تفسیر سوره الحجر
تفسیر سوره الحجر
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبِینٍ رُبَما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ
الف لام راء،آن است آیات کتاب(آسمانی)و قرآن روشن و روشنگر.
چه بسا کسانی که کفر ورزیدند آرزو دارند که ای کاش مسلمان بودند.
نکته ها:
در تفسیر طبری و مجمع البیان ذیل آیه حدیثی آمده که در قیامت کفّار به مسلمانان گرفتارِ جهنم،می گویند:شما نیز مثل ما دوزخی شدید و اسلام شما را نجات نداد.در حالی که مسلمانان گنهکار بعد از مدّتی تنبیه،نجات می یابند،ولی کفّار برای همیشه در دوزخ و آتش جهنم ماندنی می شوند و می گویند:ای کاش ما هم مسلمان بودیم.
در تاریخ می خوانیم:قیصر روم با دیدن نامه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله قصد ایمان آوردن داشت،امّا گفت جانم در خطر است و حکومت از دستم می رود.
پیام ها:
-با اینکه قرآن مقام بسیار والایی دارد، تِلْکَ ولی در عین حال دسترسی به آن آسان است،زیرا هم نوشته شده، الْکِتابِ و هم قابل خواندن است. قرآن
-مطالب قرآن روشن است و مرز حقّ و باطل را بیان می کند. مُبِینٍ
-سرفرازی آینده برای اسلام است و حسرت برای کفّار خواهد بود. یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا (کسانی که امروز اسلام را مسخره می کنند،در آینده پشیمان خواهند شد و چه بسا کفّاری که آرزوی اسلام دارند،ولی گرفتار طاغوت ها یا محیط فساد خود هستند)
ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ
آنان را(به حال خود)رها کن تا بخورند و بهره مند شوند و آرزوها سرگرمشان کند،پس به زودی(نتیجه این بی تفاوتی ها را)خواهند فهمید.
نکته ها:
مسئله رهاکردن کفّار به حال خود که از جمله ی ذَرْهُمْ استفاده می شود،به خاطر سرکشی خود آنان است،وگرنه خداوند ابتدا برای هدایت همه ی انسانها،پیامبر فرستاده و کسی را به حال خود رها نکرده است.چنانکه این مطلب بارها در قرآن مطرح شده است.از جمله: وَ نَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ ،آنان را رها می کنیم تا در سرکشی خود سردرگم شوند و در جای دیگر می فرماید: وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ آنان را در سرکشی کردن مهلت می دهیم.
انسان به آرزو زنده است و اگر روزی آرزو از انسان گرفته شود از کار و تلاش دست برمی دارد.امّا آرزویی که در اسلام مورد انتقاد قرار گرفته است،مربوط به موارد ذیل است:
.آرزوی طولانی، .آرزوی بیش از عمل، .آرزوی بدون عمل، .آرزویی که انسان را سرگرم کند، ،آرزوی خیر داشتن از کار و افراد بد.
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:من از دو چیز بر شما می ترسم؛یکی پیروی از هوسها که شما را از حقّ باز دارد و دیگری آرزوهای طولانی که شما را از آخرت غافل نماید.در دعای کمیل می خوانیم:آرزوهای طولانی،انسان را از رسیدن به خیرات محروم می کند.
و حبسنی عن نفعی بعد آمالی
پیام ها:
-در تبلیغ و ارشاد وقت خود را صرف نااهلان نکنید. ذَرْهُمْ
-انسان،گاهی چنان در کفر غوطه ور می شود که برهان و هشدار انبیا نیز او را بیدار نمی کند ذَرْهُمْ
-آرزو اگر انسان را غافل کند،نابجاست. وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ (ولی اگر انسان را به کار و تلاش وادار کند خوب است زیرا در قرآن می خوانیم: وَ الْباقِیاتُ الصّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً
-مهلت الهی را نشانه لطف و رحمت او ندانیم. ذَرْهُمْ ... فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ
(گاهی پزشک به اطرافیان بیمار می گوید:مریض را رها کنید و هر چه می خواهد بخورد به او بدهید،زیرا کار از کار گذشته است)
وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَهٍ إِلاّ وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ
و ما اهل هیچ قریه ای را هلاک نکردیم مگر آنکه برای آن(کارنامه و)کتابی معلوم بود.
پیام ها:
-کامیابی های دنیاپرستان پایانی دارد. ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَهٍ
-اگر بخواهیم می توانیم کفّار را فوراً نابود کنیم،امّا برنامه و سنّت ما فرصت دادن و تأخیر است. لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ
-به مهلت دادن های الهی مغرور نشویم. لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ
-جامعه و تاریخ نیز قانون و زمان بندی و اصولی دارند.
قریه الا و لها کتاب معلوم
ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّهٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ
هیچ امّتی از اجل خود نه پیش می افتد و نه پس می ماند.
نکته ها:
اجَل و حوادثی که پیش می آید دو نوع است:حتمی و غیرحتمی.اَجَل غیرحتمی با دعا و صدقه و کارهای خیر قابل تغییر است،امّا اجَل حتمی قابل تغییر نیست.
پیام ها:
-نه تنها افراد بلکه امّت ها و تاریخ آنان زمان بندی واَجَل دارند. اجلا
-بقا و ثبات افراد واُمّت ها به دست خداست وانسان در جلو وعقب انداختن برنامه های حتمی الهی،نقشی ندارد. ما تَسْبِقُ ... وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ
وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ لَوْ ما تَأْتِینا بِالْمَلائِکَهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقِینَ
و کفّار گفتند:ای کسی که(ادّعا داری)ذکر(الهی)بر اونازل شده! به یقین تو دیوانه ای! اگر از راست گویانی چرا فرشتگان را پیش ما نمی آوری؟
نکته ها:
لَمَجْنُونٌ به معنای بی عقل نیست،بلکه به معنای جن زده است.همان گونه که کلمه دیوانه به معنای دیوزده است و در جاهلیّت اعتقاد داشتند که شاعر به خاطر ارتباطی که با جنّ دارد می تواند شعر بگوید.
