زمان مطالعه: 19 دقیقه
تفسیر سوره البقره

تفسیر سوره البقره

تفسیر سوره البقره بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده ی مهربان. «1»الم الف لام میم. ...

تفسیر سوره البقره

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده ی مهربان.

الم

الف لام میم.

نکته ها:

درباره ی حروف مقطّعه،اقوال مختلفی بیان شده است،از جمله:

.قرآن،معجزه ی الهی از همین حروف الفبا تألیف یافته که در اختیار همه است،اگر می توانید شما نیز از این حروف،کلام معجزه آمیز بیاورید.

.این حروف،نام همان سوره ای است که در ابتدایش آمده است.

.این حروف،اشاره به اسم اعظم الهی دارد.

.این حروف،نوعی سوگند و قسم خداوند است.

.این حروف،از اسرار بین خداوند و پیامبر است.  ومطابق بعضی روایات رموزی است که کسی جز خداوند نمی داند. 

امّا شاید بهترین نظر همان وجه اوّل باشد.زیرا در میان یکصد و چهارده سوره قرآن،که سوره آن با حروف مقطّعه شروع می شود،در بیست و چهار مورد بعد از این حروف،سخن از قرآن و معجزه بودن آن است.چنانکه در این سوره به دنبال الم ، ذلِکَ الْکِتابُ آمده و به عظمت قرآن اشاره شده است.

در آغاز سوره شوری نیز حروف مقطّعه ی حم عسق آمده است که بعد از آن می فرماید:

کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ اللّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ خداوندِ عزیز و حکیم، این چنین بر تو و پیامبران پیش از تو وحی می کند.یعنی وحی خداوند نیز با استفاده از همین حروف است.حروفی که در دسترس همه افراد بشری است.البتّه خداوند با این حروف، کتابی نازل کرده که معجزه است.آیا انسان نیز می تواند چنین کتابی فراهم کند؟!

آری،خداوند از حروف الفبا،کتاب معجزه نازل می کند،همچنان که از دل خاک صدها نوع میوه و گل و گیاه می آفریند و انسان می سازد.ولی نهایتِ هنر مردم این است که از خاک و گل،خشت و آجر بسازند!

ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ

آن کتاب(با عظمت که)در(حقّانیت)آن هیچ تردیدی راه ندارد،راهنمای پرهیزگاران است.

نکته ها:

لا رَیْبَ فِیهِ یعنی در اینکه قرآن از سوی خداست،شکّی نیست.زیرا مطالب آن به گونه ای است که جایی برای این شکّ وتردید باقی نمی گذارد واگر شکّی در کار باشد،بخاطر سوءظن وروحیّه لجاجت افراد است.چنانکه قرآن می فرماید: فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ آنان در شکّی که خود ایجاد می کنند،سردرگم هستند.

هدف قرآن،هدایت مردم است و اگر به مسائلی از قبیل خلقتِ آسمان ها و زمین و گیاهان و حیوانات و...اشاره کرده به خاطر آن است که توجّه مردم به آنها،موجب توجّه به علم و قدرت و حکمت خداوند گردد. 

قرآن وسیله هدایت همه مردم است؛ هُدیً لِلنّاسِ همانند خورشید بر همه می تابد،

ولی تنها کسانی از آن بهره می برند که فطرتِ پاک داشته و در برابر حقّ خاضع باشند؛ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ همچنان که نور خورشید،تنها از شیشه ی تمیز عبور می کند،نه از خشت وگِل.لذا فاسقان  ،ظالمان  ،کافران ،دل مردگان ،مسرفان و تکذیب کنندگان  از هدایت قرآن بهره مند نمی شوند.

سؤال:این آیه درباره قرآن ومطالب آن می فرماید: لا رَیْبَ فِیهِ هیچ شکّی در آن نیست.در حالی که خود قرآن شکّ وتردید مخالفان را در این باره بیان می دارد:یک جا می فرماید:

إِنَّنا لَفِی شَکٍّ مِمّا تَدْعُونا إِلَیْهِ مُرِیبٍ   ما درباره آنچه ما را به آن می خوانی،در شکّ هستیم.و در مورد شکّ در وحی ونبوّت نیز می خوانیم: بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِی   درباره ی قیامت نیز آمده: لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَهِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَکٍّ   بنابراین چگونه می فرماید: لا رَیْبَ فِیهِ هیچ شکّی در قرآن ومحتوای آن نیست؟

