- آسمونی
- مجله اینترنتی
- سبک زندگی
- خانواده و اخلاق
- سه دیدگاه در برخورد با مسائل اخلاقی
سه دیدگاه در برخورد با مسائل اخلاقی
دیدگاه اول، تهذیب نفس نوعی جهاد
دیدگاهی است که میگوید: تهذیب نفس نوعی جهاد و مبارزه با دشمنان درونی است، که در کمین انسانها هستند.
این دیدگاه از حدیث معروف پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله گرفته شده است آنجا که میخوانیم: پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله گروهی از مجاهدان اسلام را به سوی میدان جهاد فرستاد، هنگامی که از جهاد بازگشتند فرمود: «مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر وبقی علیهم الجهاد الاکبر فقیل یارسول الله ماالجهاد الاکبر، قال صلی الله علیه و آله: جهاد النفس; آفرین بر جمعیتی که جهاد اصغر را انجام دادند و جهاد اکبر بردوش آنها مانده است; کسی عرض کرد: ای رسولخدا! جهاد اکبر چیست؟ فرمود: جهاد با نفس.»
در بحارالانوار در ذیل همین حدیث چنین آمده است: «ثم قال صلی الله علیه و آله: افضل الجهاد من جاهد نفسه التی بین جنبیه; سپس فرمود برترین جهاد، جهاد با نفسی است که در میان دو پهلو قرار گرفته است.»
بعضی از آیات قرآنی که در زمینه جهاد وارد شده نیز به جهاد اکبر تفسیر شده است، یا از این نظر که ناظر به خصوص جهاد با نفس است، و یا از این نظر که مفهوم عامی دارد که هر دو بخش از جهاد را شامل میشود.
در تفسیر قمی در ذیل آیه6 سوره عنکبوت: «ومن جاهد فانما یجاهد لنفسه ان الله لغنی عن العالمین; کسی که جهاد کند برای خود جهاد میکند، چرا که خداوند از همه جهانیان بینیاز است.» میخوانیم: ومن جاهد... قال نفسه عن الشهوات واللذات والمعاصی; یعنی، منظور مبارزه با نفس در برابر شهوات و لذات نامشروع و گناهان است.»
این تفسیر از آنجا سرچشمه میگیرد که در این آیه فایده جهاد را متوجه خود انسان میکند، و این بیشتر در جهاد با نفس است، بویژه این که در آیهقبل از آن سخن از لقاءالله است (من کان یرجوا لقاء الله...) و میدانیم لقاءالله و شهود الهی و رسیدن به قرب او هدف اصلی جهاد با نفس میباشد.
در آخرین آیهسوره عنکبوت نیز آمده است: «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا وان الله لمع المحسنین; آنها که در راه ما (با خلوص نیت) جهاد کنند به یقین هدایتشان خواهیم کرد و خدا با نیکوکاران است.»
این آیه نیز به قرینه فینا (در طریق ما) و جمله لنهدینهم سبلنا (آنها را به راههای خود هدایت میکنیم) بیشتر ناظر به جهاد اکبر است; و یا مفهوم عامی دارد که هر دو جهاد را شامل میشود.
در آیه78 سوره حج نیز آمده است: «وجاهدوا فیالله حق جهاده هواجتباکم وما جعل علیکم فیالدین من حرج; در راه خدا جهاد کنید و حق جهادش را ادا نمائید، او شما را برگزیده و در دین (و آیین خود) کار سنگین و شاقی بر شما نگذارده است.»
غالب مفسران اسلامی جهاد را در این آیه به مفهوم عام که شامل جهاد اکبر و اصغر هر دو میشود، یا به معنی خصوص جهاد اکبر تفسیر کردهاند، چنان که مرحوم علامه طبرسی در مجمعالبیان از اکثر مفسران نقل میکند که منظور از حق جهاد، اخلاصنیت و انجام اعمال طاعات برای خداست.
مرحوم علامه مجلسی نیز این آیه را در زمره آیاتی که ناظر به جهاد اکبر است در بحارالانوار آورده است.
در حدیث معروف ابوذر نیز آمده است که میگوید: «قلتیارسول الله ای الجهاد افضل; عرض کردم کدام جهاد برتر است؟»
فرمود: «ان یجاهد الرجل نفسه وهواه; برترین جهاد آن است که انسان با نفس و هوای خویش جهاد کند.»