در این دو آیه تحقیر وتمسخر وتهمت وتردید،با انواع تأکیدها برای پیامبر صلی الله علیه و آله از زبان کفّار مطرح شده است. یا أَیُّهَا الَّذِی به جای یا أَیُّهَا النَّبِیُّ یک نوع تحقیر است، الذِّکْرُ با توجّه به اینکه کفّار به وحی عقیده نداشتند،یک نوع تمسخر است و لَمَجْنُونٌ تهمت
است و جمله إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقِینَ نشانه ی تردید آنان در نبوّت است.به علاوه حرف إِنْ و حرف لام در جمله إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ و قالب جمله اسمیه،نشانه ی انواع تاکید در سخن و عقیده انحرافی آنهاست.
پیام ها:
-توجّه به معنویات،نزد گروهی دیوانگی است. إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ
-کفّار سرچشمه سخنان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را که وحی است قبول نداشتند.لذا به جای أَنْزَلَ اللّهُ إِلَیْکَ می گفتند: نُزِّلَ عَلَیْهِ
-کفّار،نشانه ی صداقت پیامبر را نزول فرشته می دانستند،ولی این بهانه ای بیش نبود،زیرا در جای دیگر قرآن می خوانیم:اگر بر فرض ما فرشتگان را بر آنان نازل کنیم و مردگان زنده شوند و با آنان سخن بگویند و در برابر چشمشان همه چیز را حاضر کنیم،باز هم ایمان نمی آورند. ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا
ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَهَ إِلاّ بِالْحَقِّ وَ ما کانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ
(غافل از آنکه)ما فرشتگان را جز بر اساس حقّ نمی فرستیم و در آن صورت دیگر کفّار مهلت داده نمی شوند.(و قهر فوری الهی آنان را خواهد گرفت)
نکته ها:
از آیات قرآن استفاده می شود که هرگاه معجزه ای از انبیا صادر شود و مردم بی اعتنایی کنند،ممکن است قهر الهی نازل شود و ممکن است برای مدّتی به آنان مهلت داده شود، لیکن هرگاه نوع معجزه و درخواست آن از طرف مردم باشد؛نظیر بیرون آمدن شتر از دل کوه که از حضرت صالح خواستند و یا نظیر فروآمدن غذای آسمانی که از حضرت عیسی خواستند،در این گونه موارد هرگاه مردم تخلف نمایند قهر خدا حتمی و فوری است و دیگر به آنان مهلت داده نمی شود. وَ ما کانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ
در آیه قبل کفّار با جمله لَوْ ما تَأْتِینا بِالْمَلائِکَهِ از پیامبر عزیز تقاضای فرود آمدن فرشتگان بر خودشان را داشتند.این آیه پاسخ می دهد:که نزول فرشتگان براست و حقّ آن است که فرشته بر افراد لایق نازل شود و نزول فرشته بر افراد نااهل باطل است و ما جز حقّ انجام نمی دهیم. ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَهَ إِلاّ بِالْحَقِّ
پیام ها:
-نزول فرشتگان بر اساس هوس این و آن نیست،بلکه بر اساس حقّ است.
ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَهَ إِلاّ بِالْحَقِّ
-مهلت دادن خداوند نیز قانون دارد و در مواردی که نوع معجزه با درخواست خود مردم باشد،ولی بازهم سرکشی نمایند،مهلتی در کار نیست. ما کانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ
إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ
همانا ما خود قرآن را نازل کردیم و قطعاً ما خود آن را نگاه داریم
نکته ها:
در آیه کفّار می گفتند:معلوم نیست سرچشمه ذکر پیامبر چیست نُزِّلَ عَلَیْهِ در این آیه می فرماید:شک نکنید قطعاً خود ما هستیم که ذکر و قرآن را بر او نازل می کنیم و همان گونه که کفّار با تأکید نسبت جنون می دادند،خداوند با تأکید بیشتری نزول قرآن و حفظ آن را به ذات مقدّس خود نسبت می دهد.
در این آیه ی کوتاه،شش نوع تأکید بکار رفته است؛سه تأکید برای نزول قرآن که در کلمات إِنّا ، نَحْنُ ، اَلذِّکْرَ نهفته شده و سه تأکید برای حفظ قرآن از هر نوع تغییر و تحوّل که در کلمات إِنّا ، لَهُ ،ل است که در اصطلاح ادبیات عرب برای اهل فن روشن است.
به گواهی و وعده خدا در این آیه،هیچ گونه تغییر وتحریفی در قرآن رخ نداده،چنانکه در آیات دیگر نیز این مطلب آمده است،از جمله آیه فصلت: لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ هیچگونه باطلی از هیچ طریقی به قرآن راه ندارد.و اگر روایاتی را دیدیم که در آن به تحریف قرآن اشاره ای دارد؛یا جعلی است که باید بر دیوار زد و یا مراد تحریف در معنا وعمل،تفسیر به رأی و سلیقه و کنارزدن قرآن شناسان اصلی یعنی اهل بیت پیامبر علیهم السلام می باشد.