پاسخ:مراد از جمله لا رَیْبَ فِیهِ آن نیست که کسی در آن شکّ نکرده و یا شکّ نمی کند، بلکه منظور آن است که حقّانیت قرآن به قدری محکم است که جای شکّ ندارد و اگر کسی شکّ کند به خاطر کور دلی خود اوست.چنانکه در آیه سوره نمل می فرماید: بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ  

پیام ها:

-قرآن در عظمت،مقامی بس والا دارد. ذلِکَ در ادبیات عرب، ذلِکَ اسم اشاره به دور است.در اینجا به قرآن که در پیش روی ماست،با ذلِکَ اشاره می کند که از عظمتِ دست نایافتنی قرآن حکایت می کند.

-راهنما باید در روش دعوت و محتوای برنامه خود،قاطع و استوار باشد.

جمله ی لا رَیْبَ فِیهِ نشانگر استواری و استحکام قرآن است.

-توانِ قرآن بر هدایت پرهیزکاران،خود بهترین دلیل بر اتقان و حقّانیت آن است. هُدیً لِلْمُتَّقِینَ

-تنها افراد پاک وپرهیزکار،از هدایت قرآن بهره مند می شوند. هُدیً لِلْمُتَّقِینَ هرکس که ظرف دلش پاکتر باشد،بهره مندی و نورگیری او بیشتر است. 

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ

(متّقین)کسانی هستند که به غیب ایمان دارند و نماز را به پای می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم،انفاق می کنند.

نکته ها:

قرآن،هستی را به دو بخش تقسیم می کند:عالم غیب  و عالم شهود.متّقین به کلّ هستی ایمان دارند،ولی دیگران تنها آنچه را قبول می کنند که برایشان محسوس باشد.

حتّی توقّع دارند که خدا را با چشم ببینند و چون نمی بینند،به او ایمان نمی آورند. چنانکه برخی به حضرت موسی گفتند: لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَهً   ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم،مگر آنکه خداوند را آشکارا مشاهده کنیم.

این افراد درباره ی قیامت نیز می گویند: ما هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ   جز این دنیا که ما در آن زندگی می کنیم،جهان دیگری نیست،می میریم و زنده می شویم و این روزگار است که ما را از بین می برد.

چنین افرادی هنوز از مدار حیوانات نگذشته اند و راه شناخت را منحصر به محسوسات می دانند و می خواهند همه چیز را از طریق حواسّ درک کنند.

متّقین نسبت به جهان غیب ایمان دارند،که برتر از علم و فراتر از آن است.در درونِ ایمان،عشق،علاقه،تعظیم،تقدیس و ارتباط نهفته است،ولی در علم،این مسائل نیست.

پیام ها:

-ایمان،از عمل جدا نیست.در کنار ایمان به غیب،وظایف و تکالیف عملی مؤمن بازگو شده است. یؤمنون...یقیمون...ینفقون

-اساسی ترین اصل در جهان بینی الهی آن است که هستی،منحصر به محسوسات نیست. یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ

-پس از اصل ایمان،اقامه ی نماز و انفاق از مهم ترین اعمال است. یُؤْمِنُونَ...یُقِیمُونَ...

یُنْفِقُونَ (در جامعه ی الهی که حرکت وسیر الی اللّه دارد،اضطراب ها و ناهنجاری های روحی و روانی و کمبودهای معنوی،با نماز تقویت و درمان می یابد و خلأهای اقتصادی و نابسامانی های ناشی از آن،با انفاق پر و مرتفع می گردد.)

-برگزاری نماز،باید مستمر باشد نه موسمی و مقطعی. یُقِیمُونَ الصَّلاهَ (فعل مضارع بر استمرار و دوام دلالت دارد.)

-در انفاق نیز باید میانه رو باشیم.  مِمّا رَزَقْناهُمْ

-از هرچه خداوند عطا کرده(علم،آبرو،ثروت،هنر و...)به دیگران انفاق کنیم.

مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ   امام صادق علیه السلام می فرماید:از آنچه به آنان تعلیم داده ایم در جامعه نشر می دهند.

-انفاق باید از مال حلال باشد،چون خداوند رزق  هر کس را از حلال مقدّر

-اگر باور کنیم آنچه داریم از خداست،با انفاق کردن مغرور نمی شویم.بهتر می توانیم قسمتی از آن را انفاق کنیم. مِمّا رَزَقْناهُمْ

وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ

و آنان به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پیش از تو(بر پیامبران)نازل گریده،ایمان دارند و هم آنان به آخرت(نیز)یقین دارند.

