
تفسیر سوره ابراهیم
سوره ابراهیم دارای 52 آیه است
سوره ابراهیم در «مکّه» نازل شده به استثنای آیات 28 و 29، که طبق گفته بسیاری از مفسران در «مدینه» در باره کشتگان مشرکان در بدر نازل گردیده است.
محتوای سوره ابراهیم:
چنانکه از نام سوره پیداست، قسمتی از آن در باره قهرمان توحید ابراهیم بت شکن (بخش نیایشهای او) نازل گردیده است.
بخش دیگری از این سوره اشاره به تاریخ انبیای پیشین همچون نوح، موسی و قوم عاد و ثمود، و درسهای عبرتی که در آنها نهفته است میباشد.
خلاصه این سوره مجموعهای است از بیان اعتقادات و اندرزها و موعظهها و سرگذشتهای عبرت انگیز اقوام پیشین و بیان هدف رسالت پیامبران و نزول کتب آسمانی.
فضیلت تلاوت این سوره ابراهیم:
از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله نقل شده است که فرمود: «کسی که سوره ابراهیم و حجر را بخواند، خداوند به تعداد هر یک از آنها که بت میپرستیدند و آنها که بت نمیپرستیدند، ده حسنه به او میبخشد».
همان گونه که بارها گفتهایم پاداشهایی که در باره تلاوت سورههای قرآن وارد شده پاداشی است در برابر خواندن توأم با اندیشه و سپس عمل.
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)- بیرون آمدن از ظلمتها به نور: این سوره همانند بعضی دیگر از سورههای قرآن با حروف مقطعه شروع شده است. نکتهای که تذکر آن را در اینجا لازم میدانیم این است که از 29 سورهای که با حروف مقطعه آغاز شده، درست در 24 مورد از آنها بلافاصله سخن از قرآن مجید به میان آمده است که نشان میدهد پیوندی میان این دو یعنی حروف مقطعه و قرآن برقرار است، و ممکن است خداوند بخواهد با این بیان روشن کند که این کتاب بزرگ آسمانی با این محتوای پرعظمت که رهبری همه انسانها را به عهده دارد از مواد سادهای به نام «حروف الفبا» تشکیل یافته و این نشانه اهمیت این اعجاز است.
بعد از ذکر حروف «الف، لام، راء» (الر) میفرماید: «این کتابی است که بر تو نازل کردیم به این منظور که مردم را از گمراهیها به سوی نور خارج کنی» (کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ). در حقیقت تمام هدفهای تربیتی و انسانی، معنوی و مادی نزول قرآن، در همین یک جمله جمع است: «بیرون ساختن از ظلمتها به نور»! از ظلمت جهل به نور دانش، از ظلمت کفر به نور ایمان، از ظلمت ستمگری و ظلم به نور عدالت، از ظلمت فساد به نور صلاح، از ظلمت گناه به نور پاکی و تقوا، و از ظلمت پراکندگی و تفرقه به نور وحدت.و از آنجا که سر چشمه همه نیکیها، ذات پاک خداست، و شرط اساسی درک توحید، توجه به همین واقعیت است بلافاصله اضافه میکند: همه اینها «به اذن پروردگارشان (پروردگار مردم) میباشد» (بإِذْنِ رَبّهِمْ).
سپس برای توضیح و تبیین بیشتر هدایت به سوی نور میفرماید: «به سوی راه خداوند عزیز و حمید» (إِلی صِراطِ الْعَزیز الْحَمِید).خداوندی که عزتش دلیل قدرت اوست، و حمید بودنش نشانه مواهب و نعمتهای بیپایان او میباشد.
(آیه 2)- در این آیه به عنوان معرفی خداوند، درسی از توحید بیان کرده، میگوید: «همان خداوندی که آنچه در آسمان و زمین است از آن اوست» (اللَّهِ الَّذی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ) و در پایان آیه توجه به مسأله معاد- بعد از توجه به مبدأ- داده،
میگوید:«وای بر کافران از عذاب شدید» رستاخیز (وَ وَیْلٌ لِلْکافِرِینَ مِنْ عَذابٍ شَدیدٍ).
(آیه 3)- و در این آیه بلافاصله کافران را معرفی میکند و با ذکر، سه قسمت از صفات آنها وضعشان را کاملا مشخص میسازد بطوری که هر کس در اولین برخورد بتواند آنها را بشناسد.
نخست میگوید: «آنها کسانی هستند که زندگی پست این جهان را بر زندگی آخرت مقدم میشمرند» (الَّذینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ).
و همه چیز حتی ایمان و حق را فدای منافع پست و شهوات و هوسهای خود میسازند.
سپس میگوید: آنها به این مقدار هم قانع نیستند بلکه علاوه بر گمراهی خودشان سعی در گمراه ساختن دیگران هم دارند: «آنها (مردم را) از راه خدا باز میدارند» (وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ).
بلکه علاوه بر آن «سعی میکنند آن را دگرگون نشان دهند» (وَ یَبْغُونَها عِوَجاً).
در حقیقت آنها هوسها را زینت میدهند، مردم را تشویق به گناه مینمایند، و از درستی و پاکی میترسانند. و با تمام قوا میکوشند دیگران را همرنگ خود سازند و با افزودن خرافات، و انواع تحریفها، و ابداع سنتهای زشت و کثیف به این هدف برسند.
روشن است «این افراد (با داشتن این صفات و اعمال) در گمراهی بسیار دوری هستند» (أُولئِکَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ).
همان گمراهی که بازگشتشان به راه حق بر اثر بعد و دوری مسافت به آسانی امکان پذیر نیست ولی اینها همه محصول اعمال خود آنهاست!
(آیه 4)- در آیات گذشته سخن از قرآن مجید و اثرات حیاتبخش آن بود، در این آیه همین موضوع در بعد خاصی تعقیب شده و آن وحدت لسان پیامبران و کتب آسمانی آنها با زبان نخستین قومی است که به سوی آنها مبعوث شدهاند.
میفرماید: «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر به زبان قوم خودش» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بلِسانِ قَوْمِهِ).
زیرا پیامبران در درجه اول با قوم خود، همان ملتی که از میان آنها برخاستهاند، تماس داشتند و نخستین شعاع وحی به وسیله پیامبران بر آنها میتابید، و نخستین یاران و یاوران آنها از میان آنان برگزیده میشدند، بنابراین پیامبر باید به زبان آنها و لغت آنها سخن بگوید «تا حقایق را به روشنی برای آنان آشکار سازد» (لِیُبَیِّنَ لَهُمْ).
لذا دعوت پیامبران از طریق تبیین و روشنگری و تعلیم و تربیت با همان زبان معمولی و رایج صورت میگرفته است، نه از طریق یک اثر مرموز و ناشناخته در قلبها.
