
نقد فیلم امیر، از چکاوک شیرازی
اختصاصی آسمونی نقد از چکاوک شیرازی
زمانی که عنوان فیلم، نام کاراکتر اصلی فیلم است این طور استنباط می شود که قرار است با او وارد داستان زندگی اش و مسائل و مشکلاتش بشویم با هم شاهد حل شدن یا نشدن مشکلات و همینطور استحاله ی کاراکتر اصلی باشیم. اما در عوض فیلمی می بینیم که راجع به همه حرف می زند الا امیر. نقش امیر چیست؟ او را مثلا به عنوان حلال مشکلات بقیه معرفی کرده اند که حتی عملا هم کاری انجام نمی دهد و بقیه فقط با او حرف می زنند، البته با او که نه، با ما. در واقع برایمان قصه می گویند که خوابمان ببرد وگرنه این همه توضیح دادن توجیه دیگری ندارد. خب، حداقل انتظار ما این است که امیر واکنشی چیزی از خودش نشان بدهد، اما او مدام ادای آدم های مرموز و تودار و بیخود عصبانی را در می آورد که حتی هیچ توجیهی برای این رفتارش در کل فیلم پیدا نمی کنیم. همه ی این ها به کنار یک سری اکت هایی در فیلم است و یک سری صحنه هایی می بینیم که هیچ منطق یا توضیحی ندارند و اصلا دلیلش را نمی فهمیم. به عنوان نمونه امیر به محل کارش می رود و آنجا فرد عقب افتاده ای را می بینیم و بعد ناگهان امیر و دوستش سر از پشت بام در می آوردند و آنجا امیر با مشکل جدید رو به رو می شود که باید حلش کند. البته گمان نکنید که قبلا هم چیزی را حل کرده بود او فقط گوش شنوا بود و بس.
باز همه ی این ها را به دیده ی اغماض بنگرید اما انصافا از آن همه دیالوگ نامربوط نمی شود گذشت. اگر کل دیالوگ های فیلم را روی کاغذ بنویسیم یک جمله که معنی درست دیالوگ نویسی در فیلم نامه، بدهد را پیدا نمی کنیم. یکی از خنده دارترین اکت ها این بود که امیر حرفی می زد و دوستش در همان نما، همان حرف را برای دوست دخترش تکرار می کرد. خب که چی؟ انگار حرف خیلی مهمی زده شده که نگرانند مبادا مخاطب نشنیده باشد؟؟
و باز هم می توانیم این ها را نادیده بگیریم چون هنوز هیچ چیز مشخص نیست! کاش می شد از کارگردان فیلم پرسید هدفت از این همه قاب های بی معنی چه بود؟!! سرهای سخنگویی که مدام در منتهی الیه سمت راست یا چپ تصویر حرف های بی ربط می زدند. یعنی تصویر را به چهار یا دو قسمت تقسیم کرده در یک کله در بیرونی ترین نقطه ی تصویر مشغول اضافه گویی است.