علاوه بر وعده خداوند مبنی بر حفاظت از قرآن،مسلمانان از آغاز،قرآن را حفظ کرده ودر نوشتن وحفظ آن جدّی بودند،حتّی آموزش قرآن را مهریه زنان قرار می دادند،در نمازها می خواندند و کاتبان وحی افراد متعدّد بودند که یکی از آنان حضرت علی علیه السلام بود وامامان اهل بیت علیهم السلام مردم را به همین قرآن موجود دعوت می کردند.به علاوه حدیث ثقلین از شخص پیامبر که فرمودند:من دو چیز گرانبها در میان شما می گذارم و می روم؛یکی قرآن و دیگری اهلبیتم،که این دو هرگز از هم جدا نمی شوند و اگر شما به هر دو تمسک کنید،هرگز گمراه نخواهید شد.گواه دیگری بر سلامت قرآن است و به راستی مگر می توان گفت رسالت پیامبر ثابت ولی کتابش متغیر است؟! مصطفی را وعده داد الطاف حق گر بمیری تو نمیرد این نَسَق من کتاب و معجزت را حافظم بیش و کم کن را زقرآن رافضم
در زمینه تحریف نشدن قرآن صدها کتاب و مقاله و تحقیق از سوی بزرگان شیعه تألیف شده است و با کمال تأسّف عقیده به تحریف را به ناحقّ به شیعه نسبت داده اند.
قرآن ذکر است، نَزَّلْنَا الذِّکْرَ و اعراض از ذکر و قرآن،انسان را به بدبختی می کشاند. وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکاً
قرآن ذکر است و تنها با ذکر خدا دل ها آرام می گیرد. أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
پیام ها:
-قرآن نه از بشر است و نه از فرشته. إِنّا نَحْنُ
-قرآن برای همیشه محفوظ است. لَحافِظُونَ (اسم فاعل رمز دوام است) -یکی از پیشگویی های قرآن واز امتیازات اسلام،مصونیت قرآن از تحریف است. إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ
-قرآن،ذکر است؛یاد خدا،یاد نعمت ها،یاد تاریخ گذشتگان و یاد قیامت. الذِّکْرَ
-تهمت ها وتحقیرهای ناروا،باید محکم و همانند خودشان پاسخ داده شود.
نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ را باید با آیه نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ پاسخ داد.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی شِیَعِ الْأَوَّلِینَ وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ
و همانا ما پیش از تو،در میان اقوام و گروه های پیشین(نیز پیامبرانی)فرستادیم. وهیچ پیامبری برایشان نمی آمد،مگر آنکه به استهزای او می پرداختند.
نکته ها:
شِیَعِ به معنای امّت و گروهی است که دارای نوعی پیوند و همبستگی می باشند؛خواه پیوند در خط حقّ باشد،نظیر آیه وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ و خواه در خط انحراف.
فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً
هدف از استهزا؛یا شکستن ابهّت انبیا بود تا مردمِ حقّ جو گرد آنان جمع نشوند یا برای جبران ضعف و ناتوانی خودشان در برابر منطق انبیا بود.
و آنچه دستاویز مسخره قرار می گرفت؛یا زندگی ساده انبیا یا پیروان محروم آنان ویا شکستن سنّت های خرافه ای بود.
پیام ها:
-در برابر سیل استهزا،باید افراد را تقویت کرد. لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ -توجّه به تاریخ ومشکلات دیگران،تحمّل مشکلات را بر انسان آسان می کند.
أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ
-هیچ یک از انبیا،از مسخره شدن به دست کفّار،مصون نبوده اند. ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ (مبلّغ نباید با تمسخر مردم،دل سرد شود)
-استهزا،سیره و روش همیشگی کفّار،در برابر انبیا بوده است. کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (حربه ی کسی که منطق ندارد،استهزا می باشد)
کَذلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّهُ الْأَوَّلِینَ وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ
اینگونه ما(برای اتمام حجّت)قرآن را در دلهای مجرمان راه می دهیم.(امّا)آنان به آن ایمان نمی آورند و سنّت و راه کفّار پیشین نیز این گونه بوده است. و اگر از آسمان دری بر روی آنان بگشاییم تا همواره در آن بالا روند. قطعاً می گفتند در حقیقت ما چشم بندی شده ایم بلکه ما قومی جادو شده ایم.
نکته ها:
در چند آیه قبل خواندیم که کفّار از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله درخواست دیدن و آوردن فرشته می کردند.در آیه این سوره می فرماید:حتّی اگر ما دری از آسمان را به روی آنان باز کنیم و آنان به آسمان بالا روند وملائکه وچیزهای دیگری را هم ببینند،باز ایمان نخواهند آورد، زیرا تقاضای دیدن فرشته تنها یک بهانه است.و شخص لجوج،عروج خود را به آسمان نیز،انکار می کند.
در آیه سوره ی انعام می خوانیم:حتی اگر کتابی را در کاغذی از آسمان نازل کنیم و آنان با دست خود آن را بگیرند،باز هم انکار می کنند و می گویند این جز جادو و سحر آشکاری نیست.
بعضی مفسّران می گویند: نَسْلُکُهُ یعنی ما این تکذیب واستهزا را در دل کفّار نفوذ دادیم، نظیر آیه خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ که سنگدل شده اند ودیگر قابل هدایت نیستند.
پیام ها:
-سنّت خداوند برای هدایت مردم،نسبت به همه یکسان است. کَذلِکَ نَسْلُکُهُ
-خداوند اتمام حجّت می کند و مطالب حقّ را به دل و عمق جان مردم می رساند،تا نگویند ما حقیقت را نفهمیدیم. فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ
-جرم وگناه،انسان را از هدایت پذیری دور می کند. قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ ، لا یُؤْمِنُونَ بِهِ
-تنها فهمیدن حق،برای پذیرفتن آن کافی نیست،زیرا ایمان آوردن نیاز به اراده و تواضع وخشوع دارد. نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ ... لا یُؤْمِنُونَ
-آسمان درهایی دارد که با اراده ی خداوند،بر هرکس که بخواهد باز می شود.
فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً
-لجاجت،مانع شناخت است و لجوج محسوسات را نیز انکار می کند. لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً ... لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا
-لجاجت،درد بی درمان و رو به گسترش است.او با دیدن هرگونه نشانه ای ابتدا می گوید؛چشم من سحر شده، إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا امّا بعد می گوید؛تمام وجودم سحر شده است. بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ
وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنّاها لِلنّاظِرِینَ
و همانا ما در آسمان برج هایی قرار دادیم وآن را برای بینندگان زینت دادیم.
نکته ها:
بروج جمع برج در اصل به معنای ظهور است و به زنی که زینت خود را ظاهر می کند، می گویند: تبرجت المرئه و به قصر و کاخ و ساختمان های بلند که جلوه ای خاص دارد برج گفته می شود و در این آیه کرات آسمانی یا منازل آنها به برج تشبیه شده است.
از گردش زمین به دور خورشید،دائره ای فرضی به نام منطقه البروج تشکیل می شود.
این دایره را دوازده قسمت نموده اند که مطابق هر قسمتی ستارگانی قرار می گیرند وبه تناسب شکل آن،مجموعه ای از ستارگان به آن نامگذاری شده است.در فارسی به نام های فروردین،اردیبهشت،خرداد،...و در عربی به نام حمل،ثور،جوزا،سرطان،اسد،سنبله، میزان،عقرب،قوس،جدی،دلو و حوت می باشد.
پیام ها:
-کرات آسمانی وحرکت آنها در مدارهای گوناگون،یکی از آثار توحید و خداشناسی است. لَقَدْ جَعَلْنا
-آفریده های آسمانی نیز حادث هستند. جَعَلْنا
-زینت وزیبایی،یک اصل در آفرینش است که خداوند در خلقت آسمان ها آن را رعایت نموده است. زَیَّنّاها
-آسمان نیز همچون زمین،برای انسان آفریده شده است. لِلنّاظِرِینَ
وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ إِلاّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِینٌ
و آنها را از(دسترس)هر شیطان رانده شده ای،حفظ کردیم. مگر آنکه دزدانه گوش فرا داد که شهابی روشن او را دنبال نمود.
نکته ها:
استراق از سرقت و استراق سمع به معنای سرقت کلام است.
در تفسیر فی ظلال و مراغی می خوانیم:ما روح آیه را نمی دانیم که چگونه شیطان خبر دزدی می کند و چه خبری را سرقت می کند،ولی فخررازی و آلوسی در تفاسیر خود می گویند:مراد از آسمان،همین آسمان ظاهر و مراد از شهاب،همین سنگ های آسمانی است که پرتاب و مشتعل می شود.گرچه بعضی گفته اند:مراد از آسمان،عالم ملکوت است که شیاطین را راهی بر آن نیست.
به هر حال شاید بتوان گفت:در آسمان معنویّت چهره های درخشان و الگوها و رهبرانی قرار دادیم و حقایق را از وسوسه های شیطان حفظ کردیم و هرگاه شیطان صفتی وسوسه ای نماید،با استدلال ومنطق محکم بر او هجوم آورده و بدعت و التقاط و وسوسه های او را با شهاب علم و برهانِ اهل ذکر محو می کنیم.
پیام ها:
-آسمان ها مرکز تدبیر امور وفرشتگان مدّبران امورند ومراکز تدبیر باید منطقه حفاظتی باشد. حَفِظْناها
-شیطان تنها ابلیس نیست. کُلِّ شَیْطانٍ
-شیطان،به خودی خود نمی رود،باید او را طرد نمود. رَجِیمٍ
-استراق سمع و جاسوسی در امور شرّ کار شیطان است. مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ
-با جاسوس باید برخوردی سریع و انقلابی کرد. فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ
-هر جا شیطان صفتی یافت شد،روشنگران جامعه باید با شهاب علم،آنان را دنبال کنند. فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِینٌ
-پاسخ وسوسه ها و شیطنت ها باید بسیار صریح،علنی و فوری باشد. فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِینٌ (در سوره صافّات آیه می خوانیم: یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جانِبٍ طرد شیطان باید از همه اطراف باشد وگرنه به شکل دیگر واز راه دیگری جلوه می کند)
وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْزُونٍ وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِینَ
و زمین را گستراندیم ودر آن کوه های استوار افکندیم ودر آن از هر چیز سنجیده وبه اندازه،رویاندیم. و در آن زمین،برای شما وآنکه شما روزی دهنده او نیستید،وسیله ی زندگی قرار دادیم.
نکته ها:
مراد از القای کوه همچون القای شبهه،ایجاد آن است، رَواسِیَ جمع راسیه به معنای ثابت و پابرجاست و مَعایِشَ جمع معیشت به معنای وسیله زندگی است.
پیام ها:
-یکی از نعمت های الهی،گستردگی و مسطح بودن زمین است. مددنا (وگرنه کشاورزی و بسیار از تلاش های دیگر به سختی انجام می گرفت)
-گستردگی زمین و پیدایش کوه ها و نباتات،تصادفی نیست. مَدَدْناها ، أَلْقَیْنا ، أَنْبَتْنا
-آفریده ها،براساس میزان وقانون خاصّی آفریده شده اند. مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْزُونٍ
-زمین آماده رویش هرگونه گیاه است. کُلِّ شَیْءٍ
-آفرینش زمین و کوه و نبات برای انسان است. لَکُمْ
-خداوند،معیشت و رزق همه موجودات را،حتّی آنها که شما توان تأمین آن را ندارید به عهده دارد وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِینَ
وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ
و هیچ چیز نیست مگر آنکه منابع و گنجینه های آن نزد ماست و ما جز به مقدار معین فرو نمی فرستیم
نکته ها:
در آیات متعدّد به مسئله اندازه گیری در خلقت موجودات اشاره شده است،از جمله:
قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً
کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ
وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً
در آیه ی سوره شوری می خوانیم که اگر خداوند رزق بندگانش را توسعه دهد،آنان دست به تجاوز می زنند،به همین دلیل به مقداری که صلاح می داند،به هرکس می دهد.آیه مورد بحث نیز اشاره به همین معناست.
