حکایت خواندنی باخت سنگین کاسپارف
کاسپارف شطرنج باز معروف در بازی شطرنج به یک آماتور باخت.
همه تعجب کردند و علت را جویا شدند.
او گفت اصلاً در بازی با او نمی دانستم که آماتور است،
برای این با هر حرکت او دنبال نقشه ای که در سر داشت، بودم.
گاهی به خیال خود نقشه اش را خوانده و حرکت بعدی را پیش بینی می کردم.
اما در کمال تعجب حرکت ساده دیگری می دیدم.
تمرکز می کردم که شاید نقشه جدیدش را کشف کنم.
آن قدر در پی حرکت های او بودم که مهره های خودم را گم کردم.
بعد که مات شدم، فهمیدم حرکت های او از سر بی مهارتی بود.
بازی را باختم اما درس بزرگی گرفتم.
«تمام حرکت ها از سر حیله نیست. آن قدر فریب دیده ایم و نقشه کشیده ایم که حرکت صادقانه را باور نداریم و مسیر را گم می کنیم و می بازیم!»
بزرگ ترین اشتباهی که ما آدما در رابطه هامون می کنیم این است که:
نیمه می شنویم، یک چهارم می فهمیم، هیچی فکر نمی کنیم و دوبرابر واکنش نشان می دهیم.
یک ماجرایی شبیه به این برای جهان پهلوان تختی هم اتفاق افتاده. یک بار تختی داشت در خیابان قدم میزد که دختربچهای 6 ساله به طرفش دوید و پرسید با من کشتی میگیری؟ جهان پهلوان دستی به سر دختربچه کشید و لبخند زد اما دختر با اصرار از تختی درخواست میکرد که با او کشتی بگیرد. بالاخره ...