سپس اضافه میکند: «بعد (از تبیین دعوت الهی برای آنها) خداوند هر کس را بخواهد گمراه میکند و هر کس را بخواهد هدایت مینماید» (فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ).
اشاره به این که هدایت و ضلالت در نهایت امر، کار پیامبران نیست، کار آنها ابلاغ و تبیین است، این خداست که راهنمایی و هدایت واقعی بندگانش را در دست دارد.
ولی برای این که تصور نشود معنی این سخن جبر و الزام و سلب آزادی بشر است، بلافاصله اضافه میکند: «و او عزیز حکیم است» (وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکِیمُ).
به مقتضای عزت و قدرتش، بر هر چیز تواناست، اما به مقتضای حکمتش بیجهت و بیدلیل کسی را هدایت و یا کسی را گمراه نمیسازد، بلکه گامهای نخستین با نهایت آزادی اراده در راه سیر الی اللّه از ناحیه بندگان برداشته میشود و سپس نور هدایت و فیض حق بر قلب آنها میتابد.همچنین آنها که با لجاجت و تعصب و دشمنی با حق و غوطهور شدن در شهوات و آلوده شدن به ظلم و ستم، شایستگی هدایت را از خود سلب کردهاند، از فیض هدایت محروم، و در وادی ضلالت، گمراه میشوند.و به این ترتیب سر چشمه هدایت و ضلالت به دست خود ماست.
(آیه 5)- در این آیه به یکی از نمونههای ارسال پیامبران در مقابل طاغوتهای عصر خود به منظور خارج کردن آنان از ظلمتها به نور اشاره کرده، میفرماید: «و ما موسی را با آیات خود (معجزات گوناگون) فرستادیم و به او فرمان دادیم که قوم خودت را از
ظلمات به سوی نور بیرون آر»! (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ).
سپس به یکی از مأموریتهای بزرگ موسی اشاره کرده، میفرماید: «ایام الهی و روزهای خدا را به یاد قوم خود بیاور» (وَ ذَکِّرْهُمْ بأَیَّامِ اللَّهِ).
«بأَیَّامِ اللَّهِ» تمام روزهایی است که دارای عظمتی در تاریخ زندگی بشر است.
هر روز که فصل تازهای در زندگی انسانها گشوده، و درس عبرتی به آنها داده و ظهور و قیام پیامبری در آن بوده، یا طاغوت و فرعون گردنکشی در آن به قعر درّه نیستی فرستاده شده، خلاصه هر روز که حق و عدالتی بر پا شده و ظلم و بدعتی خاموش گشته، همه آنها از ایام اللّه است.
در حدیثی از امام باقر علیه السّلام میخوانیم که فرمود: «ایام اللّه، روز قیام مهدی موعود- عج- و روز رجعت و روز قیامت است».
در پایان آیه میفرماید: «در این سخن و در همه ایام اللّه، آیات و نشانههایی است برای هر انسان شکیبا و پراستقامت و شکرگزار» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ).
به این ترتیب افراد با ایمان نه در مشکلات و روزهای سخت دست و پای خود را گم میکنند، و تسلیم حوادث میشوند و نه در روزهای پیروزی و نعمت گرفتار غرور و غفلت میگردند.
(آیه 6)- در این آیه به یکی از آن ایام اللّه و روزهای درخشان و پرباری که در تاریخ بنی اسرائیل وجود داشته و ذکر آن تذکری برای مسلمانان است، اشاره کرده میگوید: «و (به خاطر بیاورید) هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: نعمت خدا را متذکر شوید آن
زمان که شما را از چنگال آل فرعون رهایی بخشید» (وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ)
«همانها که شما را به بدترین وجهی عذاب میکردند، پسرانتان را سر میبریدند و زنانتان را (برای خدمت و کنیزی) زنده نگه میداشتند» (یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذاب وَ یُذَبّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ).
و در طول تاریخ شیوه هر استعمارگری چنین بوده است که قسمتی از نیروهای فعال و پرخاشگر و پرمقاومت را نابود میکردند، یا با انواع اعتیادها و آلودگیها آنها را عملا بیاثر میساختند، و قسمت دیگری را تضعیف کرده و در مسیر منافع خود به کار میانداختند.
«و در این آزمایش بزرگی از پروردگارتان برای شما بود» (وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبّکُمْ عَظِیمٌ).
نه تنها در مورد بنی اسرائیل که در مورد همه اقوام و ملتها، روز رسیدنشان به آزادی و استقلال و کوتاه شدن دست طاغوتها از «ایام اللّه» است.
(آیه 7)- سپس اضافه میکند: «و (این را هم به خاطر بیاورید) که پروردگار شما اعلام کرد اگر شکر نعمتهای مرا به جا آورید من بطور قطع نعمتهای شما را افزون میکنم و اگر کفران کنید عذاب و مجازات من شدید است» (وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ).
این آیه ممکن است دنباله کلام موسی به بنی اسرائیل باشد و نیز ممکن است یک جمله مستقل و خطاب به مسلمانان بوده باشد، ولی به هر حال از نظر نتیجه چندان تفاوت ندارد و به عنوان درسی سازنده برای ما در قرآن مجید آمده است.
شکر مایه فزونی نعمت و کفر موجب فناست- بدون شک خداوند در برابر نعمتهایی که به ما میبخشد نیازی به شکر ما ندارد، و اگر دستور به شکرگزاری داده آن هم موجب نعمت دیگری بر ما و یک مکتب عالی تربیتی است.
حقیقت شکر تنها تشکر زبانی نیست، بلکه شکر دارای سه مرحله است نخستین مرحله آن است که به دقت بیندیشیم که بخشنده نعمت کیست؟ این توجه و ایمان و آگاهی پایه اول شکر است، و از آن که بگذریم مرحله زبان فرا میرسد، ولی از آن بالاتر مرحله عمل است، شکر عملی آن است که درست بیندیشیم که هر نعمتی برای چه هدفی به ما داده شده است آن را در مورد خودش صرف کنیم که اگر نکنیم کفران نعمت کردهایم.
و از اینجا رابطه میان «شکر» و «فزونی نعمت» روشن میشود، چرا که هرگاه انسانها نعمتهای خدا را درست در همان هدفهای واقعی نعمت صرف کردند، عملا ثابت کردهاند که شایسته و لایقاند و این لیاقت و شایستگی سبب فیض بیشتر و موهبت افزونتر میگردد.