در حدیثی که در بحث گذشته درباره جنود عقل و جهل آوردیم نیز این دیدگاه بخوبی نمایان است که صحنه وجود انسان را به میدان جنگی تشبیه میکند که در یک طرف عقل و لشکریانش قرار دارد، و در طرف دیگر جهل و هوای نفس با لشکریانش، این دو لشکر دائما در حال پیکارند و پیشرفت انسان در کمالات نفسانی از این طریق حاصل میشود که جنود عقل بر جنود جهل پیروز شود، پیروزی موضعی آن نیز سبب پیشرفت نسبی در کمالات انسانی است.
دیدگاه دوم، دیدگاه طب روحانی
در این دیدگاه، روح انسان همچون جسم انسان گرفتار انواع بیماریها میشود و برای بهبود و سلامت آن باید دستبه دامن طبیبان روحانی و مسیحانفسان معنوی شود، و از داروهای ویژهای که برای هر یک از بیماریهای اخلاقی وجود دارد بهره بگیرد تا روحی سالم، پرنشاط و پر تلاش و فعال پیدا کند.
شایان توجه این که در دوازده آیهقرآن مجید از بیماریهای روحی و اخلاقی، تعبیر به مرض شده است; از جمله در آیه10 سوره بقره، صفت زشت نفاق را به عنوان بیماری قلمداد کرده، درباره منافقان میفرماید: «فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا; در دلهای آنها نوعی بیماری است، و خداوند (به خاطر اصرارشان بر گناه و نفاق) بر بیماری آنها میافزاید.»
در آیه32 سوره احزاب، شهوت پرستان را بیمار دلانی معرفی میکند که در کمین زنان باعفتند; خطاب به همسران پیامبر صلی الله علیه و آله میفرماید: «فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض; به گونهای هوسانگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند.»
و در آیات دیگر نیز به همین معانی یا معنی وسیعتر که تمام انحرافات اخلاقی و عقیدتی را فرا میگیرد اشاره شده است.
در یک تعبیر پرمعنای دیگر، دلهایی را که کانون نور معرفت و اخلاق و تقوا استبه عنوان قلب سلیم معرفی کرده از زبان ابراهیم میفرماید:
«ولات-خزنی یوم یبعثون - یوم لاینف-ع مال ولابنون - الا من اتی الله بق-لب سلیم; در آن روز که مردم برای حساب مبعوث میشوند، مرا شرمنده و رسوا نکن! - آن روز که مال و فرزندان سودی نمیبخشد! - مگر کسی که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید.»
(سوره شعراء، آیات87 تا89)
سلیم از ماده سلامت در برابر فساد و انحراف و بیماری است; و قلب سلیم، بطوری که از روایات معصومین(ع) که در تفسیر این آیهوارد شده بر میآید، قلبی است که خالی از غیر خدا باشد (از هرگونه بیماری اخلاقی و روحانی بر کنار باشد).
قرآن مجید در جای دیگر میگوید: ابراهیم (که در آیات بالا تلویحا از خداوند تقاضای قلب سلیم کرد) به مقصود خود رسید، و به لطف و عنایات حق صاحب قلب سلیم شد; در آیه83 و 84 صافات میخوانیم:
«وان من شیعته لابراهیم - اذ جاء ربه بقلب سلیم; از پیروان او (نوح) ابراهیم علیه السلام بود - آن هنگام که با قلب سلیم به پیشگاه پروردگارش آمد.»
آری! ابراهیم علیه السلام آرزو داشت که صاحب قلب سلیم گردد و با تلاش و کوششهایی که در مسیر بندگی خدا و ایثار و مبارزه با شرک و هوای نفس نمود، سرانجام به این مقام رسید.
