مطالب طنز
یه دفعه دو تا هزار پا همدیگر رو بغل میکنن میشن زیپ
----
از طرف می پرسند چرا پرنده ها زمستان از شمال به جنوب پرواز می کنن ؟ میگه : آخه من امتحان کردم..... پیاده خیلی راهه
----
از یارو می پرسن اسم کوچک جومونگ چیه؟ می گه افسانه!
----
معلم: فعل کشیدن را صرف کن.شاگرد: کشیدم کشیدی پاره شد!
----
راننده اولی: من آنقدر تند رانندگی میکنم که مسافرها خیال میکنند تیرهای برق به هم چسبیدهاند!
راننده دومی: اینکه چیزی نیست. من سر پیچها آنقدر تند دور میزنم که خودم نمره عقب ماشین را میخوانم!
----
----
غضنفر رفته بوده چتربازی. موقع پرش از هواپیما، فرمانده بهش می گه: وقتی پریدی بیرون دکمه سبز می زنی چترت باز میشه، یک درصد اگر باز نشد، دگمه قرمز رو می زنی که حتما چترت باز می شه. بعد وقتی رسیدی پایین یک جیپ هم پایین منتظرته که می بردت پادگان. حالا بپر.غضنفر می پره، دگمه سبز رو میزنه چتر باز نمی شه، دگمه قرمز رو میزنه چتر باز نمی شه، می گه اگه شانس ماست، حالا اگر برسیم پایین جیپه هم رفته!
----
حیف نون پول نداشته دماغش رو عمل کنه، سر دماغش رو می گیره بالا، بهش تافت می زنه!
----
غضنفر می ره اداره پلیس، می گه: اومدم بهتون بگم طوطی ام گم شده.پلیسه با تعجب می گه: ولی فکر نکنم ما بتوانیم طوطی شما را پیدا کنیم.غضنفر می گه: نه اصلاً دنبالش هم نباشین. من فقط اومدم بهتون بگم که اگر تصادفاً اونو پیدا کردین، بدونین که من با عقاید سیاسیش موافق نیستم!!! به هر کسی که فحش بده، نظر شخصی خودشه!
----
غضنفر می ره تماشای رقص باله از اول تا آخرش خواب بوده. بعد ازش می پرسن چه طور بود؟ میگه آدمای خوبی بودن. دیدن من خوابم میاد، رو نوک انگشت راه می رفتن!
----
بر اثر قطع برق در یکی از شهرهای کشور، ده ها تن از هموطنانمان، ساعت ها روی پلههای برقی گیر کردند!!!
10 سال پیش
خیلی خوب بود :lol: مرسی اسمونی جون :wink:
11 سال پیش
very good