(آیه 8)- این آیه تأیید و تکمیلی است برای بحث شکرگزاری و کفران که در آیه قبل گذشت، و آن در ضمن سخنی از زبان موسی بن عمران نقل شده است، میفرماید: «و موسی به بنی اسرائیل یادآور شد که اگر شما و تمام مردم روی زمین کافر شوید (و نعمت خدا را کفران کنید هیچ زیانی به او نمیرسانید) چرا که او بینیاز و ستوده است» (وَ قالَ مُوسی إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ).
در حقیقت شکر نعمت و ایمان آوردن به خدا مایه افزونی نعمت شما و تکامل و افتخار خودتان است و گر نه خداوند آنچنان بینیاز است که اگر تمام کائنات کافر گردند، بر دامان کبریایی او گردی نمینشیند.
(آیه 9)- سپس به سرنوشت گروههایی از اقوام گذشته در طی چندین آیه میپردازد، همانها که در برابر نعمتهای الهی راه کفران را پیش گرفتند، و در برابر دعوت رهبران الهی به مخالفت و کفر برخاستند و منطق آنان و سر انجام کار آنها را شرح میدهد تا تأکیدی باشد بر آنچه در آیه قبل گفته شد، میفرماید: «آیا خبر کسانی که قبل از شما بودند به شما نرسیده»؟ (أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَبَؤُا الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ).
این جمله ممکن است دنباله گفتار موسی بوده باشد که در آیه قبل آمده، و ممکن است بیان مستقلی از ناحیه قرآن خطاب به مسلمانان باشد، و از نظر نتیجه تفاوت چندانی ندارد.
سپس اضافه میکند: «اقوامی همچون قوم نوح و عاد و ثمود و آنها که بعد از آنان بودند» (قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذینَ مِنْ بَعْدهِمْ).
«همانها که جز خدا آنان را نمیشناسد» و از اخبار آنها کسی غیر او آگاه نیست (لا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ).
سپس به عنوان توضیحی در زمینه سرگذشت آنها میگوید: «پیامبرانشان با دلائل روشن به سوی آنها آمدند ولی آنها (از سر تعجب و انکار) دست بر دهان گذاشتند و گفتند: ما به آنچه شما به خاطر آن فرستاده شدهاید کافریم» (جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بالْبَیِّناتِ فَرَدُّوا أَیْدیَهُمْ فِی أَفْواهِهِمْ وَ قالُوا إِنَّا کَفَرْنا بما أُرْسلْتُمْ بهِ).
چرا که «ما در باره آنچه شما ما را به سوی آن دعوت میکنید، شک و تردید داریم» و با این شک و تردید چگونه امکان دارد، دعوت شما را بپذیریم! (وَ إِنَّا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَیْهِ مُرِیبٍ).
(آیه 10)- آیا در خدا شک است؟ از آنجا که در آیه قبل گفتار مشرکان و کافران را در زمینه عدم ایمانشان که استناد به شک و تردید کرده بودند بیان شده، در این آیه بلافاصله با دلیل روشنی که در عبارت کوتاهی آمده شک آنها را نفی میکند و چنین میگوید: «پیامبرانشان به آنان گفتند: آیا در وجود خدایی که آفریننده آسمانها و زمین است شکی است»؟! (قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
ممکن است «فاطِرِ» اشاره به شکافتن توده ابتدایی ماده جهان باشد که در علوم روز میخوانیم که مجموع ماده عالم، یک واحد به هم پیوسته بود سپس شکافته شد و کرات آشکار گشت.
به هر حال قرآن در اینجا مانند غالب موارد دیگر برای اثبات وجود خدا و صفات او تکیه بر نظام عالم هستی و آفرینش آسمانها و زمین میکند.
سپس به پاسخ دومین ایراد منکران میپردازد که ایراد به مسأله رسالت پیامبران است، میفرماید: این مسلم است که آفریدگار دانا و حکیم، هرگز بندگانش را بدون رهبر، رها نمیکنند، بلکه «از شما (با فرستادن پیامبران) دعوت میکند تا از گناه و آلودگیها پاکتان سازد و گناهانتان را ببخشد» (یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبکُمْ).
«و تا موعد مقرّری شما را باقی گذارد»! تا راه تکامل خویش را بپیمایید و حد اکثر بهره لازم را از این زندگی ببرید (وَ یُؤَخِّرَکُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی).
در حقیقت دعوت پیامبران برای دو هدف بوده، یکی آمرزش گناهان و دیگری ادامه حیات تا زمان مقرر که این دو در واقع علت و معلول یکدیگرند، چه این که جامعهای میتواند به حیات خود ادامه دهد که از گناه و ظلم پاک باشد.
ولی با این همه باز کفار لجوج این دعوت حیاتبخش که آمیخته با منطق روشن توحید بود نپذیرفتند و با بیانی که آثار لجاجت و عدم تسلیم در برابر حق از آن میبارید، به پیامبران خود چنین «پاسخ گفتند: شما جز بشری مثل ما نیستید»! (قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا).
به علاوه «شما میخواهید ما را از آنچه نیاکان ما میپرستیدند بازدارید» (تُرِیدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا).
از همه اینها گذشته «شما دلیل روشنی برای ما بیاورید» (فَأْتُونا بسُلْطانٍ مُبینٍ).
(آیه 11)- تنها بر خدا توکل کنید! در این آیه و آیه بعد پاسخ پیامبران را از بهانه جوییهای مخالفان لجوج که در آیات گذشته آمده میخوانیم.
در مقابل ایراد آنها که میگفتند: چرا از جنس بشر هستید، «پیامبرانشان به آنها گفتند: مسلما ما تنها بشری همانند شما هستیم، ولی خدا بر هر کس از بندگانش بخواهد منت میگذارد» و موهبت رسالت را به آنها میبخشد (قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادهِ).
سپس به پاسخ سؤال سوم میپردازد بیآنکه از ایراد دوم پاسخ گوید. گویی ایراد دوم آنها در زمینه استناد به سنت نیاکان آنقدر سست و بیاساس بوده که هر انسان عاقلی با کمترین تامّل جواب آن را میفهمد، به علاوه در آیات دیگر قرآن، پاسخ این سخن داده شده است.
آری! در پاسخ سؤال سوم چنین میگوید که آوردن معجزات، کار ما نیست که به صورت یک خارق العادهگر، گوشهای بنشینیم و هر کس به میل خودش معجزهای پیشنهاد کند و مسأله خرق عادت تبدیل به یک بازیچه بیارزش شود، بلکه: «ما نمیتوانیم معجزهای جز به فرمان خدا بیاوریم» (وَ ما کانَ لَنا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بسُلْطانٍ إِلَّا بإِذْنِ اللَّهِ).
به علاوه هر پیامبری حتی بدون تقاضای مردم به اندازه کافی اعجاز نشان میدهد تا سند اثبات حقانیت او گردد.
