- آسمونی
- مجله اینترنتی
- فیلم و سینما
- نقد فیلم
- نگاهى به فيلم یلدا، بى پايان و بى منطق

نگاهى به فيلم یلدا، بى پايان و بى منطق
يكشنبه 4 اسفند 1400
نویسنده: چكاوك شيرازى
سوژه همان سوژه ی تکراری بود. قتل یک نفر و سپس دوندگی خانواده ی قاتل برای رضایت گرفتن از مقتول.
می گویند سوژه ها پایان یافته است و این تفاوت در نحوه ی بیان آن ها است که باعث ساخت فیلم های متنوع می شود. مثلا همان سوژه ی کلیشه ای و نخ نما شده ی نبرد خیر و شر که تا الان صد ها فیلم درجه یک بر مبنای آن ساخته شده است. اما به نظر می رسد که سازندگان این فیلم چیزکی راجع به ایجاد تفاوت شنیده اند و به خیال خود فیلمی متفاوت ساخته اند. اما تنها کاری که انجام شده این است که تمام دوندگی هایِ رضایت بگیری قبلا توسط مادر قاتل انجام شده است و حالا همگی در سازمان صدا و سیما جمع شده اند تا ولی دم رضایت خود را اعلام کند.
البته هنوز مشخص نیست که او رضایت می دهد یا خیر اما دوندگی های بین زندان و کلانتری و دادگاه و چه و چه را پشت سر گذاشته اند و خوشبختانه شاهد تکرار آن ها نیستیم.

وقتی مکان ساخت فیلم را عوض کردند به نظر آمد که با فیلمی متفاوت روبه رو ایم. اتفاقا فیلمی متفاوت بود زیرا این فیلم بر خلاف فیلم های دیگر پایان نداشت و مخاطب خودش باید حدس می زد که چه اتفاقی افتاده است. حتی در نمای پایانی با گرفتن یک لانگشات و دور نگه داشتن مخاطب، کمک کوچکی هم که می توانستند در مورد حدس زدن پایان فیلم انجام دهند، از مخاطب دریغ کرده بودند.
این اگر فیلم متفاوت نیست پس چیست؟!
در وهله ی اول اصلا معلوم نیست چرا در شب یلدا برنامه ای از تلويزيون پخش می شود در مورد بخشش و گذشت و...، برنامه ای بسیار غمگین با صحنه هایی از به دار آویخته شدن و دستبند خوردن و چاقوی خونی و چه و چه.
اگر قرار بود چیزی در دل خود داشته باشد که به" یلدا "مربوط شود، یعنی به گونه ای از نمادهای فصلی استفاده شده باشد، باز می شد از آن دفاع کرد ولی تا انتها هیچ معلوم نشد که مناسبتش چه بوده است؟ جالب این که تهیه کننده ی کار یا هر سمتی که داشت، انگار از موضوع خبر نداشت که مدام می گفت باید برنامه ی شاد برای مخاطب پخش کنیم!! مگر از موضوع و ذات برنامه ی خود آگاه نیستید، اصلا چطور چنین برنامه ای می تواند محتوای شادی آور داشته باشد؟!
فیلم های نامفهومی ساخته می شوند که فقط برای خود سازندگانش معنی دارد. به عنوان مثال در چنین کارهایی، معلوم نیست چه کسی با چه کسی بر سر چه چیزی می جنگد؟ در این فیلم قرار است دختر مقتول با قاتل بر سر جان قاتل مبارزه کنند. خود این موضوع تکراری در نفس خود چقدر می تواند تکان دهنده باشد اما چه می شود؟ دو نفر در یک برنامه ی تلویزیونی بی معنی چند جمله با هم رد و بدل می کنند و ولی دم راضی می شود که از خون پدرش بگذرد. اما ناگهان ورق بر می گردد و دو نفر از راه می رسند و میگویند که بچه ای که همراهشان است فرزند قاتل است. خنده دار این جاست که آن ها ادعا می کنند وقتی فهمیدند قاتل و مادرش در صدا و سیما هستند و خودشان را به آن جا رساندند. اما تا آن جا که یادمان است از قبل از شروع برنامه آن ها در سازمان بودند.
کسی هم جواب تماس های آن ها را نداده بود.

نظر دختر مقتول با شنیدن این خبر عوض می شود و بعد از تعقیب و گریزی بسیار خنده دار دوباره به صحنه بر می گردد. قرار نیست داستان به هدر رود اما نکته هایی وجود دارد که مخاطب نمی تواند سرسری از آن ها بگذرد. در این فیلم بعد از این که دختر مقتول مصرانه نمی خواهد قاتل را ببخشد با تماسی تلفنی نظرش عوض می شود. به همین سادگی!
یک سری اتفاقات بی معنی دیگری هم از این به بعد اتفاق مى افتد که به همان ناپایان عجیب و غریب ختم می شود.
"صدف عسگری" با بازی به شدت نچسب خود نقش قاتلی را داشت که باعث مرگ همسرش شده است و "بهناز جعفری "در نقش دختر مقتول نتوانسته بود نقش فردی مقتدر را به خوبی بازی کند نه حتی یک فرد ناراحت یا عصبانی.