- آسمونی
- مجله اینترنتی
- فیلم و سینما
- نقد فیلم
- تحلیل و معرفی فیلم جزیره شاتر
تحلیل و معرفی فیلم جزیره شاتر
جزیره شاتر فیلمی در ژانر نئو-نوآر و تریلر روانشناختی، به کارگردانی مارتین اسکورسیزی و محصول سال 2010 ایالت متحده آمریکا است. آسمونی" href="https://asemooni.com">آسمونی در این بخش به معرفی و نقد فیلم جزیره شاتر می پردازد.
تحلیل و معرفی فیلم جزیره شاتر
فیلمنامه فیلم جزیره شاتر توسط لایاتا کالوگریدیس بر اساس رمانی به همین نام نوشته دنیس لهان به رشته تحریر در آمده است. در این فیلم لئوناردو دی کاپریو همانند سه فیلم قبلی اسکورسیزی یعنی دار و دستههای نیویورکی، هوانورد و رفتگان در نقش اول حضور دارد.
این فیلم محصول کمپانی پارامونت و کلمبیا است و برخلاف سه فیلم قبلی این کارگردان چیرهدست با بازیگر ثابتش دیکاپریو، که مضامین گوناگونی چون جنایی، مافیایی، تاریخی و بیوگرافی را تجربه کردهبودند این بار فیلم جدیدشان، جنبهای هیجانی-دلهرهآور و تاحدودی ترسناک دارد.
این فیلم فروش خوبی داشت وبا استقبال خوبی از سوی مردم و منتقدین مواجه شد. این فیلم همچنین هم اکنون جز 250 فیلم برتر سایت imdb است.
داستان فیلم جزیره شاتر
در سال 1954 دو مارشال ایالات متحده، تدی دانیلز (لئوناردو دیکاپریو) و همکار جدیدش چاک ایول (مارک رافالو)، برای بررسی فرار یک بیمار روانی خطرناک، سولاندو، از بیمارستانی در جزیره شاتر در نزدیکی بوستون با کشتی به این جزیره مسافرت میکنند. در هنگام ورود به این جزیره تد با رفتارهای ناخوشایندی از طرف پلیس مستقر در جزیره روبرو میشود. تدی همسر خود را در یک آتشسوزی عمدی که توسط یک مجرم روانی بنام اندرو لدیس که او هم در همین جزیره نگهداری میشود از دست داده است. رفتارهای غیرعادی توسط رئیس بیمارستان روانی، دکتر جان کاولی (بن کینگزلی)، ادامه مییابد. در ادامه او احساس میکند که همه افراد داخل جزیره به نحوی در یک بازی که صرفاً برای وی طراحی شدهاست بازی میکنند.
رفتارهای غیرعادی به همراه هوای طوفانی جزیره باعث میشود تا بیماری میگرن تدی اوج بگیرد. در حین سردردهای مزمن میگرنی او، تصاویر مربوط به آزادسازی اردوگاه داخائو و کشتار محافظان آلمانی آن به دست وی و سایر نیروهای آمریکایی همرزمش در ذهن او نقش میبندد. او همچنین تصاویر محو آلودی از همسرش مشاهده میکند که به وی میگوید سولاندو و همچنین لادیس همچنان در جزیره میباشند و از وی میخواهد که به جستجو ادامه دهد.
بازیگران فیلم جزیره شاتر
- لئوناردو دی کاپریو.... تدی دانیلز
- مارک رافالو.... چاک ایول
- بن کینگزلی..... دکتر جان کولی
- میشل ویلیامز.... همسر دنیل
- امیلی مورتیمر.... راشل سولاندو
اکران فیلم جزیره شاتر
در ابتدا اعلام شد که جزیره شاتر در 2 اکتبر 2009 اکران میشود. اما بعد از مدتی پارامونت پیکچرز رسماً اعلام کرد که اکران فیلم به 19 فوریه 2010 خواهد افتاد. در خود وبگاه رسمی فیلم نیز این امر تأیید شدهاست. در واقع زمان اکران فیلم با یک مرد جدی عوض شد؛ که در واقع با این تعویق اکران، فیلم شانس خود را در مراسم اسکار 2009 با توجه به اینکه اکرانش به سال بعد موکول شد از دست داد! در حالی که گمانه زنیهای بسیاری میشد که این همکاری اسکورسیزی با دیکاپریو نیز، همچون سه کار قبلیشان یکی از شانسهای مسلم کاندیداتوری برای اسکار، در رشتههای مختلف به خصوص بهترین فیلم/کارگردانی و بازیگر نقش اول باشد.