سپس برای این که پاسخ قطعی به تهدیدهای گوناگون بهانه جویان نیز بدهند با این جمله موضع خود را مشخص میساختند و میگفتند: «همه افراد با ایمان باید تنها بر خدا تکیه کنند» همان خدایی که قدرتها در برابر قدرتش ناچیز و بیارزش است (وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ).
(آیه 12)- بعد به استدلال روشنی برای مسأله توکل، پرداخته و میگفتند:«چرا ما بر «اللّه» توکل نکنیم (و در همه مشکلات به او پناه نبریم؟ چرا ما از قدرتهای پوشالی و تهدیدها بترسیم) در حالی که او ما را به راههای سعادتمان هدایت کرده» (وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَی اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا).
و سپس چنین ادامه میدادند: اکنون که تکیه گاه ما خداست، تکیه گاهی شکست ناپذیر مافوق همه چیز «بطور قطع، ما در برابر تمام آزار و اذیتهای شما ایستادگی و شکیبایی خواهیم کرد» (وَ لَنَصْبرَنَّ عَلی ما آذَیْتُمُونا).
و بالاخره گفتار خود را با این سخن پایان میدادند که: «و همه توکل کنندگان باید تنها بر اللّه توکل کنند» (وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ).
منظور از «توکل» این است که در برابر عظمت مشکلات، انسان احساس حقارت و ضعف نکند، بلکه با اتکای بر قدرت بیپایان خداوند، خود را پیروز و فاتح بداند، و به این ترتیب توکل امید آفرین، نیروبخش و تقویت کننده، و سبب فزونی پایداری و مقاومت است.
(آیه 13)- برنامه و سرنوشت جباران عنید: همان گونه که راه و رسم افراد بیمنطق است، هنگامی که به ضعف و ناتوانی گفتار و عقیده خود آگاه شدند، استدلال را رها کرده، و تکیه به زور و قدرت و قلدری میکنند در اینجا نیز میخوانیم هنگامی که پیامبران منطق متین و رسای خود را- که در آیات قبل گذشت- بیان کردند. «کافران (لجوج و بهانهجو)، به پیامبران خود گفتند: سوگند یاد میکنیم که شما را از سرزمینمان خارج میسازیم، مگر این که به آیین ما (و بت پرستی) باز گردید»! (وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا).
این مغروران بیخبر، گویی همه سرزمینها را مال خود میدانستند و برای پیامبرانشان حتی به اندازه یک شهروند حق قائل نبودند و لذا میگفتند: «أَرْضِنا» (سرزمین ما!) در حالی که خداوند زمین و تمام مواهبش را برای صالحان آفریده است.
سپس اضافه میکند: «در این حال، پروردگار (به پیامبران دلداری و اطمینان خاطر میداد و) به آنها وحی فرستاد که: ما ظالمان را هلاک میکنیم» (فَأَوْحی إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ).
بنابراین از این تهدیدها هرگز نترسید و کمترین سستی در اراده آهنین شما راه نیابد.
(آیه 14)- و از آنجا که منکران ستمگر، پیامبران را تهدید به تبعید از سرزمینشان میکردند خداوند در مقابل به آنها چنین وعده میدهد که: «و شما را در زمین بعد از (نابودی) آنها سکونت خواهیم داد» (وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدهِمْ).
«ولی این (موفقیت و پیروزی نصیب همه کس نمیشود بلکه) برای کسی است که از مقام (عدالت) من بترسد (و احساس مسؤولیت کند) و از عذاب من بیمناک باشد» و آن را جدّی تلقی کند (ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِید).
(آیه 15)- و در این هنگام که پیامبران کارد به استخوانشان رسیده بود و تمام وظیفه خود را در برابر قوم خویش انجام داده بودند و آنها که باید ایمان بیاورند ایمان آورده و بقیه در کفر پافشاری داشتند و مرتبا رسولان را تهدید میکردند، در این موقع آنها از خداوند «تقاضای فتح و پیروزی (بر کفّار) کردند» (وَ اسْتَفْتَحُوا).
خداوند هم دعای این مجاهدان راستین را به هدف اجابت رسانید «و (سر انجام) هر گردنکش منحرفی نومید و نابود شد» (وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ).
(آیه 16)- سپس به نتیجه کار این جباران عنید از نظر مجازاتهای جهان دیگر در ضمن دو آیه به پنج موضوع اشاره میکند:
1- «به دنبال این نومیدی و خسران- و یا به دنبال چنین کسی- جهنم و آتش سوزان خواهد بود» (مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ).
2- «و از آب بدبوی متعفّنی نوشانده میشود»! (وَ یُسْقی مِنْ ماءٍ صَدیدٍ).
«صدید» چرکی است که میان پوست و گوشت جمع میشود یعنی از یک آب بدبوی متعفن بدمنظره همانند چرک و خون به او مینوشانند.
(آیه 17)- سوم: این مجرم گناهکار و جبار عنید، هنگامی که خود را در برابر چنین نوشابهای میبیند «به زحمت جرعه جرعه آن را سر میکشد، و هرگز مایل نیست آن را بیاشامد» بلکه به اجبار در حلق او میریزند (یَتَجَرَّعُهُ وَ لا یَکادُ یُسیغُهُ).
4- آنقدر وسائل عذاب و شکنجه و ناراحتی برای او فراهم میگردد که «از هر سو مرگ به سوی او میآید ولی با این همه هرگز نمیمیرد» تا مجازات زشتیهای اعمال خود را ببیند (وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ما هُوَ بمَیِّتٍ).
5- و با این که تصور میشود مجازاتی برتر از اینها که گفته شد نیست، باز اضافه میکند: «و به دنبال آن عذاب شدیدی است» (وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِیظٌ).
و به این ترتیب آنچه از شدت مجازات و کیفر در فکر آدمی بگنجد و حتی آنچه نمیگنجد در انتظار این ستمگران خودخواه و جباران بیایمان و گنهکار است، و اینها نتیجه و اثر طبیعی اعمال خود انسانهاست، بلکه تجسمی است از کارهای آنان در سرای دیگر که هر عملی به صورت مناسب خود مجسم میشود.
(آیه 18)- خاکستری بر سینه تندباد! در این آیه مثل بسیار رسایی برای اعمال افراد بیایمان بیان شده که بحث آیات گذشته را در زمینه عاقبت کار کفار تکمیل کرده، میفرماید: «اعمال کسانی که به پروردگارشان کافر شدند همچون خاکستری است در مقابل تندباد در یک روز توفانی»! (مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا برَبّهِمْ أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ).