نکته ها:

ابزار شناخت انسان،محدود به حس و عقل نیست،بلکه وحی نیز یکی از راههای شناخت است که متّقین به آن ایمان دارند.انسان در انتخاب راه،بدون راهنما دچار تحیّر و سرگردانی می شود.باید انبیا دست او را بگیرند و با منطق و معجزه و سیره ی عملی خویش، او را به سوی سعادت واقعی راهنمایی کنند.

از این آیه و دو آیه قبل بدست می آید که خشوع در برابر خداوند متعال(نماز)و داشتن روحیّه ایثار و انفاق و تعاون و حفظ حقوق دیگران و امید به آینده ای روشن و پاداش های بزرگ الهی،از آثار تقواست.

پیام ها:

-ایمان به تمام انبیا و کتب آسمانی،لازم است.زیرا همه آنان یک هدف را دنبال می کنند. یُؤْمِنُونَ... ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ

-تقوای واقعی،بدون یقین به آخرت ظهور پیدا نمی کند. بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ

-احترام قرآن،قبل از کتب دیگر است. ...بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ...

-پیامبر اسلام،آخرین پیامبر الهی است.کلمه مِنْ قَبْلِکَ بدون ذکر مِنْ بَعْدِکَ نشانه ی خاتمیّت پیامبر اسلام و قرآن است.

أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

تنها آنان از جانب پروردگارشان بر هدایتند و آنان همان رستگاران هستند.

نکته ها:

* پاداش اهل تقوا که به غیب ایمان دارند و اهل نماز و انفاق و یقین به آخرت هستند، رستگاری و فلاح است.رستگاری،بلندترین قلّه سعادت است.زیرا خداوند هستی را برای بشر آفریده  و بشر را برای عبادت  و عبادت را برای رسیدن به تقوا  و تقوا را برای رسیدن به فلاح و رستگاری. 

* در قرآن،رستگاران ویژگی های دارند؛از جمله:

الف:در برابر مفاسد جامعه،به اصلاحگری می پردازند.

ب:امر به معروف و نهی از منکر می کنند.

ج:علاوه بر ایمان به رسول خدا صلی الله علیه و آله،او را حمایت می کنند.

د:اهل ایثار هستند.

ه:در قیامت از حسنات،میزانِ سنگین دارند.

رستگاری،بدون تلاش به دست نمی آید و شرایط و لوازمی دارد،از آن جمله در قرآن به موارد ذیل اشاره شده است:

·       برای فلاح و رستگاری،تزکیه لازم است. قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها  

·       برای فلاح و رستگاری،جهاد لازم است. جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ    

·       برای فلاح و رستگاری،خشوع در نماز،اعراض از لغو،پرداخت زکات، پاکدامنی، عفت،  امانتداری،وفای به عهد و پایداری در نماز،لازم است.

پیام ها:

-هدایتِ ویژه الهی،برای مؤمنان واقعی تضمین شده است. هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ

-ایمان وتقوا،انسان را به فلاح ورستگاری می رساند. لِلْمُتَّقِینَ، یُؤْمِنُونَ، اَلْمُفْلِحُونَ

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ

همانا کسانی که کفر ورزیده اند،برای آنها یکسان است که هشدارشان دهی یا هشدارشان ندهی.آنها ایمان نخواهند آورد.

نکته ها:

*  کفر ،به معنای پوشاندن و نادیده گرفتن است.به کشاورز و شب،کافر می گویند.چون کشاورز دانه و هسته را زیر خاک می پوشاند و شب فضا را در برمی گیرد.کفران نعمت نیز به معنی نادیده گرفتن آن است.شخص منکر دین،به سبب اینکه حقایق و آیات الهی را کتمان می کند و یا نادیده می گیرد،کافر خوانده شده است.

* قرآن،بعد از متّقین،گروهی از کفّار را معرّفی می کند.آنها که در گمراهی و کتمانِ حقّ، چنان سرسختند که حاضر به پذیرش آیات الهی نیستند و در برابر دعوت پیامبران، زبان قال و حالشان این بود: سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظِینَ   برای ما وعظ و نصیحت تو اثری ندارد،فرقی ندارد که پند دهی یا از نصیحت دهندگان نباشی.

* اگر زمینه مساعد ومناسب نباشد،دعوت انبیا نیز مؤثّر واقع نمی شود.