نقد فیلم جزیره شاتر
اولین تداعی که از دیدن فیلم "شاترآیلند" حاصل شد یادآوری فیلم «کــــافکا» (1991) اثر سودربرگ بود. داستان فیلم کافکا از این قرار است که در 1918 گروهی آدمکش و تبهکار در شهر پراگ وجود دارند که از آدمها به عنوان موش آزمایشگاهی استفاده میکنند تا به پیشرفتهای علمی نایل آیند. آدمها، اطرافیان و دوستانِ کافکا یکی یکی ناپدید و کشته میشوند. بعد هم نوبت خود کافکاست. در شهر قلعه ای وجود دارد که در آن دستگاهی ساخته شده که یک لنز بزرگ دارد و کارش بررسی مغز آدمهای زنده برای کنترل هر چه بیشتر آن است و یک دکتر به نام "مورناو" هدایتاش میکند. کافکا تشکیلات دکتر را که به وسیله آن مغز انسان را تحت سیطره خود قرار داده و او را به حیوانی مطیع و نیرومند تبدیل می ساخت بوسیله بمب منفجر نمود. دنیای کافکا یک سیستم حکومتی غول پیکری است که شبیه تن حاکم مینماید با همان ساختار ارگانیک، با دست و قلب و چشم و مغز که البته هیچ کدام به تنهایی همه ساختار نمیتواند باشد. در این سیستم غول آسا بازرسها، وکیل، قاضی، فرمانروای قصر سوژه نیستند بلکه سوژه انسانی دقیقا همانی است که در حاشیه سیستم قرار میگیرد. قلعه برای کافکا مدلی از رفتار غیرانسانی، بوروکراسی، و اقتدارگرایی را نشان می دهد. کافکا تلاش دارد قلعه یا قصر را – مرکز اتوریته جامعه- معرفی کند جایی که ایدئولوژی و قدرت حاکم بر جامعه از همان مکان تنظیم و تعیین می گردد. مکانی که دارای دالان ها و راهروهای متعدد است و از لحاظ ذهنی می تواند نمایشگر روان و ناخودآگاه افراد باشد که تحت سیستم حکومتی و ایدئولوژیک فکر و در نهایت عمل می کنند.
در فیلم شاترآیلند، یک مارشال جوان ایالتی به نام تدی دانیلز (بیمار شماره 67) و دستیارش به یک تیمارستان محصور با آب که همچون قلعه کافکایی است و محل نگهداری جانیان و تبهکاران دیوانه است اعزام می شوند و ماموریتشان یافتن زن دیوانه/راچل سولاندو است که به طرز محیرالعقولی از سلول خود در زندان گریخته است.
مکانی که در فیلم کافکا دارای دالان های متعدد و در شاترآیلند دارای قسمتهایA،B،C است می تواند نشانِ زبان و قدرت دیگری/ Other باشد. به زبان جامعه شناختی، مکان همواره عنصری از هویت یابی برای شخص است. کارگران،کارمندان، دانشجویان، خانه داران و… همه در مکانی مختص به خود هویت خود را بازمی شناسانند. کارگران در مکانی به نام کارخانه هویت خود را بدست می آورند و ابراز می کنند و در نهایت "انقلاب کارگری" بیش از هر چیز یک مکان پریشی و هویت زدایی است. مکان بیشتر از آنچه که در نظر داریم در ایجاد هویت و هویت زدایی نقش بازی می-کند. مکان ِقلعه در فیلم کافکا و تیمارستان در شاترآیلند بیشتر از سایر عوامل نقش دارد. مکانی که مغز اجتماع را می توان از درون آن کنترل کرد و از این جزیره مسدود و بسته بیرون را تحت سلطه خود درآورد.