منظور از «أَعْمالُهُمْ» همه اعمال آنهاست حتی اعمال ظاهرا خوبشان که در باطن رنگ شرک و بت پرستی داشت.
همان گونه که خاکستر در برابر تندباد، آن هم در یک روز طوفانی آنچنان پراکنده میشود که هیچ کس قادر بر جمع آن نیست، همین گونه منکران حق «توانایی ندارند که چیزی از اعمالی را که انجام دادهاند به دست آورند» و همگی بر باد میرود و دستهایشان خالی میماند (لا یَقْدرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلی شَیْءٍ).
«و این همان گمراهی دور و دراز است» (ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ).
(آیه 19)- آفرینش براساس حق است: به دنبال بحث از باطل در آیه قبل و این که همچون خاکستر پراکنده و بیقرار است که دائما با وزش باد از نقطهای به نقطه دیگر منتقل میشود، در این آیه سخن از حق و استقرار آن به میان آمده است.
روی سخن را به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به عنوان الگویی برای همه حق طلبان جهان کرده، میگوید: «آیا ندیدی که خداوند آسمانها و زمین را به حق آفریده است؟ (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بالْحَقِّ).
«حقّ» به معنی «مطابقت و هماهنگی» است. و در اینجا ساختمان عالم آفرینش، آسمان و زمین، همگی نشان میدهد که در آفرینش آنها، نظام و حساب و حکمت و هدفی بوده است، نه خداوند به آفرینش آنها نیاز داشته و نه کمبودی را با آن میخواهد در ذات خود برطرف سازد چرا که او بینیاز از همه چیز است.
سپس اضافه میکند دلیل بر این که نیازی به شما و ایمان آوردن شما ندارد این است که: «اگر اراده کند شما را میبرد و خلق تازهای (به جای شما) میآورد» (إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بخَلْقٍ جَدیدٍ).
خلقی که همه ایمان داشته باشند و هیچ یک از کارهای نادرست شما را انجام ندهند.
(آیه 20)- «و این کار برای خدا به هیچ وجه مشکل نیست» (وَ ما ذلِکَ عَلَی اللَّهِ بعَزیزٍ).
شاهد این سخن آن که در سوره نساء آیه 131- 133 میخوانیم: «اگر شما کافر شوید (به خدا زیانی نمیرساند) چرا که آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست و خداوند بینیاز و شایسته ستایش است ... هرگاه بخواهد شما را ای مردم میبرد و گروه دیگری میآورد، و خداوند بر این کار تواناست».
(آیه 21)- در چند آیه قبل اشارهای به مجازات سخت و دردناک منحرفان لجوج و بیایمان شده بود در اینجا همین معنی را تعقیب و تکمیل میکند.
نخست میگوید: «و در قیامت همه آنها (جباران و ظالمان و کافران اعم از تابع و متبوع، پیرو و پیشوا) در پیشگاه خداوند ظاهر میشوند» (وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعاً).
و «در این هنگام ضعفاء (یعنی پیروان نادانی که با تقلید کور کورانه، خود را به وادی ضلالت افکندند) به مستکبران (و رهبران گمراه) میگویند: ما پیروان شما بودیم آیا (اکنون که به خاطر رهبری شما به این همه عذاب و بلا گرفتار شدهایم) حاضرید شما سهمی از عذاب الهی را بپذیرید و از ما بردارید»؟ (فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذاب اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ).
اما آنها بلافاصله میگویند: «اگر خدا ما را (به سوی نجات از این کیفر و عذاب) هدایت میکرد ما هم شما را راهنمایی میکردیم» (قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَیْناکُمْ).
ولی افسوس که کار از این حرفها گذشته است، «بر ما یکسان است چه بیتابی و جزع کنیم و چه صبر و شکیبایی، راه نجاتی برای ما وجود ندارد» (سَواءٌ عَلَیْنا أَ جَزعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِیصٍ).
(آیه 22)- گفتگوی صریح شیطان و پیروانش! در این آیه به صحنه دیگری از مجازاتهای روانی جباران و گنهکاران و پیروان شیاطین در روز رستاخیز پرداخته چنین میگوید: «و شیطان هنگامی که کار حساب بندگان صالح و غیر صالح پایان پذیرفت (و هر کدام به سرنوشت و پاداش و کیفر قطعی خود رسیدند) به پیروان خود چنین میگوید: خداوند به شما وعده حق داد و من نیز به شما وعده دادم (وعدهای پوچ و بیارزش چنانکه خودتان میدانستید) سپس از وعدههای خود تخلف جستم» (وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ)
و به این ترتیب شیطان نیز با سایر مستکبرانی که رهبران راه ضلالت بودند هم آواز شده و تیرهای ملامت و سرزنش خود را به این پیروان بدبخت نشانهگیری میکند.
و بعد اضافه میکند: «من بر شما تسلط و اجبار و الزامی نداشتیم، تنها این بود که از شما دعوت کردم، شما هم با میل و اراده خود پذیرفتید» (وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی).
«بنابراین مرا هرگز سرزنش نکنید، بلکه خویشتن را سرزنش کنید» که چرا دعوت شیطنت آمیز و ظاهر الفساد مرا پذیرفتید (فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ).
خودتان کردید که لعنت بر خودتان باد! به هر حال «نه من میتوانم (در برابر حکم قطعی و مجازات پروردگار) به فریاد شما برسم و نه شما میتوانید فریادرس من باشید» (ما أَنَا بمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بمُصْرِخِیَّ).
«من اکنون (اعلام میکنم که) از شرک شما در باره خود که از قبل داشتید (و این که اطاعت مرا هم ردیف اطاعت خدا قرار دادید) بیزارم و کافرم» (إِنِّی کَفَرْتُ بما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ).
اکنون فهمیدم که این «شرک در اطاعت» هم مرا بدبخت کرد و هم شما را، همان بدبختی و بیچارگی که راهی برای اصلاح و جبران آن وجود ندارد.
بدانید «برای ستمکاران قطعا عذاب دردناکی است» (إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
از این آیه به خوبی استفاده میشود که وسوسههای شیطان هرگز اختیار و آزادی اراده را از انسان نمیگیرد بلکه او یک دعوت کننده بیش نیست، و این انسانها هستند که با اراده خودشان دعوت او را میپذیرند.
(آیه 23)- در این آیه به دنبال بیان حال جباران عنید و بیایمان و سرنوشت دردناک آنها، به ذکر حال مؤمنان و سر انجام آنها پرداخته، میگوید: «و آنها را که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند به باغهای بهشت وارد میکنند باغهایی که نهرها از زیر درختانش جاری است» (وَ أُدْخِلَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
«جاودانه به اذن پروردگارشان در آن (باغهای بهشت) میمانند» (خالِدینَ فِیها بإِذْنِ رَبّهِمْ).
