- آسمونی
- مجله اینترنتی
- چهره ها
- چهره های دینی
- پیامبری حضرت یسع
پیامبری حضرت یسع
وی یکی از پیامبران بنیاسرائیل بوده و قرآن جز در زمره مجموعه پیامبرانی که ایمان بدانان واجب است، درباره زندگی او مطلبی یادآور نشده است: <وَاذکُرْ إِسْمعِیلَ وَالْیَسَعَ وَذَاالکِفْلِ وَکُلٌّ مِنَ الأَخْیارِ»؛
<وَإِسْماعِیلَ وَالْیَسَعَ وَیُونُسَ وَلُوطاً وَکُلّاً فَضَّلْنا عَلَی العالَمِینَ».
و گفته میشود که یسع، پسر عموی الیاس(ع) بوده که پس از رحلت الیاس به تبلیغ رسالت الهی پرداخته و به همان شیوه دین و آیین الیاس، مردم را به خدا پرستی دعوت میکرده است و در زمان آن حضرت، رخ دادها و گناهان بسیاری انجام پذیرفت.
و نیز ملاحظه میکنیم که قرآن به طور خلاصه و کوتاه از الیاس(ع) یاد کرده و به پیامبری یسع اشارهای گذرا داشته است، ولی کتب تاریخی درباره الیاس(ع) مملوّ از اسرائیلیات است.
ما تنها رویدادی را که طبری نقل کرده از میان مطالب فراوانی که منقول است برمیگزینیم و فشرده آن را یاد آور میشویم، البته از باب اطلاع و آگاهی به بیان آن میپردازیم نه اینکه این رویداد، واقعیت داشته باشد.
الیاس آنگاه که از بنیاسرائیل خواست بتپرستی را کنار گذاشته و به پرستش خدای یگانه تمسک جویند، دعوت وی را نپذیرفته و به او پاسخ مثبت ندادند، الیاس به پیشگاه خدای خود عرضه داشت: بار خدایا، بنیاسرائیل، از پرستش تو سر برتافتند و بر کفر و الحاد و پرستش غیر تو روی آوردند، نعمتهایی را که به آنان دادی دگرگون ساز. خداوند بدو وحیفرمود: ما زمام امور ارزاق آنها را به دست تو میسپاریم، هرگونه که خواستی عمل نما. الیاس عرض کرد: آفریدگارا، بارانت را از آنان دریغ فرما. در پی آن سه سال بر آنها باران نبارید تا چهار پایان آنان از بین رفت و درختانشان خشکید و مردم سخت دچار گرفتاری شدند.
الیاس هر کجا که به سر میبرد، خوراک و روزی او میرسید و بنیاسرائیل هرگاه بوی نان میشنیدند میگفتند: الیاس اینجاست، و در جستجوی وی برمیآمدند، و بدین ترتیب، اهل آن خانه مورد اذیت و آزار آنها قرار میگرفت. الیاس روزی به خانه زنی از بنیاسرائیل پناه برد که پسری بیمار به نام (یسع بن اخطوب) داشت. آن زن، الیاس را به خانه خود راه داد و ماجرای او را نهان داشت. آن حضرت در حق فرزند او دعا کرد و خداوند او را از بیماری رهانید.
و از آن پس دست از الیاس بر نداشت و بدو ایمان آورده و وی را تصدیق کرد و پیوسته با او بود و هر کجا الیاس میرفت، وی نیز او را همراهی میکرد. الیاس پیرمردی سالخورده، ویسع پسرکی نوجوان بود و پس از آن، روزی الیاس به بنی اسرائیل گفت: اگر دست از پرستش بتها بردارید از خدا میخواهم که گرفتاریها را از شما بردارد.
لذا آنان بتها و پیکرههایی را که ساخته بودند بیرون ریختند و الیاس(ع) به پیشگاه خداوند دعا کرد و خداوند به فریادشان رسید و گرفتاریها را از آنان برداشت، سرزمینهای آنان سرسبز شد، ولی آنها دست از عقیده خود برنداشته و به راه راست هدایت نگشتند. وقتی الیاس(ع) چنین دید از خدای خویش درخواست نمود که جانش را بستاند تا از شرّ آنها راحت و آسوده گردد و خداوند روح او را قبض نمود و به آسمانها برد و خداوند بعد از الیاس، یسع را برای ارشاد و راهنمایی آنها مأمور ساخت».