شاید مراد از خزائن،اسباب و عناصر و امکانات بالقوه باشد که خداوند در وجود هر موجودی قرار داده است.
جمله إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ شامل هر آفریده ای می شود.مثلاً توان و قدرت بینایی و شنوایی نیز در نزد خدا،سرچشمه و خزینه ای دارد که به مقدار معین از آن به ما می رسد،مثلاً اگر او بخواهد ما می توانیم صدای پای مورچه را در آن طرف کره زمین بشنویم.ضمناً علوم امروز کشف کرده که هر نباتی دارای وزن مخصوص است که هرگاه کمی عناصر و اجزای آن کم و زیاد شود،دیگر آن گیاه نخواهد بود.
نزول گاهی از مکان بالاست،نظیر نزول باران و گاهی از مقام بالاست،نظیر آیه وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ که به معنای آفرینش آهن است.در این آیه می خوانیم که نعمت ها اندازه و حساب دارد و مقدار هر یک معلوم است، بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ و در آیات و روایات بعضی از عوامل آن بیان شده است.
تلاش انسان ها می تواند در تعیین رزق مؤثر باشد؛داشتن اخلاق خوب،تخصّص عالی،سعه صدر،حسن نیّت و سوز و دعای نیکان می تواند در آن مقدار معلوم مؤثر باشد.
پیام ها:
-هستی،سرچشمه و منبعی دارد که در اختیار خداست وتنها بخشی از آن به دست ما می رسد که ما از آن آگاهیم. عِنْدَنا خَزائِنُهُ
-چیزی در هستی،بدون اندازه معین آفریده نشده است. بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ
-خزائن الهی متعدّد و نزول رحمت او تدریجی است. نُنَزِّلُهُ (تنزیل به معنای نزول تدریج است)
-خزائن الهی دائمی است،چون هرچه نزد اوست،باقی است. عِنْدَنا خَزائِنُهُ
-به سراغ غیر خدا نروید،زیرا که هر چه بخواهید سرچشمه اش نزد خداست.
عِنْدَنا خَزائِنُهُ
-داشتن،دلیل مصرف کردن نیست،بلکه در مصرف باید حکمت و ظرفیّت و ده ها نکته دیگر را در نظر گرفت. وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ
-همه منابع هستی برای بشر،کشف نشده است. عِنْدَنا خَزائِنُهُ
وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَسْقَیْناکُمُوهُ وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِینَ
وبادها را برای بارور ساختن(ابرها و گیاهان)فرستادیم و از آسمان آبی نازل کردیم،پس شما را بدان سیراب نمودیم در حالی که شما نه خزینه دار بارانید و نه می توانید آن را برای خود(در ابرها یا در زمین)ذخیره کنید.
نکته ها:
لَواقِحَ از لقاح به معنای بارور کردن ابرها،از طریق پیوند ابرهای مثبت و منفی است ویا به معنای بارور کردن گیاهان،از طریق انتقال گرده های گیاهان است.
در آیه سوره ذاریات می خوانیم که گاهی باد عقیم و بی فایده است و گاهی سرچشمه برکات می شود.همان گونه که در آیه سوره نور می خوانیم: أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ یُزْجِی سَحاباً ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکاماً فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ آیا نمی بینی که خداوند ابرهای پراکنده را سوق می دهد،سپس به یکدیگر متّصل می کند،سپس آنها را متراکم می کند،پس می بینی که باران از میان آنها بیرون می آید.
انسان برای مدّت طولانی نه می تواند آب را در ابرها نگاه دارد و نه روی زمین،چون فرو می رود و نه در درّه های سنگی،چون بخار می شود.
پیام ها:
-کارگردان و مدبّر هستی اوست. أَرْسَلْنَا ، فَأَنْزَلْنا ،اسقینا
-انسان از نگهداری ضروری ترین نیازها نیز عاجز است. وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِینَ
-نعمت آب غیر از نعمت سیراب شدن است. فَأَسْقَیْناکُمُوهُ
(اینکه انسان آب بنوشد و سیراب شود،خود نعمتی علاوه بر نعمت آب است،زیرا می شد که انسان تشنه آب بنوشد ولی سیراب نشود.)
وَ إِنّا لَنَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ وَ نَحْنُ الْوارِثُونَ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنْکُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِینَ وَ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ
والبتّه این مائیم که زنده می کنیم ومی میرانیم ومائیم که(بعد از مرگ همه، باقی مانده و)وارث می شویم. و بدون شک ما به پیشینیان از شما علم داریم وبه آیندگان نیز آگاهیم. وهمانا پروردگار تو است که همه آنان را محشور خواهد کرد،زیرا که او حکیم وعلیم است.
نکته ها:
مفسران برای الْمُسْتَقْدِمِینَ و الْمُسْتَأْخِرِینَ مصادیقی ذکر کرده اند،از جمله:
.گذشتگان و باقیماندگان.
.سبقت گیرندگان و عاشقان جبهه و غیر آنان.
.کسانی که در صف اول نماز جماعت حاضر می شوند و کسانی که در صف آخر حضور می یابند تا به زنان حاضر در جماعت نگاه بد کنند که آیه می فرماید ما می دانیم.
در مقابل بعضی از خوبی به جائی رسیده بودند که منزلشان را در معرض فروش قرار داده بودند تا در عوض در نزدیک مسجد منزل تهیه کنند و به صف اول برسند که آیه می فرماید ما این افراد را نیز می شناسیم.