«و تحیت آنان در آنجا سلام است» (تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ).
سلامت از هرگونه ناراحتی و گزند روحی و جسمی.
(آیه 24)- شجره طیبه و شجره خبیثه: در اینجا صحنه دیگری از تجسم حق و باطل، کفر و ایمان، طیب و خبیث را ضمن یک مثال جالب و بسیار عمیق و پرمعنی بیان کرده، و بحثهای آیات گذشته را که در این زمینه بود تکمیل میکند.
نخست میفرماید: «آیا ندیدی چگونه خدا مثالی برای کلام پاکیزه زده، و آن را به شجره طیبه و پاکی تشبیه کرده است»؟ (أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ).
سپس به ویژگیهای این شجره طیّبه (درخت پاکیزه و پربرکت) میپردازد و به تمام ابعاد آن ضمن عبارات کوتاهی اشاره میکند.
1- موجودی است دارای رشد و نمو «شجره» نه بیروح، و نه جامد و بیحرکت.
2- این درخت پاک است و «طیب» از هر نظر، میوهاش شکوفه و گلشن و نسیمی که از آن برمیخیزد همه پاکیزه است.
3- این شجره دارای نظام حساب شدهای است ریشهای دارد و شاخهها و هر کدام مأموریت و وظیفهای دارند.
4- «اصل و ریشه آن ثابت و مستحکم است» بطوری که توفانها و تند بادها نمیتواند آن را از جا برکند (أَصْلُها ثابتٌ).
5- شاخههای این شجره طیبه در یک محیط پست و محدود نیست بلکه بلند آسمان جایگاه اوست، این شاخهها سینه هوا را شکافته و در آن فرو رفته، آری«شاخههایش در آسمان است» (وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ).
روشن است هر قدر شاخهها برافراشتهتر باشند از آلودگی گرد و غبار زمین دورترند و میوههای پاکتری خواهند داشت.
(آیه 25)- ششم: این شجره طیبه شجرهای پربار است نه همچون درختانی که میوه و ثمری ندارند بنابراین مولد است و «میوه خود را میدهد» (تُؤْتِی أُکُلَها).
7- اما نه در یک فصل یا دو فصل، بلکه در هر فصل، یعنی «در هر زمان» که دست به سوی شاخههایش دراز کنی محروم بر نمیگردی (کُلَّ حِینٍ).
8- میوه دادن او نیز بیحساب نیست بلکه مشمول قوانین آفرینش است و طبق یک سنت الهی «و به اذن پروردگارش» این میوه را به همگان ارزانی میدارد (بإِذْنِ رَبّها).
اکنون درست بیندیشیم و ببینیم این ویژگیها و برکات را در کجا پیدا میکنیم؟
مسلما در کلمه توحید و محتوای آن، و در یک انسان موحد و با معرفت.
مردان بزرگ و با ایمان این کلمات طیبه پروردگار، حیاتشان مایه برکت است، مرگشان موجب حرکت، آثار آنها و کلمات و سخنانشان و شاگردان و کتابهایشان و تاریخ پرافتخارشان، و حتی قبرهای خاموششان همگی الهام بخش است و سازنده و تربیت کننده.
آری «خداوند برای مردم مثلهایی میزند شاید متذکر شوند» (وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاس لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ).
(آیه 26)- و از آنجا که یکی از بهترین راهها برای تفهیم مسائل استفاده از روش مقابله و مقایسه است بلافاصله نقطه مقابل «شجره طیبه» را چنین بیان میکند: اما «مثل کلمه خبیثه و ناپاک همانند درخت خبیث و ناپاک و بیریشه است که از روی زمین کنده شده (و در برابر طوفانها هر روز به گوشهای پرتاب میشود و) قرار و ثباتی برای آن نیست» (وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ).
جالب این که در وصف «شجره طیّبه» قرآن با تفصیل سخن میگوید و اما به هنگام شرح «شجره خبیثه» با یک جمله کوتاه از آن میگذرد.
این یک نوع لطافت بیان است که انسان در مورد ذکر «محبوب» به همه خصوصیات بپردازد اما هنگامی که به ذکر «مبغوض» میرسد با یک جمله کوبنده از آن بگذرد!
(آیه 27)- از آنجا که در آیات گذشته در دو مثال گویا، حال «ایمان» و «کفر» و «مؤمن» و «کافر» و بطور کلی «هر پاک» و «ناپاک» تجسم یافت، در این آیه به نتیجه کار و سرنوشت نهایی آنها میپردازد.
نخست میگوید: «خداوند کسانی را که ایمان آوردهاند به خاطر گفتار و اعتقاد ثابت و پایداریشان ثابت قدم میدارد هم در این جهان و هم در جهان دیگر» و برزخ که امکان لغزش کم و بیش در آن وجود دارد (یُثَبّتُ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا بالْقَوْلِ الثَّابتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ).
چرا که ایمان آنها یک ایمان سطحی و متزلزل و شخصیت آنها یک شخصیت کاذب و متلون نبوده است.
در اینجا در برابر مشکلات و وسوسهها، در ایمان و پاکی ثابت میمانند و دامانشان از ننگ آلودگیها مبرّا خواهد بود، و در آنجا در نعمتهای بیپایان خدا جاودان خواهند ماند.
سپس به نقطه مقابل آنها پرداخته، میگوید: «و خداوند ظالمان را گمراه میسازد و خدا هر چه بخواهد انجام میدهد» (وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ).
بارها گفتهایم هر جا سخنی از هدایت و ضلالت است و به خدا نسبت داده میشود، گامهای نخستین آن از ناحیه خود انسان برداشته شده است، کار خدا همان تأثیری است که در هر عمل آفریده، و نیز کار خدا اعطاء مواهب و نعمتها یا سلب نعمتهاست که به مقتضای شایستگی و عدم شایستگی افراد مقرر میدارد.
(آیه 28)- سر انجام کفران نعمتها: در اینجا روی سخن به پیامبر است و در حقیقت ترسیمی از یکی از موارد «شجره خبیثه» در آن به چشم میخورد. نخست میفرماید: «آیا ندیدی کسانی را که نعمت خدا را تبدیل به کفران کردند» (أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً).
«و سر انجام قوم خود را به دار البوار و سرزمین هلاکت و نیستی فرستادند» (وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ).
اینها همان ریشههای شجره خبیثه و رهبران کفر و انحرافند.