باران که در لطافت طبعش،خلاف نیست

در باغ لاله روید و در شوره زار،خَس

پیام ها:

-لجاجت و عناد و تعصّب جاهلانه،انسان را جماد گونه می کند. سَواءٌ عَلَیْهِمْ

-روش تبلیغ برای کفّار،انذار است.اگر انذار و هشدار در انسان اثر نکند، بشارت و وعده ها نیز اثر نخواهند کرد. سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ

-انتظار ایمان آوردنِ همه ی مردم را نداشته باشید.  ...لا یُؤْمِنُونَ

خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ

خداوند بر دلها و برگوش آنان مهر زده و بر چشمانشان پرده ای است و برای آنان عذابی بزرگ است.

نکته ها:

مُهر بدبختی که خداوند بر دل کفّار می زند،کیفر لجاجت های آنان است.چنانکه می خوانیم: یَطْبَعُ اللّهُ عَلی کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبّارٍ   خدا بر دل افراد متکبّر و ستم پیشه،مهر می زند.و در آیه سوره ی جاثیه نیز می خوانیم:خداوند بر دل کسانی که با علم و آگاهی به سراغ هواپرستی می روند مهر می زند.بنابراین مهر الهی نتیجه ی انتخاب بدِ خود انسان است،نه آنکه یک عمل قهری و جبری از طرف خدا باشد.

* مراد از قلب در قرآن،روح و مرکز ادراکات است.سه نوع قلب را قرآن معرّفی می کند:   .قلب سلیم، .قلب منیب، .قلب مریض.

ویژگی های قلب سلیم

الف:قلبی که جز خدا در آن نیست. لیس فیه احد سواه

ب:قلبی که پیرو راهنمای حقّ،توبه کننده از گناه و تسلیم حقّ باشد. 

ج:قلبی که از حبّ دنیا،سالم باشد. 

د:قلبی که با یاد خدا،آرام گیرد.

ه:قلبی که در برابر خداوند،خاشع است. 

البتّه قلب مؤمن،هم با یاد خداوند آرام می گیرد و هم از قهر او می ترسد. إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ   همانند کودکی که هم به والدین آرام می گیرد و هم از آنان حساب می برد.

ویژگی های قلب مریض

الف:قلبی که از خدا غافل است ولایق رهبری نیست. لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ  

ب:دلی که دنبال فتنه و دستاویز می گردد. فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَهِ  

ج:دلی که قساوت دارد. جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَهً

د:دلی که زنگار گرفته است. بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ  

ه:دلی که مُهر خورده است. طَبَعَ اللّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ  

ویژگی قلب منیب

قلب منیب،آن است که بعد از توجّه به انحراف وخلاف،توبه وانابه کرده و به سوی خدا باز گردد.ویژگی بارز آن تغییر حالات در رفتار وگفتار انسان است.

خداوند در آیات قرآنی،نه ویژگی برای قلب کفّار بیان کرده است:

الف:انکار حقایق. قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَهٌ  

ب:تعصّب. فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّهَ  

ج:انحراف و گمراهی. صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ

د:قساوت و سنگدلی. فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَهِ قُلُوبُهُمْ  

ه:موت. لا تُسْمِعُ الْمَوْتی   و:آلودگی و زنگار. بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ  

ز:مرض. فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ  

ح:ضیق. یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً  

ط:طبع. طَبَعَ اللّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ  

قلب انسان،متغیّر و تأثیرپذیر است.لذا مؤمنان اینچنین دعا می کنند: رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا   خدایا! دلهای ما را بعد از آنکه هدایت نمودی،منحرف مساز.

امام صادق علیه السلام فرمودند:این جمله(آیه)را زیاد بگویید و خود را از انحراف ایمن و درامان ندانید. 

پیام ها:

-درک نکردن حقیقت،شاید بالاترین کیفرهای الهی است. خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ

-کفر و الحاد،سبب مهر خوردن دلها و گوش هاست. الَّذِینَ کَفَرُوا... خَتَمَ اللّهُ

-در اثر پافشاری بر کفر،امتیازات اساسی انسان(درک حقایق و واقعیّات) سلب می شود. الَّذِینَ کَفَرُوا... خَتَمَ اللّهُ

-کیفر الهی،متناسب با عمل ماست. الَّذِینَ کَفَرُوا... خَتَمَ اللّهُ

آری،جزای کسی که حقّ را فهمید وبر آن سرپوش گذاشت،آن است که خدا هم بر چشم،گوش،روح و فکرش سرپوش گذارد.در واقع انسان،خود عامل بدبختی خویش را فراهم می کند.چنانکه امام رضا علیه السلام فرمود:مُهر خوردن،عقوبت کفر آنهاست.