پیام ها:
-مرگ و حیات تنها بدست اوست.همه رفتنی هستند،پس سزاوار است با عمل خود ارث خوبی برای وارث حقیقی بجای گذاریم. نَحْنُ الْوارِثُونَ
-زمان،در علم خداوند اثری ندارد.علم او به گذشته و حال و آینده یکسان است. عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ ... عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِینَ
-برپایی رستاخیز،کیفر وپاداش دادن از شئون ربوبیّت الهی است. رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ
-دلیل رستاخیز،حکمت خداوند است.(اگر ذرات خاک،غذا و غذا،نطفه و نطفه،انسان شود و با مرگ،دوباره به خاک تبدیل شود وحساب وکتابی در کار نباشد،این کار حکیمانه نیست.) إِنَّهُ حَکِیمٌ
-در قیامت قدیم وجدید با هم محشور می شوند. یَحْشُرُهُمْ وخداوند بر عملکرد همه وآثار ونیّات هر فرد،آگاهی کامل دارد. حَکِیمٌ عَلِیمٌ
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ
وهمانا ما انسان را از گِلی خشک،از گِلی سیاه متغیر و بو گرفته،آفریدیم. وقبل از انسان،جنّ را از آتشی سوزان و نافذ آفریدیم.
نکته ها:
صَلْصالٍ به گِل خشک و نپخته ای گویند که هرگاه در آن دمیده شود،صدای صوت از آن برخاسته می شود. حَمَإٍ به گِل تیره رنگ و مَسْنُونٍ به معنای متغیر است.
سموم به باد داغی گفته می شود که مثل سمّ در عمق جان انسان اثر می گذارد.
این آیه،یا اشاره به آفرینش اوّلین انسان یعنی حضرت آدم است، خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ و یا مراد سیر آفرینش همه انسان هاست که مواد زمین از طریق غذا و نطفه به صورت انسان درمی آید،همان گونه که در سوره کهف آیه می خوانیم که انسان در آغاز خاک،سپس نطفه و سپس به صورت انسان درمی آید. أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ سَوّاکَ رَجُلاً
در فرهنگ قرآن،جنّ موجودی مکلّف است که مورد خطاب خداوند قرار گرفته است، یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ و قرآن را می فهمد.در اوّلین آیه از سوره جنّ می خوانیم: اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ گروهی از جنّ قرآن را گوش کردند.
جنّ همانند انسان دارای شهوت است.چنانکه درباره زنان بهشتی می خوانیم که آنها باکره هستند،نه انسانی با آنها آمیزش کرده و نه جنّی. لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ و طبق این آیه آفرینش آن از آتش و قبل از انسان بوده است.چنانکه ابلیس از جنّ است، کانَ مِنَ الْجِنِّ وهمانند دیگر کافران از جنّ به دوزخ می رود. لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّهِ وَ النّاسِ أَجْمَعِینَ
وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ
و(یاد کن)آنگاه که پروردگارت به فرشتگان گفت:همانا من بشری را از گِلی خشک سیاه و بدبو شده خلق می کنم.
نکته ها:
بشر به ظاهر پوست گفته می شود.
پیام ها:
-آفرینش فرشتگان،قبل از انسان بوده است.(زیرا خداوند قبل از آفرینش انسان مسئله را با فرشتگان در میان گذاشت) وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ
-آفرینش انسان از خاک و مادّیات است ولذا گرایش غریزی او نیز به مادّیات است. خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ ...
فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ فَسَجَدَ الْمَلائِکَهُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاّ إِبْلِیسَ أَبی أَنْ یَکُونَ مَعَ السّاجِدِینَ
پس هرگاه معتدل و استوارش ساختم و از روح خود در او دمیدم،پس سجده کنان پیش او بیافتید. پس فرشتگان همگی با هم و یک سره سجده کردند. مگر ابلیس از اینکه با سجده کنان باشد،خودداری کرد.
نکته ها:
مراد از دمیده شدن روح خداوند در انسان،جان داشتن و نفس کشیدن نیست،زیرا که حیوانات نیز نفس می کشند،بلکه مراد اعطای صفاتی چون خلاّقیّت،اراده و علم،از سوی خدا به انسان است و نسبت دادن روح به خداوند،برای شرافت روح است،نظیر بیت اللَّه و شهراللَّه.
سجده فرشتگان بر آدم،یک سجده تشریفاتی نبود،بلکه به معنای خضوع آنان در برابر آدم و نسل او بود.یعنی فرشتگان نیز در خدمت بشر و مسخّر اویند.
پیام ها:
-آفرینش انسان،کامل و متعادل است. سَوَّیْتُهُ
-سجده فرشتگان،بخاطر دمیده شدن روح خدا بود. نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا تن آدمی شریف است به جان آدمیّت نه همین لباس زیباست نشان آدمیّت
-انسان،موجودی است دو بُعدی و در هر دو بُعد کامل است.در بُعد مادّی، سَوَّیْتُهُ در بُعد معنوی، نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی
-انسان،مظهر تجلّی بعضی صفات خداوند است. مِنْ رُوحِی
-معنویّت،نیاز به تن و مَرکَب مادّی دارد. سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ ...
-کسانی که حاضر نیستند در صفوف سجده کنان باشند،روح ابلیسی دارند. إِلاّ إِبْلِیسَ أَبی ...
