- آسمونی
- مجله اینترنتی
- ورزشی
- اطلاعات فوتبالی
- علی دانایی فرد، رکورددار قهرمانی در تاریخ آبی پوشان پایتخت
علی دانایی فرد، رکورددار قهرمانی در تاریخ آبی پوشان پایتخت
مهدی زارعی- شهریور 1324، صبح اول وقت در برابر روزنامه «مردامروز» خیابان فردوسی غوغا بود. از بلندگوی دفتر روزنامه مرتب شعار میدادند. محمد مسعود سردبیر روزنامه می گفت:
مردم ایران به سرنیزه احتیاج ندارند، به خوبی تكلیف خودشان را میدانند و به همین خاطر، ما برای اداره مسابقه امروز از به اصطلاح مأموران انتظامی استفاده نمی کنیم. ما سرنیزه لازم نداریم!...
این مسابقه نزدیك به 5/5 كیلومتر بود و در یک رقابت پرشور، نفر اول و دوم مسابقه، کسانی شدند که بعدها در ورزش ایران ماندگار شدند: عطاالله بهمنش (نفر اول) و علی داناییفر( نفر دوم).
دانایی فرد زمانی خدمت به فوتبال را شروع کرد که فوتبال ایران، سازماندهی پیشرفته ای نداشت.
امجدیه مثل حالا نبود. شكل و شمایلی حساب شده داشت و دوره جوانی را میگذراند. باصفا بود و ساختمانهایش حساب شده در كنار هم قرار گرفته بود. استخر كودكان، مبتدیان و قهرمانان، آذرگاه و زمینهای چمن و تنیس و دو زمین فوتبال.
امجدیه هم در آن روزگار مركز ثقل بود. بهخصوص برای شناگران، ورزشكاران دوومیدانی و گروهی از فوتبالیستهای موردتوجه. عصرها كه میشد، دوندهها دور پیست میچرخیدند و بازیكنان فوتبال توپ میزدند.
دو گروه مشخص به امجدیه می آمدند: اعیانزادهها و بچههای پابرهنه. «علیآقا» از پابرهنهها بود و به این در و آن در میزد كه یك جفت كفش مخصوص دویدن داشته باشد.
او و رفقایش موفق نمیشدند و قدرت خرید نداشتند. سرانجام كفاشی «خوشبخت» در چهارراه حسنآباد دشواری آنها را حل كرد و «علیآقا» كه خط نستعلیق را روی شیشه خیلی خوش خط و قشنگ مینوشت، محبت «خوشبخت» را پاسخ داد و روی شیشه مغازهاش نوشت «خوشبخت سازنده بهترین كفشهای ورزشی» و به این ترتیب او و دوستانش، صاحب كفش شدند!
«علیآقا» جوانی خوشرو، سادهدل و راحت بود. به سادگی با همه دوست میشد و هرچه میدانست به دیگران هم یاد می داد. او که از دویدن خسته میشد، به دنبال توپ میدوید و نشان میداد با همه كوچكی جثه، جادوگری تیزپا و چابک است.
در اداره شمارهگذاری كار میكرد و بعد از فراغت، بقیه وقت خود را در امجدیه میگذراند و این زندگی او بود، همه چیز او بود.
در مسابقه رقیب پرقدرتی بود و در مقام دوستی مثل آفتاب میدرخشید و گرمی میبخشید.
اگر عشق به فوتبال نبود، امكان داشت «علیآقا» در دوهای طولانی، مهرهای بزرگ شود.
در همان ایام، گروهی دور هم جمع شدند و نام تیم خودشان را «نادر» گذاشتند. در این تیم «علیآقا» در گوش چپ بازی میكرد. سریع بود، جادوگر بود، خوب پاس میداد و خوب جا میگرفت. تیم «نادر» در مدت دو سال به گروه اول راه پیدا کرد و قرار بود به باشگاه شعاع ملحق شود. ولی سر از باشگاه دوچرخهسواران درآورد كه بعدها شد باشگاه تاج.
دانایی فرد رفته رفته جلوه كرد، جا باز كرد و نشان داد كه لیاقت بزرگ شدن و درخشیدن را دارد. چیزی که او كم داشت پارتی بود و دوستان مطبوعاتی كه میتوانستند مثل خیلیهای دیگر ، دربارهاش بنویسند و او را معروف كنند. ننوشتند، ولی او با تكیه به كار مداوم و بردباری و حسن خلق، شهرت پیدا کرد.
عشق به یاد دادن چیزی که خودش میدانست، از او انسانی ساخت زحمتكش و كوشا، هر جا زمین خاكی بود «علیآقا» توپ، كفش و پیراهن فراهم میكرد و بچهها را یاد میداد كه چطوری سادگی را انتخاب کنند، مرد باشند و با سختی بسازند.
بعدها پسرش ایرج داناییفر هم مدتها در زیر یوغ بازیكنان پیر، در حاشیه میدان نشست تا روزی كه از سر ناچاری او را به میدان فرستادند و دیدند که از او كارهای بزرگی ساخته است و باز همین «ایرج» بود كه در جام جهانی 1978 آرژانتین شایستگی خود و نبوغ تربیتی پدرش را ثابت نمود.
«علیآقا» كلاسهای گوناگونی برای تعلیم داشت و نسلهای متعددی را آماده کرد و تحویل باشگاه داد.
در دهه 30 وقتی جوانی آینده دار به اسم بیوک جدیکار را دید که می تواند به یک مهره نام آور تبدیل شود، بدون این که کسی خبردار شود، به بهانه مصدومیت و شکستگی پا از ترکیب تاج کنار رفت تا جدیکار فرصت کند به جای او بازی کرده و تجربه کسب کند. جدیکار به سرعت رشد کرد و تبدیل به بهترین بازیکن سمت چپ فوتبال ایران شد.
از بركت 35 سال تلاش دانایی فرد و امثال او بود كه هر هفته در جام تختجمشید، استادیومهای تهران لبریز از جمعیت میشد ولی كسی كه به حساب نمیاومد، شخص او بود. از نیم قرن زندگی ورزشی داناییفر به درستی می شود گفت كه چهار دهه آن در میدانهای ورزشی گذشت. کارهای مثبت او برای فوتبال آنچنان زیاد بود که انتخاب یک لحظه ماندگار از زندگی او دشوار است. بازی دادن به بیوک جدیکار فقط یکی از کارهای مثبت علی آقا در زندگیش بود..