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ

و از مردم کسانی هستند که می گویند:به خدا و روز قیامت ایمان آورده ایم،درحالی که آنها مومن نیستند.

نکته ها:

در آغاز این سوره،برای معرّفی مؤمنان چهار آیه و برای شناسایی کفّار دو آیه آمده است.از آیه تا گروه سومی را معرّفی می کند که منافق هستند.اینان نه ایمان گروه اوّل را دارند و نه جرأت و جسارت گروه دوم را در ابراز کفر.منافق،همانند موش صحرایی است که برای لانه اش دو راه فرار قرار می دهد،یکی از آن دو را باز می گذارد و از آن رفت و آمد می کند و دیگری را بسته نگه می دارد.هر گاه احساس خطر کند با سر خود راه بسته را باز کرده و می گریزد.نام سوراخ مخفی موش نافقاء است که کلمه منافق نیز از همین واژه گرفته شده است.

گرچه مراد از نفاق در این آیات،کفر در دل و اظهار ایمان است،ولی در روایات نفاق،دارای معنای گسترده ای است که هرکس زبان وعملش هماهنگ نباشد،سهمی از نفاق دارد.در حدیث می خوانیم:اگر به امانت خیانت کردیم و در گفتار دروغ گفتیم و به وعده های خود عمل نکردیم،منافق هستیم گرچه اهل نماز و روزه باشیم. 

نفاق،نوعی دروغِ عملی و اعتقادی است و ریاکاری نیز نوعی نفاق است. 

پیام ها:

-ایمان،یک مسئله قلبی است و اظهار انسان کافی نیست. ماهم بمؤمنین

-ایمان به مبدأ و معاد،دو اساس برای ایمان است. آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ

-خداوند از درون انسان،آگاه است. وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ

یُخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ

(منافقان به پندار خود)به خداوند و مؤمنان نیرنگ می زنند در حالی که جز خودشان را فریب نمی دهند،امّا نمی فهمند!

نکته ها:

شعور از ریشه ی شَعر به معنای مو می باشد.کسی که دارای فهم دقیق و موشکافانه باشد،اهل درک و شعور است.بنابراین منافق گمان می کند که دیگران را فریب می دهد،زیرا درک درست ندارد. ما یَشْعُرُونَ

مراد از حیله ومکر منافقان با خدا،یا خدعه ونیرنگ آنان با احکام خدا و دین الهی است که آن را مورد تمسخر و بازیچه قرار می دهند و یا به معنای فریبکاری نسبت به پیامبر خداست.یعنی همان گونه که اطاعت و بیعت با رسول خدا،اطاعت و بیعت با خداست  و خدعه با رسول خدا به منزله خدعه با خدا می باشد که روشن است این گونه فریبکاری و نیرنگ بازی با دین،خدعه و نیرنگ نسبت به خود است.چنانکه اگر پزشک،دستور مصرفِ دارویی را بدهد و بیمار به دروغ بگوید که آنها را مصرف کرده ام،به گمان خودش پزشک را فریب داده و در حقیقت خود را فریب داده است که فریب پزشک،فریب خود است.

برخورد اسلام با منافق،همانند برخورد منافق با اسلام است.او در ظاهر اسلام می آورد، اسلام نیز او را در ظاهر مسلمان می شمارد.او در دل ایمان ندارد و کافر است،خداوند نیز در قیامت او را با کافران محشور می کند.

در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می خوانیم:ریاکاری،خدعه با خداوند است.

قرآن،بازتاب کار نیک و بد انسان را برای خود او می داند.چنانکه در این آیه می فرماید:

خدعه با دین،خدعه با خود است نه خدا.و در جای دیگر می فرماید: إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها   اگر نیکی کنید،به خود نیکی کرده اید و اگر بدی کنید،به خود کرده اید.یا در جای دیگر می فرماید: وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاّ بِأَهْلِهِ   نیرنگ بد،جز سازنده اش را فرا نگیرد.

پیام ها:

-حیله گری،نشانه ی نفاق است. یُخادِعُونَ اللّهَ

-منافق،همواره در فکر ضربه زدن است. یُخادِعُونَ (کلمه خدعه به معنای پنهان کردن امری و اظهار نمودن امر دیگر،به منظور ضربه زدن است.)