در احادیث اسلامی نیز اشارات زیادی به این دیدگاه شده است، که احادیث زیر نمونهای از آن است:
1- امیرمؤمنان علی علیه السلام در توصیف پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در نهجالبلاغه میفرماید: «طبیب دوار بطبه قد احکم مراهمه واحمی مواسمه یضع ذلک حیث الحاجة الیه من قلوب عمی وآذان صم والسنة بکم، متتبع بدوائه مواضع الغفلة ومواطن الحیرة; او طبیبی استسیار که با طب خویش همواره به گردش میپردازد، مرهمهایش را بخوبی آماده ساخته و (برای مواقع اضطرار و سوزاندن محل زخمها) ابزارش را داغ کرده تا هر جا نیاز باشد از آن برای دلهای کور و نابینا، و گوشهای کر و ناشنوا، و زبانهای گنگ بهره گیرد; با داروهای خویش در جستجوی بیماران فراموش شده و سرگردان است!»
2- در تفسیر قلب سلیم که در دو مورد از آیات قرآن مجید آمده (و در بالا به آن اشاره شد) روایات زیادی وارد شده است:
در یک مورد میخوانیم که از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله سؤال کردند: «ماالقلب السلیم; قلب سلیم چیست؟» فرمود:
«دین بلاشک وهوی، وعمل بلا سمعة وریاء; منظور دینی است که شک و هواپرستی در آن نباشد، و عملی است که سمعه و ریا در آن راه نیابد.»
در حدیث دیگری از امام باقر علیه السلام میخوانیم: «لاعلم کطلب السلامة ولاسلامة کسلامة القلب; هیچ علمی مانند جستجوی سلامت نیست، و هیچ سلامتی همانند سلامت قلب نمیباشد!»
در حدیث دیگری از علی علیه السلام آمده است که فرمود: «اذا احب الله عبدا خیرا رزقه قلبا سلیما وخلقا قویما; هنگامی که خداوند بندهای را دوستبدارد، به او قلب سلیم و اخلاق معتدل و شایسته میدهد.»
3- در روایات متعددی از اخلاق رذیله تعبیر به بیماریهای قلب شده است.
در حدیثی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله میخوانیم: «ایاکم والمراء والخصومة فانهما یمرضان القلوب علی الاخوان، وینبت علیهما النفاق; بپرهیزید از جر و بحثها و خصومتها که این دو دلهای برادران دینی را بیمار میسازد، نفاق و تفرقه بر آنها میروید.»
در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام میخوانیم:
«ما من شیء افسد للقلب من خطیئته; چیزی بیش از گناه، قلب را فاسد نمیکند.»
4- در حدیث دیگری از امیرمؤمنان علی علیه السلام میخوانیم: «الا ومن البلاء الفاقة، واشد من الفاقه مرض البدن، واشد من مرض البدن مرض القلب; آگاه باشید فقر یکی از بلاها است، و از آن بدتر، بیماری تن است. و از آن سختتر بیماری قلب است.»
5- در حدیث دیگری از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله میخوانیم که در آن حسد به عنوان یک بیماری مستمر در طول تاریخ بشریت، معرفی شده است; فرمود: «الا انه قد دب الیکم داء الامم من قبلکم وهو الحسد، لیس بحالق الشعر، لکنه حالق الدین، وینجی فیه ان یکف الانسان یده ویحزن لسانه ولایکون ذاغمز علی اخیه المؤمن; مرضی که امتهای پیشین به آن گرفتار شدهاند به سوی شمار روی آورده است و آن بیماری حسد است که موی بدن را نمیریزد (اشاره به بیماریهایی است که باعث ریزش موهای بدن میشود) ولی دین را میریزد و از بین میبرد، و راه نجات از آن و درمان آن این است که انسان (هنگام پیدایش نشانههای حسد) دست و زبانش را نگاه دارد و حتی نسبتبه برادر مؤمن خود با اشاره چشم و ابرو اهانت نکند!»
6- در بسیاری از روایات اسلامی از رذایل اخلاقی تعبیر به «داء» که به مفهوم بیماری ستشده; مثلا، در خطبه176 نهجالبلاغه، درباره قرآن میفرماید:
«فاستشفوه من ادوائکم ... فان فیه شفاء من اکبر الداء وهو الکفر والنفاق والغی والضلال; از قرآن برای شفای بیماریهای خود کمک بطلبید، زیرا در قرآن، شفای بزرگترین بیماریها، یعنی کفر و نفاق و گمراهی و ضلالت است.»
این تعبیر در روایات فراوان دیگری نیز دیده میشود.