در فیلم کافکا همه راهها و دالان ها منتهی به نوک قلعه، که وحدت دهنده تمام راههای اصلی و فرعی است که دکتر مورناو و همکارانش در آنجا به عمل جراحی و برداشتن قسمتهایی از مغز بیماران و در نهایت کنترل آنها اقدام می-کنند. همان فانوس دریایی که بلندترین نقطه «شاترآیلند» است و دکتر «کاولی» و همکارانش اقدام به همان کار یعنی عمل جراحی بر روی مغز افراد می کنند. ساختار نظارت که برآیند مجموع همه راهها و بالاترین نقطه سلولهای زندان دایره ای شکل است رفتار تطبیق کننده ای را بوجود می آورد. این نوع گردش قدرت شکل خاصی از رفتار را به وجود میآورد.
قصر در فیلم کافکا و یا "تیمارستان" در شاترآیلند عبارت است از ؛ توزیع مکانی که موجب به حرکت درآمدن بدن ها و فعالیتهای خاص آن، تنظیم و کنترل افکار، مکان -یابی و دادن هویت و جایی خاص به اشخاص با توجه به سیاست قدرت. آنچنان که فوکو در کتاب " قدرت و تنبیه" تحلیل می کند. فیلم شاترآیلند به بیان فوکویی نقش فعال خود تیمارستان در تولید جنون و کنترل آن ارائه می شود و نشان داده می شود که چگونه تیمارستان و "دکتر کاولی" به مثابه عامل قدرت با ابقاء جنون و اثبات و تولید آن است که پرستیژ خود را و در نتیجه بقای خود را تضمین می کنند.
مارشال تدی و چاک در لحظه ورود به جزیره و تیمارستان به دیدن دکتر کاولی می روند دکتر در جواب «تدی»که می پرسد اینجا دقیقا چه کاری انجام می دهند می گوید: یک امتزاج اخلاقی بین قانون و اخلاقیات و توجهات پزشکی و در توضیح نقاشی هایی که بر روی دیوار اتاقش است می گوید؛ این نقاشی ها حکایت دیوانگان و مجانین را در گذشته نشان می-دهد که چگونه با آنها رفتار می کردند؛ "زنجیرشون می کردند و در کثافت خودشان ولشون می کردند، آنقدر میزدنشان تا حسابی خونی بشوند، به سرشون میخ می زدند و در آب سرد فرو می بردند تا از هوش بروند. اما حالا ما سعی داریم آنها را درمان بکنیم، لااقل زندگی آرامی برایشان فراهم کنیم".
اعتقاد و توجیه دکتر کاولی از برنامه های کاری شان این است که آنها نسبت به گذشته انسانی تر رفتار می کنند. به بیمارانشان احترام می گذارند و با آنها حرف می زنند و هیجان و خشونت آنها را تنها با دارو درمان می کنند. این ادعا عمل دکتر کاولی و حمایت از نازیسم را توجیه نمی کند که اِعمال قدرت را با شکلی دیگر آغاز کردند و ذهن و روح افراد را در اختیار می گرفتند. به اعتقاد فوکو، بهنجارسازی، مراقبت و تنبیه در اشکال گذشته خود به صورت شکنجه و نمایشهای عمومی (اعدام در ملاء عام) صورت میگرفت. اما در عصر حاضر، نوعی جابجایی در عرصه قدرت رُخ داده است که بر اساس آن، قدرت بر روح و روان و فکر و ذهن افراد اعمال میشود.
به بیان فوکو، عصری که خرد با چهره دیوانه ظاهر میشود، دیوانگی را نه چیزی جدا از انسان و ورای جهان، آنگونه که فرضاً قرون وسطا تلقی میکرد، بلکه در کنه وجود خود انسان و در خود جهان عیان میکرد. به گفته فوکو جایی که دیوانگان را چون بیگانگان گونه ای خطرناک از فساد گرد آوردند و زندانی کردند "شهر اخلاق" ساختند، دیوانگان انگار طایفه ای شدند، زندانی و منزوی که هم از دیدگاه حقوقی و اخلاقی و هم از نگاه پزشکی از دنیا جدا شدند. فوکو می نویسد " ساحتی تازه پدید آمد، فضایی جدید؛ شکلی تازه از تنهایی ". زایش تیمارستان نوع دیگری شد از نسبت دانش و اقتدار؛ همراه شدن اقتدار حقوقی با اقتدار بینش پزشکی.