-آثار نیرنگ،به صاحب نیرنگ بر می گردد. وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ

-منافق،بی شعور است ونمی فهمد که طرف حساب او خداوندی است که همه ی اسرار درون او را می داند  ودر قیامت نیز از کار او پرده برمی دارد.  وَ ما یَشْعُرُونَ

-خدعه و حیله،نشانه ی عقل و شعور نیست. یُخادِعُونَ... ما یَشْعُرُونَ در روایات می خوانیم:عقل واقعی آن است که توسط آن،انسان خداوند را بندگی نماید.

فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ

در دلهای منافقان،بیماری است پس خداوند بیماری آنان را بیافزاید.و برای ایشان عذابی دردناک است،به سزای آنکه(در اظهار ایمان)دروغ می گویند.

نکته ها:

بیماری،گاهی مربوط به جسم است،نظیر آیه ی سوره بقره؛ وَ مَنْ کانَ مَرِیضاً که درباره احکام روزه بیماران می باشد.و گاهی مربوط به روح است،نظیر این آیه فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ که درباره بیماری نفاق می باشد.

داستان منافق،به لاشه ومرداری بد بو می ماند که در مخزن آبی افتاده باشد.هر چه آب در آن بیشتر وارد شود،فسادش بیشتر شده و بوی نامطبوع و آلودگی آن افزایش می یابد.نفاق، همچون مرداری است که اگر در روح و دل انسان باقی بماند،هر آیه وحکمی که از طرف خداوند نازل شود،به جای تسلیم شدن در برابر آن،دست به تظاهر و ریاکاری می زند و یک گام بر نفاق خود می افزاید.این روح مریض،تمام افکار و اعمال او را،ریاکارانه و منافقانه می کند و این نوعی افزایش بیماری است. فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً

شاید جمله ی فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً نفرین باشد.نظیر قاتَلَهُمُ اللّهُ یعنی اکنون که در دل بیماری دارند،خدا بیماری آنان را اضافه می کند.

پیام ها:

-نفاق،یک مرض روحی ومنافق بیمار است.همانطور که بیمار،نه سالم است و نه مرده،منافق هم نه مؤمن است و نه کافر. فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ

-اصلِ انسان،دل و روح اوست. فَزادَهُمُ اللّهُ

(حقّ این بود که بگوید فزادها الله مرضا یعنی در دل آنان مرض بود،خداوند مرض آنها را زیاد کرد.ولی فرمود:مرض خود آنان را زیاد کرد.پس قلب انسان،به منزله تمام انسان است.زیرا اگر روح وقلب منحرف شود،آثارش در سخن و عمل هویداست.) 

-نفاق،مرضی است که رشد سرطانی دارد.  فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً

-زمینه های عزّت و سقوط را،خود انسان در خود به وجود می آورد. لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ

-دروغگویی،از روشهای متداول منافقان است. کانُوا یَکْذِبُونَ

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ

هرگاه به آنان(منافقان)گفته شود در زمین فساد نکنید،می گویند:همانا ما اصلاحگریم.

پیام ها:

-گرچه منافقان پندپذیر و نصیحت خواه نیستند،ولی بهتر است آنها را مؤعظه و نهی از منکر کرد. قِیلَ لَهُمْ

-نفاق،عامل فساد است. لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ

-منافق چند چهره بودن خود را مردم داری واصلاح طلبی می داند. إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ

-منافق،فقط خود را اصلاح طلب معرّفی می کند. إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ (ممکن است کسی دچار بیماری سخت روحی باشد،ولی خیال کند که سالم است.)

-منافق با ستایش نابجا از خود،در صدد تحمیق دیگران و توجیه خلافکاری های خویش است. إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ

أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ

آگاه باشید! همانا آنان خود اهل فسادند،ولی نمی فهمند.

نکته ها:

در یک بررسی اجمالی از آیات قرآن در می یابیم که نفاق،آثار و عوارض بدی در روح، روان،رفتار و کردار شخص منافق ایجاد می کند که او را در دنیا و قیامت گرفتار می سازد. قرآن در وصف آنها می فرماید:

·   دچار فقدان شعور واقعی می شوند. 

·  اندیشه و فهم نمی کنند.

·  دچار حیرت و سرگردانی می شوند.

·  چون اعتقاد قلبی صحیحی ندارند،وحشت واضطراب و عذابی دردناک دارند.