خلاصه این که، مطابق این دیدگاه که فضائل و رذائل اخلاقی را به عنوان نشانههای سلامت روح انسان یا بیماری آن معرفی میکند، پیامبران الهی و پیشوایان معصوم و همچنین معلمان اخلاق، طبیبان روحانی هستند و دستورات آنها داروهای شفابخش.
و بر این اساس، همانگونه که در طب جسمانی علاوه بر دارو، پرهیزهایی هم برای رسیدن به بهبودی کامل لازم است، در طب روحانی و اخلاقی نیز پرهیز از دوستان فاسد، محیط آلوده و تمام اموری که به پیشرفت مفاسد اخلاقی در وجود انسان کمک میکند، ضرورت دارد.
در طب جسمانی گاه نیاز به جراحی میافتد و طبیب جراح با چاقوی جراحی به درمان بیمار میپردازد، در طب روحانی نیز چنین مواردی پیشبینی شده است; حدود و تعزیرات و مجازاتهای گوناگون در برابر پارهای از اعمال منافی اخلاق نیز به منزله جراحی است.
در طب جسمانی دو مرحله مشخص ترسیم شده، طب پیشگیری و طب درمانی که معمولا از اولی به عنوان بهداشت، و از دومی به عنوان درمان تعبیر میکنند، در طب روحانی و اخلاقی نیز همین دو مرحله وجود دارد، و معلمان اخلاق از یک سو برای درمان آلودگان برنامهریزی میکنند; و از سوی دیگر، برای پیشگیری از آلودگی سالمان.
تعبیرهایی که در خطبه 108 نهجالبلاغه درباره شخص پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وارد شده بود که هم سخن از مرهمها به میان آمده بود، و هم ابزار داغ کردن و سوزاندن زخمها، بیانگر تنوع درمانها در طب اخلاقی همانند طب جسمانی است.
در طب جسمانی، یک رشته دستورهای کلی برای درمان بیماریها است و یک رشته دستورهایی که ویژه هر یک از بیماریها میباشد; در طب روحانی نیز همین گونه است; توبه، ذکر خدا، نماز و روزه و عبادات دیگر، و محاسبه و مراقبه، اصول کلی درمانند; و در هر یک از بیماریهای اخلاقی نیز دستورهای ویژهای در روایات اسلامی و کتب اخلاقی وارد شده است.
دیدگاه سوم، دیدگاه سیر و سلوک
در این دیدگاه، انسانها به مسافرانی تشبیه شدهاند که از نقطه عدم به راه افتاده و به سوی لقاءالله و قرب ذات پاک حق که از هر نظر بینهایت است پیش میروند.
در این سفر روحانی مانند سفرهای جسمانی دلیل راه و مرکب و زاد و توشه و نفی موانع و طریق مقابله با رهزنان راه و دزدان و دشمنان جان و مال لازم است.
این سفر روحانی و معنوی دارای منزلگاههایی است و گردنههای صعبالعبور، و پرتگاههای خطرناک که باید با کمک راهنمایان آگاه بسلامت از آنها گذشت، و یکی را بعد از دیگری شتسرگذاشت تا به سر منزل مقصود نائل شد.
گر چه بعضی اصرار دارند که مساله سیر و سلوک الی الله و آگاهی بر راه و رسم و منزلگاهها و مرکب و زاد و توشه و راهنما، علم جداگانهای است غیر از علم اخلاق، ممکن است از یک نظر چنین باشد ولی با یک دید وسیع کلی سیر و سلوک روحانی در همان مسیری قرار دارد که تربیتهای اخلاقی و پرورش صفات فضیلت در آن قرار دارد; یا حداقل، اخلاق الهی، بخشی از سیر و سلوک روحانی است.
به هر حال، در آیات و روایات اسلامی نیز اشاراتی به این دیدگاه دیده میشود.
از جمله در آیهشریفه156 سوره بقره میخوانیم: «الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انالله وانا الیه راجعون; صابران کسانی هستند که هنگامی که مصیبتی به آنها برسد میگویند ما از آن خدا هستیم و به سوی او بازگشت میکنیم.»
در این آیه از یک سو انسان خود را ملک خدا میداند و از سوی دیگر خود مسافری میشود که به سوی او در حرکت است.
