؟ چرا نرفتی تو گوگل اسمشو سرچ کنی و بفهمی که این مرد کیه این مرد به درد تو نمیخوره اون یک مرد هوسبازه او هرروز با یک زنه زیباس تو اینا رو میدونی؟

 

 و بعد؟

 ما اول 2-3 بار همدیگرو دیدم. احساسم همیشه میگفت فقط دوست باشیم و نه بیشتر! من احساس کردم که زندگی اون به من نمیخوره. حتی وقتی که تو بالکنش در آپارتمانش تو ببک بودیم من بهش گفتم جان بیا فقط دوست باشیم. اون گفت باشه نگرانش نباش. دوباره زندگیم مثل سابق شد: فیلم، استودیو، هتل... فیلم، استودیو، هتل. دوباره یکنواختی و تنهایی. بعد یک روز به من مسیج داد که بیا بریم بیرون و یه چیزی بخوریم و آخر مسیج نوشته بود "فقط به عنوان دو تا دوست"! منو تو زمانی گیر آورد که احساس تنهایی میکردم. من پیشنهادشو قبول نکردم ولی یک نفر به من علاقه مند شده بود کسی که از من خوشش میومد و من به نجوای دلم گوش سپردم و فقط قبول کردم. همین شد که رابطه ما شروع د و بعد از اون من عاشق شدم. در طول مدت درمانم تو آلمان روانشناسم ازم پرسید فکر میکنی چرا عاشق اون مرد شدی؟ اگه تو آلمان بودی بازم این کارو میکردی؟اولش نتونستم جوابی بدم ولی بعدش گفتم نه

 

 چجوری این رابطه ادامه پیدا کرد؟

اولش جان مثبت بود. فکر می کردم اون به من انرژی و قدرت میده، از نظر احساسی از من مراقبت میکنه

 

 اینطور شد؟

 نه دقیقا برعکس شد! بعد یه مدت من یه مرد با مشکلات زیاد، درمانده و مایه آزارو اذیت رو دیدم. حس مراقبت من زیاد شد و من براش متاسف شدم. من میخواستم ازش حمایت کنم. فکر می کردم هیچ کس اون رو خوب نمی شناسه. اون حساسه. حس دردمندی داشت و من سعی کردم هرجا که میتونستم کمکش کنم. من تلاش کردم اون دوباره از نظر احساسی رو پاهای خودش بایسته. اما واقعیت این بود: که من خودم ضعیف بودم و بعد از اون ضعیف و ضعیف تر شدم و نمیخواستم به اون نشون بدم. فقط علایق اون مهم بود اصلا مهم نبود که من تو استودیو یا تبلیغ فیلم برداری دارم. ما زندگی اون رو آغاز کردیم و بعد از 11 ماه رابطه ما به هر ترتیب به پایان رسید.

 

 حامله شدن در برنامه تو بود؟

مریم: هرگز من 1 فصل دیگه از حریم سلطانو داشتم اصلا بهش فکر هم نمیکردم

 

 به ازدواج باهاش فکر میکردی؟ 

هر زنی به یک همراه مثل شوهر نیاز داره بهش گفتم ازدواج در شروع ضروری نیست اما من باید اعتراف کنم به با هم زندگی کردن نه نمیگفتم.

 

 اون هیچ وقت نمیخواست با تو ازدواج کنه؟

 نه! او هیچ وقت نخواست که ازدواج کنه.

 

چرا؟

مریم. چون آزادیش رو سلب میکرد. او میخواست با من به بیرون بره و به رستوران و کافی شاپ. همین! بعد اون به خونه میرفت و من به هتل برمیگشتم.

 

 

 این اون رابطه ای بود که برای خودت متصور بودی؟

مریم. البته که نه! ما با هم غذا میخوردیم زمان خوبی را با هم میگذروندیم. من احساس نمیکردم که تو خونه هستم، من فقط یک بازدید کننده بودم. وقتی به اون زمان فکر میکنم میفهمم ما یک رابطه واقعی نداشتیم و فقط با هم وقت می گذرونیدم. اما اون منو درک نمی کرد. اون دوست داشت با من باشه، اون دوست داشت من رو ببینه ولی طوری رفتار میکرد که انگار دوست نداره منو ببیند اما دوست داشت عکاس ها از ما عکس بگیرن. یک بار تو یک کافی شاپ بودیم دورتا دور کافه پر از خبرنگار بود. من وحشت کردم و از صاحب کافه خواستم اونارو دور کند. جان از من خیلی عصبانی شد. گفت ما فقط 100 متر پیاده روی کردیم و نیازی به دور کردن اونا نیس. اینجا بود که فهمیدم او دوست داره ازش عکسبرداری بشه.

 

فیلم‌شناسی

2009 آخر هفتهٔ کاملاً دیوانه
2009 خط آنا فیلم کوتاه
2009 ستاره‌ها بر روی یخ دانشجو
2010 سفر بی‌بازگشت مهماندار هواپیما


تلویزیون

2008 Inga Lindström بریتا مجموعهٔ تلویزیونی
2010 پرونده‌ای برای دو نفر مجموعهٔ تلویزیونی
2011 حریم سلطان خرم سلطان مجموعهٔ تلویزیون

نظر خود را درباره «بیوگرافی مریم اوزرلی (خرم سلطان)» در کادر زیر بنویسید :
لطفا شرایط و ضوابط استفاده از سایت آسمونی را مطالعه نمایید
ارزیابی مهاجرت
: برای دریافت مشاوره درباره بیوگرافی مریم اوزرلی (خرم سلطان) فرم زیر را تکمیل کنید

هزینه مشاوره ۳۰ هزار تومان می باشد

پاسخ مشاوره شما ظرف 1 روز کاری در پنل شما درج می شود و پیامک دریافت می کنید


دسته بندی های وب سایت آسمونی

آسمونی شامل بخش های متنوعی است که هر کدام از آنها شامل دنیایی از مقالات و اطلاعات کاربردی می باشند، شما با ورود به هر کدام از دسته بندی های مجله اینترنتی آسمونی می توانید به زیردسته های موجود در آن دسترسی پیدا کنید، برای مثال در دسته فیلم و سینما؛ گزینه هایی مثل نقد فیلم، معرفی فیلم ایرانی، فیلم بین الملل، انیمیشن و کارتون و چندین بخش دیگر قرار دارد، یا بخش سلامت وب سایت شامل بخش هایی همچون روانشناسی، طب سنتی، نکات تغذیه و تناسب اندام می باشد.