-گرچه سجود و رکوع یک ارزش است،ولی اگر همراه با رکوع و سجود دیگر نمازگزاران باشد ارزش کامل تری دارد. مَعَ السّاجِدِینَ
قالَ یا إِبْلِیسُ ما لَکَ أَلاّ تَکُونَ مَعَ السّاجِدِینَ قالَ لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَهَ إِلی یَوْمِ الدِّینِ
(خداوند)فرمود:ای ابلیس! چه شد تو را که همراه(فرشتگان)سجده کنان نیستی؟ (ابلیس)گفت:من این گونه نیستم که برای بشری که او را از گِلی خشک،از گِلی سیاه و بدبو آفریده ای،سجده کنم. (خداوند)فرمود:پس از صف فرشتگان(واین مقام)خارج شو که همانا تو رانده و مطرودی والبتّه تا روز جزا بر تو لعنت خواهد بود.
پیام ها:
-در قضاوت تنها به علم خود تکیه نکنیم،بلکه از مجرم نیز اقرار بگیریم و با سؤال و جواب،منشأ جرم و روحیّات مجرم را برای همه روشن کنیم. یا إِبْلِیسُ ما لَکَ
-اگر روحیّه تکبّر در شخصی پیدا شد،محیط وعواملِ دیگر،در هدایت او کارساز نیست.(ابلیس در لابلای فرشتگان و در محیط ملکوتی بود لیکن بخاطر لجاجت و تکبر آنگونه شد) أَلاّ تَکُونَ مَعَ السّاجِدِینَ
-برتری نژادی،یک فکر ابلیسی است. خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ ...
-بدتر از سجده نکردن،غرور وتکبّر در برابر فرمان خداست. لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ
-بدتر از گناه کردن،توجیه گناه است. خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ (شیطان،گناه خود را توجیه کرد)
-غرور و تکبر که آمد،نور و روح الهی را در انسان نمی بیند.شیطان جسم خاکی بشر را دید و حاضر به سجده نشد،در حالی که دستور خداوند به سجده،به خاطر روح الهی او بود. خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ
-دستور و فرمان های الهی سبب اجبار نیست. لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ
-تکبر،بزرگی نمی آورد،بلکه سبب تحقیر می شود. فَاخْرُجْ سبب نابودی و محو عبادات قبل می شود. فَإِنَّکَ رَجِیمٌ
-اجتهاد و اظهار نظر در برابر فرمان و دستور روشن الهی،جایز نیست.در مقابل فرمان: فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ جایی برای گفتار خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ نیست.
-یک لحظه نافرمانی و تکبّر،سبب خروج ابدی شد. إِلی یَوْمِ الدِّینِ
-متکبّر همواره مورد لعنت الهی است. عَلَیْکَ اللَّعْنَهَ إِلی یَوْمِ الدِّینِ
قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ
(ابلیس)گفت:پروردگارا! پس مرا تا روزی که مردم برانگیخته شوند، مهلت بده(و زنده بدار)(خداوند)فرمود:پس همانا تو از مهلت یافتگانی. (امّا نه تا روز قیامت،بلکه)تا روزی که وقت آن معلوم است.
نکته ها:
وقتی شیطان فهمید تا روز قیامت مورد لعن است،از خداوند خواست تا آن روز به او مهلت داده شود،ولی نگفت که برای چه مهلت می خواهد.از آنجا که سنّت خداوند بر مهلت دادن است،لذا به او مهلت داده شد،امّا نه تا روز قیامت که او درخواست کرد،بلکه تا روزی که زمان آن نزد خدا مشخص است و به گفته برخی از مفسران تا روزی که بشر باشد و تکلیف باشد.
پیام ها:
-سنّت خداوند بر مهلت دادن به گنهکاران است. فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ
-دعا و درخواست گنهکاران نیز اگر مصلحت باشد،مستجاب می شود.شیطان گفت: فَأَنْظِرْنِی پاسخ آمد: فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ
قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ
(ابلیس)گفت:پروردگارا! به سبب آنکه مرا گمراه ساختی،من هم در زمین (بدی ها را)برایشان می آرایم و همه را فریب خواهم داد. مگر بندگان اخلاص مند(و برگزیده تو را)از میان آنان.
نکته ها:
خداوند کسی را گمراه نمی کند،لیکن اگر کسی با اراده خود راه انحراف را برگزیند،خدا او را به حال خود رها می سازد و این رهاکردن بزرگترین کیفر و قهر الهی است.ابلیس نیز چون بااراده خود تکبر ولجاجت کرد،خداوند او را به حال خود رها کرد ومراد از جمله أَغْوَیْتَنِی نیز همین معناست؛یعنی اکنون که بخاطر لجاجتم مرا از مَدار لطف خود خارج کردی وبه حال خودم واگذاردی من چنین و چنان خواهم کرد.
ابلیس می داند که گروهی از مردم،از برگزیدگان الهی خواهند بود،(یعنی او نبوّت و امامت را نیز پذیرفته است همان گونه که از رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی معلوم می شود،خدا را پذیرفته است و از دعایش که مرا تا قیامت مهلت بده،روشن می شود معاد را نیز قبول داشته است.
بنابراین،ابلیس اصول عقائدش درست بود،لیکن عیب او تکبّر ونداشتن روحیّه ی تسلیم و عبودیّت بود.پس علم و ایمان به تنهایی کافی نیست،عمل وتسلیم وعبودیّت لازم است.
پیام ها:
-ابلیس و ابلیس صفتان عیب خود را به خدا نسبت می دهند. أَغْوَیْتَنِی
-ابزار انحراف شیطان،زیبا جلوه دادن زشتی هاست. لَأُزَیِّنَنَّ
-پاکان و مخلصان از دام شیطان درامانند. الْمُخْلَصِینَ (البتّه اخلاص داشتن کافی نیست،عنایت خداوند لازم است.زیرا مخلص به معنای برگزیده الهی است)
قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ
(خداوند)فرمود:این(اخلاص و نجات مخلصان)راه مستقیمی است که خود برعهده دارم. همانا برای تو بر بندگان(برگزیده)من تسلطّی نیست،مگر از گمراهانی که تو را پیروی کنند.