در سوره علق میخوانیم: «ان الی ربک الرجعی; به یقین بازگشت همه به سوی پروردگارتوست.» (سوره علق، آیه8)
در سوره انشقاق آمده است: «یاایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه; ای انسان تو با تلاش و رنجبه سوی پروردگارت پیش میروی و سرانجام او را ملاقات خواهی کرد.» (سوره انشقاق، آیه6)
در سوره رعد آمده است: «رفع السموات بغیر عمد ترونها... یفصل الآیات لعلکم بلقاء ربکم توقنون; خداوند همان کسی است که آسمان را بدون ستونی که قابل رؤیتباشد آفرید... او آیات (خود) را (برای شما) شرح میدهد تا به لقای پروردگارتان یقین پیدا کنید.»
متجاوز از بیست آیه از آیات قرآن سخن از لقاءالله است که در واقع سر منزل مقصود سالکان الی الله و عارفان الهی میباشد، یعنی لقاء معنوی و دیدار روحانی با آن محبوب بینظیر و مقصود بیمانند.
درست است که این آیات و آیات رجوع الی الله از یک نظر جنبه عمومی دارد و همگان را شامل میشود ولی مانعی ندارد که سیر و سلوک مؤمن و کافر از نظر فطرت و خلقت، به سوی او جهتگیری شده باشد، ولی گروهی به خاطر انحراف از مسیر فطرت در وسط راه بمانند یا در پرتگاه سقوط کنند ولی اولیاء الله با تفاوت مراتب به سر منزل مقصود واصل شوند. درست همانند نطفههایی که همه از نظر آفرینش در عالم جنین به سوی تکامل انسانی پیش میروند و بعد از تولد نیز آن را آنچنان ادامه میدهند ولی بعضی از این نطفهها در همان مراحل اولیه جنین بر اثر آفاتی از حرکتباز میایستد و ساقط میشود یا بعد از تولد در نیمه راه زندگی به خاطر همین آفات از کار میافتد و سقوط میکند.
از این تعبیرها روشنتر، تعبیری است که در قرآن مجید از تقوا به عنوان بهترین زاد و توشه شده (و میدانیم زاد و توشه، معمولا به غذا و طعام مسافر گفته میشود; هر چند از بعضی از منابع لغت استفاده میشود که در اصل، مفهوم اعمی دارد و شامل هرگونه ذخیرهسازی میشود.)
بنابراین، تعبیر بالا که میگوید: تقوا بهترین زاد و توشه است، اشاره به سیر انسان الی الله دارد که به هر حال در این سفر روحانی نیاز به زاد و توشهای خواهد داشت، و زاد این سفر روحانی نیز روحانی است.
در روایات اسلامی نیز این تعبیرات به صورت گستردهتری دیده میشود.
در نهجالبلاغه، در خطبههای متعددی، سخن از برگرفتن زاد و توشه از این دنیا برای سفر الهی آخرت شده است:
در خطبه157 میخوانیم: «فتزودوا فی ایام الفناء لایام البقاء; در این ایام فانی برای ایام باقی زاد و توشه برگیرید!»
در خطبه 132 در تعبیر روشنتری میفرماید: «ان الدنیا لم تخلق لکم دارمقام، بل خلقت لکم مجازا لتزودوا منها الاعمال الی دارالقرار; دنیا برای سکونت همیشگی شما خلق نگردیده، بلکه آن را در گذرگاه شما ساختهاند تا اعمال صالح را به عنوان زاد و توشه در مسیر سرای دیگر، از آن فراهم سازید.»
در خطبه133 در یک تعبیر لطیف و دقیق چنین آمده است، میفرماید: «والبصیر منها متزود والاعمی لها متزود; بینایان از آن زاد و توشه (برای سفر آخرت) میگیرند، و نابینایان برای خود آن (دنیا) زاد توشه میاندوزند.
تعبیراتی همچون «صراط العزیز الحمید» (سوره ابراهیم، آیه1) و «الصراط المستقیم» (سورهحمد) و «سبیل الله» در آیات زیادی از قرآن و «لیصدوا عن سبیل الله»(سورهانفال، آیه36) و مانند اینها، میتواند اشارهای به این دیدگاه باشد.