پیام ها:

-مسلمانان باید به ترفندها و شعارهای به ظاهر زیبای منافقان،آگاه شوند. الا

-بلندپروازی و خیال پردازی مغرورانه ی منافق،باید شکسته شود. إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ

-منافقان دائماً در حال فساد هستند. هُمُ الْمُفْسِدُونَ

-زرنگی اگر در مسیر حقّ نباشد،بی شعوری است. لا یَشْعُرُونَ

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ

وچون به آنان گفته شود،شما نیز همان گونه که(سایر)مردم ایمان آورده اند ایمان آورید،(آنها با تکبّر وغرور)گویند:آیا ما نیز همانند ساده اندیشان و سبک مغزان،ایمان بیاوریم؟! آگاه باشید! آنان خود بی خردند،ولی نمی دانند.

پیام ها:

-ارشاد و دعوت اولیای خدا،در منافقان بی اثر است. قِیلَ... أَ نُؤْمِنُ

-منافقان،روحیّه امتیاز طلبی و خود برتربینی دارند. أَ نُؤْمِنُ -تحقیر مؤمنان،از شیوه های منافقان است. کَما آمَنَ السُّفَهاءُ

(ایمان داشتن و تسلیم خدا بودن،در نظر منافقان سبک مغزی است.)

-مسلمانان باید هوشیار باشند تا فریب ظواهر را نخورند. أَلا

-در فرهنگ قرآن،تسلیم حقّ نشدن،سفاهت است. إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ

-باید غرور متکبرانه منافق،شکسته وبا آن مقابله شود. إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ

-افشای چهره دروغین منافق،برای جامعه اسلامی ضروری است. هُمُ السُّفَهاءُ

-بدتر و دردآورتر از هر دردی،جهل به آن درد است. لکِنْ لا یَعْلَمُونَ

وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ

وچون با اهل ایمان ملاقات کنند گویند:ما(نیز همانند شما)ایمان آورده ایم.ولی هرگاه با(همفکران)شیطان صفت خود خلوت کنند، می گویند:ما با شما هستیم،ما فقط(اهل ایمان را)مسخره می کنیم.

نکته ها:

شیطان از شَطَن به معنای دور شده از خیر است و به هرکس القای انحراف کند، اطلاق شده وبه انسان های بدکار و دور از حقّ نیز گفته می شود.

پیام ها:

-منافق،نان را به نرخ روز می خورد. قالُوا آمَنّا... قالُوا إِنّا مَعَکُمْ

-گرچه اظهار ایمان برای مسلمانی کافی است،ولی باید مواظب عوامل نفوذی بود. قالُوا آمَنّا

-منافق،شهامتِ صداقت ندارد واز مؤمنان ترس و هراس دارد. خَلَوْا

تماس وارتباط منافقان با مؤمنان،آشکار وعلنی است ولی تماس آنان با کفّار یا سران و رهبران خود،سرّی و محرمانه،در نهان و خلوت صورت می گیرد.

-دوستان منافقان،شیطان صفت هستند. شیاطینهم

-کفّار و منافقان با همدیگر ارتباط تشکیلاتی دارند و منافقان از آنان خطّ فکری می گیرند. شیاطینهم

-منافقان،مؤمنان را به استهزا می گیرند. إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ

اللّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ

خداوند آنان را به استهزا می گیرد و آنان را در طغیانشان مهلت می دهد تا سرگردان شوند.

نکته ها:

کلمه یَعمهون از عَمَه مثل عَمی می باشد،لکن عمی کوری ظاهری را گویند و عمه کوری باطنی است.

امام رضا علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید:خداوند،اهل مکر و خدعه و استهزا نیست،لکن جزای مکر و استهزای آنان را می دهد.  همچنان که آنان را در طغیان و سرکشی خودشان، رها می کند تا سر درگم و غرق شوند.و چه سزایی سخت تر از قساوت قلب و تسلّط شیطان و وسوسه های او،میل به گناه و بی رغبتی به عبادت،همراهی و همکاری با افراد نا اهل و سرگرمی به دنیا و غفلت از حقّ که منافقان بدان گرفتار می آیند.

منافقان،دوگانه رفتار می کنند و لذا با آنها نیز دو گونه برخورد می شود؛در دنیا احکام مسلمانان را دارند و در آخرت کیفر کفّار را می بینند.

پیام ها:

-کیفرهای الهی،متناسب با گناهان است.در برابر إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ ، اللّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ آمده است.

