- آسمونی
- مجله اینترنتی
- فیلم و سینما
- نقد فیلم
- نگاهى به دفتريادداشت، خوش ساخت و خنده دار

نگاهى به دفتريادداشت، خوش ساخت و خنده دار
يكشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲
نویسنده: چكاوك شيرازى
این سریال از همان قسمت اول نوید یک سریال خوش ساخت را می دهد که مخاطب را مشتاقانه به دنبال خود می کشاند. یک مجموعه ی کارآگاهی و رازآلود در قالب کمدی با بازی های روان.
شخصیت اصلی کارآگاهی بازنشسته است که دچار پارادوکس های عالی است. این تناقضات نه تنها باعث پیشبرد داستان می شوند بلکه خنده دار هم هستند. فراموشی های ناگهانی و آنی او بسیار جذاب و به جا ساخته شده اند. در عین حال تضادی هم در ذهن مخاطب ایجاد می کنند که آیا او خواهد توانست معما را حل کند؟ یکی از جذاب ترین این تضادها که کمک می کنند شخصیت قهرمان اصلی داستان را بهتر بشناسیم، جایی بود که لیوانی در حال افتادن را با چابکی و ظرافت مهار می کند اما بلافاصله باعث افتادن و شکستن باقی وسایل می شود.

یا می تواند به طور دقیقی رد مجرم را پیدا کند اما از به یاد آوردن خاطرات گذشته اش عاجز است.
کنار او، مانند همه ی فیلم ها و سریال های کارآگاهی، وردستی قرار گرفته که به او در حل معماهایش کمک می کند. تشابهش به باقی آسیستان ها این است که از کاراگاه کم هوش تر است اما تفاوت جذابش، بلاهتی است که بار کمدی داستان را هم به دوش می کشد.
اتفاقاتی که تا اینجا پیش آمده و حتی سوال و جواب ها در قالب دیالوگ های بین کاراکترها، باعث شده که ذهن جستجوگر مخاطب هم به کار بیفتد و سعی کند حدس بزند قاتل کیست. طبیعی است که وقتی داستان به گونه ای پیش رفته که بیننده را به این نقطه برساند، سریال یک سریال موفق از کار در بیاید. در غیر این صورت ممکن بود مخاطب صرفا به تماشا بنشیند و تلاشی هم برای جلو زدن از کارآگاه نکند یا حتی بدتر از آن، دیگر تمایلی به دنبال کردن داستان نداشته باشد.
اما این سریال با بقیه ی فیلم و سریال هایی که در این ژانر ساخته شده است، فرقی اساسی دارد و آن این است که به میزان قابل توجهی به داستان های آگاتا کریستی شباهت دارد. در داستان های او هم در لحظه ای همه ی شخصیت ها تبدیل به مظنون می شوند و در لحظه ایی دیگر همگی مبرا.
از دیگر محاسن فیلم، لوکیشن های فیلم است. اکثر لوکیشن ها، خانه ی شخصیت هاست که همگی در یک مجتمع زندگی می کنند و انتخاب چنین لوکیشنی چقدر به متن و هدف داستان کمک می کند. گنگی قرار گرفتن آپارتمان ها در هر طبقه، این که هنوز نمی توان نقشه ی مشخصی از آن در ذهن ترسیم کرد، به گنگ بودن روابط و سردرگمی مخاطب، که هدف اصلی ژانر کارآگاهی می باشد، کمک شایانی کرده است. حتی داخل هر آپارتمان با وجود اتاق ها و راهروهای پیچ در پیچ همچنین دیوارهای متعدد بیننده را در لابیرنتی قرار می دهد که همه ی ذهنیت مخاطب را به هم می ریزد تا زمانی که وقتش فرا برسد. گمان نمی کنم جایی مسطح تر از یک قبرستان وجود دارد اما در همان جا هم، صحنه های به گونه ای فیلم برداری شده اند که آن سردرگمی مورد نیاز تامین شود.

تا اینجای کار که قسمت سوم پخش شده، با شخصیت های متفاوتی آشنا شده ایم که هر کدام جایگاه و کاراکتر مخصوص به خود را دارند. از دیگر محسنات این سریال این است که کارگردان عجله ای برای معرفی شخصیت های داستانش ندارد. قسمت قبل غراب را نشانمان داد و در قسمت جدید به ما گفت که او چه کاره است و چه سرگذشتی داشته است و از آن جا که تا این جا هیچ کدام از صحنه های فیلم بی دلیل ساخته نشده است، در حالی که بیننده در فضایی دلهره آور ( هم راستا با داستان اصلی) قرار می گیرد با کاراکتر سیمین هم آشنا می شود ( کسی که حضور کارآگاه در آن مجتمع به خاطر فوت اوست)، در عین حال دلیل آشنایی غراب با کارآگاه را هم می فهمیم. اتفاقی که اگر قرار بود در یک سریال بی محتوا و سطحی، بیفتد به شکل یک دیالوگ بی معنی و کاملا زورکی، می افتاد. اما در این جا، معرفی هر کاراکتر یا چند گره را با می کند یا گره ای می سازد که تماشاچی را همچنان مشتاق نگه دارد. مانند معرفی دختر همسایه به عنوان آشپز که دوستش را کنار مدیره ی ساختمان که متاهل هم هست، می بیند. همین صحنه سوال بزرگی ایجاد می کند که مشتاقانه منتظر پاسخش خواهیم ماند.