گرچه مفسران گاهی این نعمت را به وجود پیامبر صلّی اللّه علیه و آله تفسیر کردهاند، و گاهی به ائمه اهل بیت علیهم السّلام و کفران کنندگان این نعمت را گاهی «بنی امیه» و «بنی مغیره» و گاهی همه کفار عصر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله معرفی نمودهاند، ولی مسلما مفهوم آیه وسیع است و اختصاص به گروه معینی ندارد و همه کسانی را که نعمتی از نعمتهای خدا را کفران کرده و از آن سوء استفاده کنند شامل میشود.
(آیه 29)- قرآن سپس «دار البوار» را چنین تفسیر میکند: «جهنم است که در شعلههای سوزانش فرو میروند و بدترین قرارگاههاست» (جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها وَ بئْسَ الْقَرارُ).
(آیه 30)- در این آیه به یکی از بدترین انواع کفران نعمت که آنها مرتکب میشدند اشاره کرده، میگوید: «و آنها برای خدا شریکهایی قرار دادند تا (مردم را به این وسیله) از راه او گمراه سازند» (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلُّوا عَنْ سَبیلِهِ).
و چند روزی در سایه این شرک و کفر و منحرف ساختن افکار مردم از آیین و طریق حق بهرهای از زندگی مادی و ریاست و حکومت بر مردم ببرند.
ای پیامبر! «به آنها بگو: (از این زندگی دنیا و بیارزش مادی) بهره بگیرید اما (بدانید) سر انجام کار شما به سوی آتش (دوزخ) است» (قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَی النَّارِ).
با این که نه این زندگی شما زندگی است که بدبختی است و نه این ریاست و حکومت شما ارزشی دارد که تبهکاری و دردسر و مصیبت است.
(آیه 31)- عظمت انسان از دیدگاه قرآن: در تعقیب آیات گذشته که از برنامه مشرکان و کسانی که کفران نعمتهای الهی کردند سخن میگفت، در اینجا سخن از برنامه بندگان راستین و نعمتهای بیانتهای اوست که بر مردم نازل شده.
نخست میگوید: «به بندگان من که ایمان آوردهاند بگو: نماز را بر پای دارند و از آنچه به آنها روزی دادهایم در پنهان و آشکار انفاق کنند» (قُلْ لِعِبادیَ الَّذینَ آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سرًّا وَ عَلانِیَةً).
چرا که ایمان در صورتی ریشهدار است که در عمل متجلّی شود و انسان را از یک سو به خدا نزدیک کند و از سوی دیگر به بندگانش! «پیش از آن که روزی فرا رسد که نه در آن خرید و فروش است و نه دوستی» نه با مال میتوانند از کیفر خدا رهایی یابند و نه با پیوندهای مادی! (مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خِلالٌ).
(آیه 32)- سپس به معرفی خدا از طریق نعمتهایش میپردازد، آن گونه معرفی که عشق او را در دلها زنده میکند، و انسان را به تعظیم در برابر عظمت و لطفش وا میدارد زیرا این یک امر فطری است که انسان نسبت به کسی که به او کمک کرده و لطف و رحمتش شامل اوست علاقه و عشق پیدا میکند و این موضوع را ضمن آیاتی چند چنین بیان میدارد:
«خداوند همان کسی است که آسمانها و زمین را آفریده است» (اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ).
«و از آسمان آبی فرستاد که به وسیله آن میوههای مختلف را خارج ساخت و از آنها به شما روزی داد» (وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ).
«و کشتی را مسخّر شما ساخت» (وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ).
هم از نظر مواد ساختمانیش که در طبیعت آفریده است و هم از نظر نیروی محرکش که بادهای منظم سطح اقیانوسهاست.
(آیه 33)- «تا این کشتیها بر صفحه اقیانوسها به فرمان او به حرکت در آیند» (لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بأَمْرِهِ). و سینه آبها را بشکافند و به سوی ساحل مقصود پیش روند، و انسانها و وسائل مورد نیازشان را از نقطهای به نقاط دیگر به آسانی حمل کنند.
همچنین «نهرها را در تسخیر شما درآورد» (وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهارَ).
تا از آب حیاتبخش آنها زراعتهایتان را آبیاری کنید، و هم خود و دامهایتان سیراب شوید، و هم در بسیاری از اوقات، صفحه آنها را به عنوان یک جاده هموار مورد بهرهبرداری قرار داده، با کشتیها و قایقها از آنها استفاده کنید، و هم از ماهیان آنها و حتی از صدفهایی که در اعماقشان موجود است، بهره گیرید.
(آیه 33)- نه تنها موجودات زمین را مسخّر شما ساخت بلکه «خورشید و ماه را که دائما در کارند سرگشته فرمان شما قرار داد» (وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَیْنِ).
نه فقط موجودات این جهان، بلکه حالات عارضی آنها را نیز به فرمان شما آورد، همان گونه که «شب و روز را مسخّر شما ساخت» (وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ).
خلاصه انسان از دیدگاه قرآن آن قدر عظمت دارد که همه این موجودات به فرمان «اللّه» مسخر او گشتهاند یعنی، یا زمام اختیارشان به دست انسان است، و یا در خدمت منافع انسان حرکت میکنند.
(آیه 34)- و قسمتی از هر چیزی که از او تقاضا کردید و (از نظر جسم و جان فرد و اجتماع و سعادت و خوشبختی) به آن نیاز داشتید در اختیار شما قرارداد» (وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ).
و به این ترتیب «اگر نعمتهای الهی را بخواهید بشمرید هرگز نمیتوانید شماره کنید» (وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها).
چرا که نعمتهای مادی و معنوی پروردگار آنچنان سر تا پای وجود و محیط زندگی شما را فراگرفته که قابل احصا نیستند.
اما با این همه لطف و رحمت الهی «باز این انسان ستمگر است و کفران کننده نعمت» (إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ).
نعمتهایی که اگر به درستی از آنها استفاده میکرد میتوانست سراسر جهان را گلستان کند.
در حقیقت قرآن میگوید ای انسان! همه چیز به قدر کافی در اختیار توست، اما به شرط این که ظلوم و کفار نباشی، به حق خود قناعت کنی و به حقوق دیگران تجاوز ننمایی!
(آیه 35)- دعاهای سازنده ابراهیم بت شکن: از آنجا که در آیات گذشته از یک سو بحث از مؤمنان راستین و شاکران در برابر نعمتهای خدا در میان بود، به دنبال آن در اینجا گوشهای از دعاها و درخواستهای ابراهیم بنده مقاوم و شاکر خدا را بیان میکند تا سرمشق و الگویی باشد برای آنها که میخواهند از نعمتهای الهی بهترین بهره را بگیرند.
نخست میگوید: «و (به خاطر بیاورید) زمانی را که ابراهیم (به پیشگاه خدا) عرضه داشت، پروردگارا! این شهر «مکّه» را سرزمین امن و امان قرار ده» (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً).