نکته ها:
در آیه قبل،ابلیس گفت:من همه را گمراه می کنم جز افراد برگزیده و مخلص را.خداوند در این آیه می فرماید:این که تو حریف بندگان برگزیده ام نمی شوی،راه مستقیم و سنّت من است،یعنی سنّت من آن است که خودم ضامن حفظ آنان باشم،نه آنکه تو به آنان کاری نداری،بلکه نمی توانی به آنان کاری داشته باشی.
سؤال: اگر ابلیس حریف بندگان برگزیده نمی شود،پس وسوسه آدم بر خوردن از درخت ممنوعه چه بود؟
پاسخ: ابلیس در آنان طمع دارد و وسوسه هم می کند و گاهی به ترک اولی نیز وادار می کند لیکن آنان را گمراه و منحرف نمی کند.
پیام ها:
-شیطان بر آنان که بنده خدا و تسلیم او هستند،سلطه ای ندارد. عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ
-انسان به اختیار خود،ابلیس را پیروی می کند. اتَّبَعَکَ
-اگر با عبادت و تقوا در مَدار بندگان خدا درآمدیم،بیمه می شویم. عِبادِی لَیْسَ لَکَ ...
-کار شیطان وسوسه است،نه سلطه. لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ (در قیامت نیز ابلیس در پاسخ اعتراض مردم می گوید من تنها شما را دعوت کردم،ولی تسلّط و اجباری بر شما نداشتم)
وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ لَها سَبْعَهُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ
و البتّه دوزخ وعده گاه همگی آنهاست. برای آن هفت در است،برای هر در بخشی از آن گمراهان تقسیم شده اند.
نکته ها:
هفت درب دوزخ،شاید اشاره به تعداد زیاد آن باشد.یعنی عوامل بسیاری سبب جهنمی شدن انسان می شود.نظیر آیه لقمان که می فرماید:اگر درختان قلم وهفت دریا مرکب شوند، وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَهُ أَبْحُرٍ نمی توانند کلمات خدا را بنویسند.کنایه از اینکه مخلوقات الهی به قدری زیادند که قابل شماره و حساب نیستند.
پیام ها:
-هر یک از بهشت و دوزخ راههایی دارد. لَها سَبْعَهُ أَبْوابٍ
(در نهج البلاغه می خوانیم که مجاهدان درب خاصی برای بهشت دارند)
-دوزخ همچون بهشت،طبقات و مراتبی دارد وهرکس مطابق جرمش کیفر می شود. لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ
إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنّاتٍ وَ عُیُونٍ اُدْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِینَ وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ لا یَمَسُّهُمْ فِیها نَصَبٌ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِینَ
همانا پرهیزکاران در باغ ها و(کنار)چشمه سارانند.(به آنان خطاب می شود:)با سلامت و امنیّت به باغها وارد شوید. و ما هرگونه کینه ای در سینه های آنان را برکنده ایم،(در نتیجه آنان) برادرانه بر تخت ها روبروی یکدیگرند. در آنجا هیچگونه رنجی به آنان نمی رسد،از آنجا بیرون شدنی نیستند.
نکته ها:
غِلٍّ به معنای نفوذ مخفیانه است.بنابراین صفات بد در انسان به طور مرموز و مخفیانه ریشه پیدا می کند. سریر از واژه سرور به معنای تخت است،واستفاده می شود که تکیه برتخت سبب سرور است.
در این آیات،هشت پاداش بهشتی برای اهل تقوا بیان شده است:باغ ها،چشمه ها، سلامتی،امنیّت،کدورت زدایی،اخوّت،تخت های روبرو،دوری از هرگونه رنج وجاودانگی.
در آیه ی قبل خواندیم که جز برگزیدگان الهی،همه مردم مورد تهاجم وسوسه های ابلیس قرار می گیرند،در این آیات می فرماید که اگر انسان به مرحله مخلصین و برگزیدگان نرسید، ولی به مرحله تقوا گام نهد باز هم مشمول انواع نعمت های الهی می شود.
آنچه مهم است جمع شدن همه ی نعمت ها در یکجاست،زیرا در دنیا یکجا باغ هست، چشمه نیست و گاهی چشمه هست،باغ نیست وگاهی هر دو هست،سلامتی نیست و گاهی هر سه هست،امنیّت نیست و گاهی همه هست،ولی صفا و صمیمیّت نیست و گاهی همراه با انواع سختی ها ورنج هاست و گاهی که انواع نعمت ها یکجا جمع می شود باید همه را رها کرد و رفت.لیکن در قیامت انواع نعمت های مادی و معنوی و اجتماعی و روانی همراه با ابدیّت است.
پیام ها:
-بشارت،در کنار آیات تهدید کننده ی قبل،یک ضرورت تربیتی است. لَها سَبْعَهُ أَبْوابٍ ... إِنَّ الْمُتَّقِینَ ...
-دوری از گناه در این چند روزه ی دنیا،کامیابی ابدی را به همراه دارد. إِنَّ الْمُتَّقِینَ ... وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِینَ
-نعمت های بهشتی،متنوع و متعدّد است. جَنّاتٍ وَ عُیُونٍ
-نعمت های بهشتی،بی نقص است.باغ با چشمه،سلامتی با امنیّت،برادری با صمیمیّت،راحتی با دوام است. لا یَمَسُّهُمْ
خوب بود ولی نه اونجوری که من می خواستم
سلام ممنون از زحمات شما چرا تفسیر سوره حجر کامل نیست منبع نداره؟
عالی بود ممنون
من مفهوم کلی می خوام .نداره؟