- آسمونی
- مجله اینترنتی
- فیلم و سینما
- انیمیشن و کارتون
- نقد انیمیشن زوتوپیا 2016
نقد انیمیشن زوتوپیا 2016
دوشنبه 17 مهر 1400
منتقد: چکاوک شیرازی
- زوتوپیا
- تولید 2016
- کارگردان: بایرون هاوارد
- ریچ مور
در فیلم ها و داستان ها قانونی برای خنثی کردن بمب یا گاهی اوقات برای پیدا کردن گنج وجود دارد و آن این است که همیشه آن چیزی که به نظر درست می آید، اشتباه ترین است. این قاعده همان است که در داستان های کارآگاهی باعث جذابیت هر چه بیشتر داستان می شود.
«زوتوپیا »توانسته با استفاده از همین قانون انیمیشن بسیار جذابی بیافریند که با وجود گذشت سال ها از تولیدش و دیدن چند باره ی آن باز هم جذاب و تماشایی است. البته این تنها نکته ی این انیمیشن نیست که باعث شده یک انیمیشن خوب ببینیم. «زوتوپیا »پر از نکته های جالبی است که به وزن فیلم افزوده ،علاوه بر آنکه برای نوشتن یک فیلم نامه ی خوب برایش تلاش کرده اند.
به عنوان مثال استفاده از حیوانات به جای انسان ها یکی از این موارد است که از ذات طبیعی حیوانات در جهت پیشبرد داستان و استفاده از آن برای خلق کمدی بهره برده اند. در سکانسی «جودی» که خرگوش قهرمان داستان است برای به دست آوردن اطلاعاتی از« سموری» که به تازگی گم شده به اداره راهنمایی رانندگی می رود و با همه ی عجله ای که دارد با «تنبل هایی »مواجه می شود که کارمندان آن جا هستند و آن ها با حرکاتی بسیار آهسته کار ارباب رجوع ها را پیش می برند و این تنبلی ذاتی در تضاد با عجله ی «جودی »صحنه های فوق العاده ای خلق کرده است. ضمن این که می توان این سکانس را طعنه ای به قشر کارمند همه جای دنیا تعبیر کرد.
«جودی» یک خرگوش از یک روستا است که به دنبال آمال و آرزو و بلندپروازی هایش به شهری آمده که شنیده در آن جا همه ی حیوانات وحشی در کنار هم با صلح و صفا زندگی می کنند.
شهری که «زوتوپیا »یا مدینه ی فاضله ی حیات وحش نامیده می شود.
اما همه چیز در آن جا فقط به این خلاصه می شود که درنده ها حیوانات اهلی را نمی درند. اما در زیر پوسته ی ظاهری حقیقتی دیگر در جریان است و آن برتری جویی ذاتی حیوانات وحشی نسبت به اهلی هاست. چرا این موضوع برایمان جالب است؟ زیرا ما به عنوان انسان چنین چیزی را در جوامع بشری مان شاهدیم. ظاهرا در توافق کامل زندگی می کنیم اما در باطن حاضریم هر کاری انجام دهیم تا رقبایمان را نابود کنیم؛ بگذریم.
«جودی» که به عنوان افسر پلیس خدمت می کند این حقیقت را زمانی می فهمد که در اداره، رییسشان ، پیگیری پرونده ی ربوده شدن برخی شهروندان را به وحشی هایی مثل کرگدن و فیل می دهد و خرگوش را نادیده می گیرد و برای اون سمت پارکبانی بر می گزیند.
اما «جودی »مصمم تر از این حرف هاست. او کارش را با توجه کامل انجام می دهد. حتی می تواند دزدی را دستگیر کند اما این باعث نمی شود که نظر رییس پلیس نسبت به او تغییر کند.
او در مسیر ثابت کردن خودش به عنوان پلیس موفق با روباهی برخورد می کند که او را هم همان جامعه سرخورده کرده، البته این بار این اهلی ها بودند که به روباه اعتماد نکردند. این نشان می دهد که شاید اگر اهلی ها موقعیت و توان وحشی ها را داشتند بسیار بی رحمانه تر از آن ها رفتار می کردند.
استفاده از چنین مباحثی نشان می دهد که سازنده ی فیلم تا چه حد به مسائل جامعه شناسی و مردم شناسی اشراف داشته و حتی می توان آن را نوعی دغدغه برای او نامید. به هر حال جودی و نیک ( روباه حقه باز قصه) که نمونه ی حقه بازی اش را ابتدای فیلم جایی که با کلک به همسترها بستنی می فروخت را دیده ایم، به اجبار با هم هم مسیر می شوند تا در نهایت هم به هدفشان که پیدا کردن شهروندان گم شده است برسند و هم به مضمونی اخلاقی دست پیدا کنند، یعنی در انتها خواهیم دید که روباه دست از حقه بازی بر می دارد و در مقام یک پلیس به جامعه خدمت می کند و خرگوش بالاخره خودش را اول به خودش بعد به رییس و خانواده اش ثابت می کند.
البته همراهی این دو کاملا در قالب داستان اتفاق می افتد و هیچ چیزی تحمیلی نیست یعنی همان روابط علت و معلولی معروف، که به درستی از آن تبعیت شده است و همه چیز در دل داستان حل شده. در تمام طول داستان از اصلی که در ابتدا گفتم پیروی شده. هیچ چیز آن طور که می نماید نیست. سکانس کودکی «نیک »که پوزه بند خوردنش از حیوانات اهلی که به آن ها اعتماد داشت یکی از آن ها است.
هدفی که «جودی »و «نیک» دنبال می کنند پیدا کردن عامل اتفاقات اخیر است. همه ی شواهد نشان از این دارد که بالاترین مقام شهر، شهردار که یک «شیر» است ( به پیروی از شیر سلطان جنگل است) در این کار دست دارد. اما همه ی این ها را گوسفندی هدایت می کند که معاون شیر است.
همه ی مواردی که تا به حال برشمردیم به طور کامل و باز شده، وقتی که پرده ها کنار می رود دوباره خود را نشان می دهند. گوسفندی که ظاهرا مظلوم و بره وار از همه اطاعت می کند اما سردسته ی تبهکاران شهر است. او در کنار شیر به خوشی زندگی می کند اما برتری جویی شیر روحش را خورده است.
هیچ چیز آن طور که به نظر می آید نیست و کشف همه ی این ها به مخاطب لذتی وصف ناشدنی می دهد. حتی نقشه و نبرد نهایی «نیک» و «جودی »هم که منجر به موفقیتشان می شود با گمراه کردن همه توام است.
فیلم کامل و دقیق است و زیر لایه ی ظاهری آن لایه ی زیرین سرشار از مسائل جامعه شناختی و حتی روانشناسانه است.