- آسمونی
- مجله اینترنتی
- فیلم و سینما
- نقد فیلم
- معرفی و بررسی فیلم پائیز در نیویورک

معرفی و بررسی فیلم پائیز در نیویورک
آسمونی" href="https://asemooni.com/" target="_blank" rel="noopener">اختصاصی آسمونی نوشته نجیبه نعمتی
بنا به درخواست مخاطبان محترم آسمونی
« غذا تنها چیز زیبایی است که واقعاً تغذیه میکند.»
فیلم سینمایی پاییز در نیویورک بهکارگردانی Joan Chen در سال 2000 ساخته شده است. یکی از مواری که این فیلم را از سایر فیلم ها مستثنی میسازد بازیگران آن میباشد. درفیلم پاییز در نیویورک بازیگرانی چون ریچارد گیر، وینونا رایدر...ایفای نقش دارند. تمامی فیلم توسط پنج بازیگر جلوی دوربین رفت این تعداد بازیگر اندک آن را به یک اثر نادر در سینما مطرح میسازد. تعداد عوامل تولیدی این فیلم نیز تنها 12 نفر گزارش شده است.
ویل کین( با بازی ریچارد گیر) مردی پنجاه ساله، ثروتمند و صاحب یک رستوران مجلل است. به تازگی مجله نیویورک در مورد او مطلبی به چاپ رسانده و به شهرت او بیش از پیش افزوده است اما او نمیتواند همسری برای خود انتخاب کند و از تنهایی رنج میبرد. “ویل “به صورت اتفاقی، شارلوت فیلدینگ( رایدر) و مادربزرگش که رستوران مجلل او را برای برگزاری جشن تولد 22 سالگی او برگزیدهاند را میبیند.
ویل در مییابد شارلوت دختر (کیتی) یکی از دوست های او بوده که در یک تصادف رانندگی در گذشته است.
او برای اینکه باب آشنایی با شارلوت را ایجاد کند از او میخواهد تا برای همراه دروغینش به یک مهمانی کلاه بسازد. روز تحویل کلاه؛ ویل، شارلوت را به عنوان همراه میبرد.
رابطه عاشقانهای مابین آن دو ایجاد میشود. رابطهای که “ویل” به خاطر سن زیادش از آن پشیمان میشود و سعی میکند تا از “شارلوت “دوری کند.
شارلوت دختر حساسی است او از بیماریش میگوید و اینکه دیگر فرصتی برای عاشقی ندارد. شارلوت در یکی از دیدارهایشان در میان شاخ و برگهای پاییز، ساعت ویل را از او میگیرد و از او میخواهد در حال زندگی کند و برگرداندن ساعتش را به زمانی معوق میکند تا او سنجش و نگرانیش از گذر زمان را فراموش کند. در یکی از دیدارهایشان “شارلوت” به بیمارستان منتقل میشود و در آنجا “ویل “میفهمد که او از یک بیماری نادر به نام “نوروبلاستوما” رنج میبرد. بیماری که تنها مجال یک سال زندگی را به او میدهد. “شارلوت “دختری است که تنها میتواند در یک بازه زمانی بسیار کوتاه و تنها یک بار عشق واقعی را قبل از مرگش درک کند.
“ویل“ برای درمان “شارلوت“ دست به هر کاری میزند.
ویل در این زمان نامهای از لیزا تایلر (ورا فارمیگا) دریافت میکند و متوجه میشود که او دخترش میباشد. “لیزا “میخواهد تا به عنوان پدری که سالها دور از او بوده است او را در دوران بارداریش همراهی کند.
بیماری “شارلوت “اوج میگیرد و ویل دکتر متخصصی را مییابد؛ اما تلاشهای او و تیم پزشکی میسر واقع نمیشود و سرانجام شارلوت میمیرد.

ویل در آپارتمان خود هدیه کریسمسی را که شارلوت برای او در نظر گرفته است را باز میکند. ساعتی را که از او گرفته بود.
لیزا دختر ویل زایمان میکند و ویل به همراه نوه تازه به دنیا آمده اشت و دخترش لیزا دوران دیگری از زندگیش را آغاز میکند.
فیلم یک عاشقانه غیرمتعارف است. عشق مردی میانسال به دختری جوان و بیمار است. ایده اولیه فیلم ایده جذاب و تازهای نیست و از این نوع فیلمهای زیادی ساخته شده است.
خط داستانی مشخصی در فیلم رعایت نمیشود و تقریبا کلیشهای است. چیزی که فیلم را برجسته میسازد ستارگان فیلم و موسیقی احساسی است که آن را به یک ملودرام موفق مبدل ساخته است.