قوانین و جامعه انضباطی که دکتر کاولی و همکارانش سعی دارند در شاترآیلند تثبیت و برپا کنند به گونه ای است که تاثیرش در ظریفترین و دورترین زوایای زندگی آدمی نفوذ میکند. آن شبیه به اجرای مراسمی است که همه درگیر و مجبور به اجرای آن هستند. قدرت نه یک نهاد یا ساختار، بلکه ماشینی است که همه در آن گرفتارند و تربیت یافته این نوع ماشین و سیستم خواهند بود. تمام بیماران، پرستاران، خدمتکاران و همه آدمهای داخل جزیره تعلیم دیده اند، تعلیم مهمترین قسمت کار است و اهمیت نیاز اساسی به درونی ساختن قوانین و خودآگاهی را مانند تمام جوامع اقتدارگرا آشکار می سازد.
"کشتی دیوانگان" تمثیل مشهوری شد در دوره مدرن که از ضدیت با خردورزی حکایت م کرد این اصطلاح تمثیلی بود که با تحقیر به کشتی دیوانگان به سرنشینان، و مهمتر به آرزوی آزادی، و به فردی برای تصوری شخصی از آزادی می نگرند. مدرنیته با ساختن یک الگو (همچون اقتدار در دستان دکتر کاولی و تیمارستان)، حق تصور آزادی را از میان برد، و آزادی فقط یک معنا یافت.
مارشال تد همراه همکارش توسط یک کشتی به طرف جزیره شاتر که محل نگهداری دیوانگان تحت نظر قدرت دریا ندارد. تدی که می-تواند آندرو لیدیس هم باشد و راچلی که تصور همسرش دولوریس باشد. بازی با کلماتی که دکتر کاولی آن را برای تد می گوید حکایت از ریشه روانی مشترک این دو شخصیت یعنی لیدیس و تد دارد. دالانهای زندانی که می تواند نماد ناخودآگاه و روان مردانه و زنانه «تد» باشد روان آشفته آدمهای بعد از جنگ که دو شخصیتی هستند. معناهای تلویحی و نمادین اجزاء و عناصر شاترآیلند در واقعیت آن تنیده شده و جدایی ساختار واقعیت از معناهای نمادین آن مشکل به نظر می رسد.
کشتی که بر روی آب حرکت می کند، در وجه نمادین به معنای مدیریت احساسات و عواطف است که توسط ذهن انجام می پذیرد که می تواند مدیریت در رابطه زناشویی هم باشد. تصویر برداری عالی و تجربه و دانش اسکورسیزی این معنای نمادین افعال و اشیاء را از همان نگاه اول بر عرشه کشتی به نگاه آدمی منتقل می کند.
حکومت فاشیستی است و مردانه و جایی برای دانش زنان نیست. ولی تدی در نگاه اساطیری با بخش و روان زنانه وجودش در شاترآیلند به آگاهی خواهد رسید. می توان به یکی از ضعفهای قدرت فاشیستی و اقتدارگرا به عدم توجه به بخش زنانه وجود توجه کرد که در این حکومت ها ناپدید شده و این قسمت حذف می گردد.
در غار است که مارشال تد می فهمد آنها برچسب دیوانگی به افراد می زنند و در نتیجه فرد از بنیان فلج می شود. راچل سولاندو در غار از این " نبوغ کافکایی" یاد می کند و به مارشال می گوید؛ مردم بهت می گویند دیوانه و سعی نکن باهاشون مخالفت کنی. برچسب زدن دیوانگی به افراد، و هر کاری که شخص انجام دهد با انگ دیوانگی اوست که تعبیر خواهد شد.
راچل سولاندو به نوعی اصل زنانه او تعبیر خواهد شد. "زن غارنشین است و مسئول آتش"…. آتش نماد غلبه بر جهل و تاریکی است. در اساطیر در مراسم مقدس نیایش، زن نگهبان آتش است، جایگاه آتش نماد زن است و آتش وسیله تغییر و تبدیل است.