شعر حسنی به روایت امروزی
در این بخش آسمونی میخوایم بریم ببینیم حسنی الان داره چیکار میکنه...
حسنی نگو جوون بگو
علاف و چش چرون بگو
موی ژلی ، ابرو کوتاه ، زبون دراز ، واه واه واه
نه سیما جون ،نه رعنا جون
نه نازی و پریسا جون
هیچ کس باهاش رفیق نبود
تنها توی کافی شاپ
نگاه می کرد به بشقاب !
باباش می گفت : حسنی می ری به سربازی ؟
نه نمی رم نه نمی رم
به دخترا دل می بازی ؟!
نه نمی دم نه نمی دم
گل پری جون با زانتیا
ویبره می رفت تو کوچه ها
گلیه چرا ویبره میری ؟
دارم میرم به سلمونی
که شب برم به مهمونی
گلی خانوم نازنین با زانتیای نقطه چین
یه کمی به من سواری می دی ؟!
نه که نمی دم
چرا نمی دی ؟
واسه اینکه من قشنگم ، درس خونم و زرنگم
اما تو چی ؟
نه کار داری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ، ابرو کوتاه ، زبون دراز ، واه واه واه
در واشد و پریچه
با ناز اومد توو کوچه
پری کوچولو ، تپل مپولو ، میای با من بریم بیرون ؟
مامان پری ، از اون بالا
نگاه می کرد توو کوچه را
داد زد وگفت : اوی ! بی حیا
برو خونه تون تو را بخدا
دختر ریزه میزه
حسابی فرز و تیزه
اما تو چی ؟
نه کار داری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ، ابرو کوتاه ، زبون دراز ، واه واه واه
نازی اومد از استخر
تو پوپکی یا نازی ؟
من نازی جوانم
میای بریم کافی شاپ؟
نه جانم
چرا نمی آی ؟
واسه اینکه من صبح تا غروب ، پایین ، بالا ، شمال ، جنوب ، دنبال یک شوهر خوب
اما تو چی ؟
نه کار داری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ، ابرو کوتاه ، زبون دراز ، واه واه واه
حسنی یهو مثه جت
رسید به یک کافی نت
آن شد ورفت تو چت رووم
گپید با صد تا خانووم!
هیشکی نگفت کی هستی ؟
چی کاره ای چی هستی ؟
تو دنیای مجازی
علافی کرد و بازی
خوشحال و شادمونه
رفت و رسید به خونه
باباش که گفت: حسنی برات زن بگیرم ؟
آره می خوام آره میخوام
چاهارتا شرعن بگیرم ؟
آره می خوام آره میخوام
حسنی اومد موهاشو
یه خورده ابروهاشو
درست و راست و ریس کرد
رفت و توو کوچه فیس کرد
یه زن گرفت و شاد شد
زی ذی شد و دوماد شد
(:
عالی بود واقعا مرسیییییییی
باحال بود خداییشششش...
مسخره.....
بلهههههههههههههههه دیگه...سردختر مردمو اینجوری گول زد و دوماد شد...