-منافقان با خدا طرفند،نه با مؤمنان.(آنها مؤمنان را مسخره می کنند،ولی خدا به حمایت آمده و پاسخ مسخره ی آنان را می دهد.) اللّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ

- استهزا،اگر به عنوان پاسخ باشد،مانعی ندارد.نظیر تکبّر در مقابل متکبّر. اللّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ

-از مهلت دادن وزیاده بخشی های خداوند،نباید مغرور شد. یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ

-سرکشی و طغیان،زمینه ای برای سر درگمی هاست. فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ

أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَهَ بِالْهُدی فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ

آنان کسانی هستند که به بهای(از دست دادن)هدایت،خریدار ضلالت و گمراهی شدند.امّا این داد وستد،سودشان نبخشید و در شمارِ هدایت یافتگان در نیامدند.(ویا به اهداف خودنرسیدند.)

نکته ها:

منافقان،صاحب هدایتی نبودند که آن را از دست بدهند.پس شاید مراد آیه این است که زمینه های فطری و عوامل هدایت را از دست دادند.همچنان که در آیات دیگر می خوانیم:

اشْتَرَوُا الْکُفْرَ بِالْإِیْمانِ گروهی ایمان را به کفر فروختند.و یا اشْتَرَوُا الْحَیاهَ الدُّنْیا بِالْآخِرَهِ آخرت را به زندگی دنیوی فروختند.ویا وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَهِ   آمرزش و عفو الهی را با قهر و عذاب او معامله کردند.یعنی استعداد ایمان و دریافت پاداش و مغفرت را با اعمال خود از بین بردند.

عاقبت،نور الهی دود شد

فطرت حق جوی او،نمرود شد

پیام ها:

-منافق،سود و زیان خود را نمی شناسد ولذا هدایت را با ضلالت معامله می کند. اشْتَرَوُا الضَّلالَهَ بِالْهُدی

-انسان،آزاد و انتخاب گر است.چون داد و ستد،نیاز به اراده وتصمیم دارد.

اشْتَرَوُا الضَّلالَهَ...

-دنیا همچون بازار است و مردمان،معامله گر و مورد معامله،اعمال و انتخاب های ماست. اشْتَرَوُا... فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ

-عاقبتِ مؤمن،هدایت؛ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ و سرانجام منافق،انحراف است.

ما کانُوا مُهْتَدِینَ

-منافقان به اهداف خود راهی نمی یابند. ما کانُوا مُهْتَدِینَ وبا توجّه به آیات بعد.

مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ

مَثل آنان(منافقان)،مَثل آن کسی است که آتشی افروخته،پس چون آتش اطراف خود را روشن ساخت،خداوند روشنایی و نورشان را ببرد و آنان را در تاریکی هایی که(هیچ)نمی بینند،رهایشان کند.

نکته ها:

مثال،برای تفهیم مطلب به مردم،نقش مؤثّری دارد.مسائل معقول را محسوس و بدینوسیله راه را نزدیک وعمومی می کند،درجه اطمینان را بالا می برد ولجوجان را خاموش می سازد.در قرآن مثال های فراوانی آمده است از جمله:

مثال حقّ،به آب و باطل به کفِ روی آب.  مثال حقّ به شجره ی طیّبه و باطل به شجره ی خبیثه.  تشبیه اعمال کفّار به خاکستری در برابر تندباد.  ویا تشبیه کارهای آنان،به سراب.  تشبیه بت ها و طاغوت ها به خانه عنکبوت. &nb

ارزیابی مهاجرت
نظر خود را درباره «تفسیر سوره البقره» در کادر زیر بنویسید :
لطفا شرایط و ضوابط استفاده از سایت آسمونی را مطالعه نمایید

دسته بندی های وب سایت آسمونی

آسمونی شامل بخش های متنوعی است که هر کدام از آنها شامل دنیایی از مقالات و اطلاعات کاربردی می باشند، شما با ورود به هر کدام از دسته بندی های مجله اینترنتی آسمونی می توانید به زیردسته های موجود در آن دسترسی پیدا کنید، برای مثال در دسته فیلم و سینما؛ گزینه هایی مثل نقد فیلم، معرفی فیلم ایرانی، فیلم بین الملل، انیمیشن و کارتون و چندین بخش دیگر قرار دارد، یا بخش سلامت وب سایت شامل بخش هایی همچون روانشناسی، طب سنتی، نکات تغذیه و تناسب اندام می باشد.