چرا که نعمت «امنیت» نخستین شرط برای زندگی و سکونت انسان در یک منطقه است.
(آیه 36)- چرا که من میدانم بت پرستی چه بلای بزرگ و خانمانسوزی است، و با چشم خود قربانیان این راه را دیدهام «پروردگارا! این بتها بسیاری از مردم را گمراه ساختهاند» (رَبّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاس).
آن هم چه گمراهی خطرناکی که همه چیز خود حتی عقل و خرد خویش را در این راه باختهاند.
خداوندا! من دعوت به توحید تو میکنم، و همه را به سوی تو میخوانم، «پس هر کس از من پیروی کند او از من است، و هر کس نافرمانی من کند (اگر قابل هدایت و بخشش است در باره او محبت کن چرا که) تو بخشنده و مهربانی» (فَمَنْ تَبعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
در حقیقت ابراهیم با این تعبیر میخواهد به پیشگاه خداوند چنین عرض کند که حتی اگر فرزندان من از مسیر توحید منحرف گردند، و به بت توجه کنند از من نیستند، و اگر بیگانگان در این خط باشند آنها همچون فرزندان و برادران منند.
این دعای ابراهیم، همه موحدان و مبارزان راه توحید را شامل میشود.
(آیه 37)- سپس دعا و نیایش خود را این چنین ادامه میدهد: «پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بیآب و علفی، در کنار خانهای که حرم تو است ساکن ساختم تا نماز را برپای دارند» (رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ
الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ).
پس از آن که خداوند به ابراهیم، پسری از کنیزش «هاجر» داد و نامش را «اسماعیل» گذاشت، حسادت همسر نخستینش «ساره» تحریک شد و نتوانست حضور هاجر و فرزندش را تحمل کند، از ابراهیم خواست که آن مادر و فرزند را به نقطه دیگری ببرد، و ابراهیم طبق فرمان خدا در برابر این درخواست تسلیم شد.
اسماعیل و مادرش هاجر را به سرزمین مکّه که در آن روز یک سرزمین خشک و خاموش و فاقد همه چیز بود آورد، و در آنجا گذارد، و با آنها خداحافظی کرد و رفت.
سپس ابراهیم دعای خودش را این چنین ادامه میدهد:
خداوندا! اکنون که آنها در این بیابان سوزان برای احترام خانه بزرگ تو مسکن گزیدهاند «تو قلوب گروهی از مردم را به آنها متوجه ساز و مهر آنها را در دلهایشان بیفکن» (فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاس تَهْوِی إِلَیْهِمْ).
«و آنها را از انواع میوهها (ثمرات مادی و معنوی) بهرهمند کن، شاید شکر نعمتهای تو را ادا کنند» (وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ).
(آیه 38)- و از آنجا که یک انسان موحد و آگاه میداند که علم او در برابر علم خداوند محدود است و مصالح او را تنها خدا میداند، و گاهی مطالبی در درون جان اوست که نمیتواند همه را بر زبان آورد، لذا به دنبال تقاضاهای گذشته چنین عرض میکند: «پروردگارا! تو آنچه را که ما پنهان میداریم و یا آشکار میسازیم به خوبی میدانی» (رَبَّنا إِنَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفِی وَ ما نُعْلِنُ).
«و هیچ چیز در زمین و آسمان بر خدا مخفی نمیماند» (وَ ما یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ).
اگر من از فراق فرزند و همسرم غمگین هستم تو میدانی، و اگر قطرههای اشکم آشکارا از چشمم سرازیر میشود تو میبینی.
و اگر به هنگام جدایی از همسرم، به من میگوید: الی من تکلنی «مرا به که میسپاری»؟! تو از همه اینها آگاهی، و آینده این سرزمین و آینده آنها که سخت به هم گره خورده است همه در پیشگاه علمت روشن است.
(آیه 39)- سپس به شکر نعمتهای خداوند که یکی از مهمترین آنها در حق ابراهیم همان صاحب دو فرزند برومند شدن به نام اسماعیل و اسحاق، آن هم در سن پیری بود، اشاره کرده، میگوید: «حمد و سپاس خدایی را که در پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید» و دعای مرا به اجابت رسانید (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی وَهَبَ لِی عَلَی الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ).
«آری! خدای من حتما دعاها را میشنود» (إِنَّ رَبّی لَسَمِیعُ الدُّعاءِ).
(آیه 40)- و باز به تقاضا و نیایش و دعا ادامه میدهد و عرض میکند:
«پروردگارا! مرا برپا کننده نماز قرار ده و از فرزندان من نیز چنین کن» ای خدای من (رَبّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی).
«پروردگارا! و دعای ما را بپذیر» (رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ).
(آیه 41)- و آخرین تقاضا و دعای ابراهیم در اینجا این است که: «پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در روزی که حساب برپا میشود ببخش و بیامرز» (رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ).
به این ترتیب تقاضاهای هفتگانه ابراهیم از امنیت شروع میشود، و به آمرزش پایان میپذیرد، و جالب این که اینها را نه تنها برای خود میطلبد، که برای دیگران نیز همین تقاضاها را دارد، چرا که مردان خدا هرگز «انحصار طلب» نبوده و نخواهند بود!
(آیه 42)- روزی که چشمها از حرکت باز میایستد: از آنجا که در آیات گذشته سخن از «روز حساب» به میان آمد، به همین مناسبت در اینجا وضع ظالمان و ستمگران را در آن روز مجسم میسازد.
ضمنا با بیان این بخش از مسائل معاد، بخشهای توحیدی گذشته تکمیل میگردد.
نخست با لحنی تهدید آمیز (تهدیدی نسبت به ظالمان و ستمگران) چنین آغاز میکند: ای پیامبر! گمان مبر که خداوند، از آنچه ظالمان انجام میدهند، غافل است» (وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ).
این سخن در حقیقت پاسخی است به سؤال کسانی که میگویند اگر این عالم خدایی دارد، خدایی عادل و دادگر، پس چرا ظالمان را به حال خود رها کرده است؟
قرآن در برابر این سؤال میگوید: خدا هرگز غافل نیست، اگر به فوریت آنها را مجازات نمیکند به خاطر آن است که این جهان میدان و محل آزمایش و پرورش انسانهاست، و این هدف بدون آزادی ممکن نیست.
سپس میگوید: «خدا مجازات آنها را به روزی تأخیر میاندازد که در آن روز، چشمها (از شدت ترس و وحشت) از حرکت میایستد و به یک نقطه دوخته شده، بیحرکت میمانند» (إِنَّما یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصارُ).
(آیه 43)- مجازاتهای آن روز آنقدر وحشتناک است که این ستمگران، از شدت هول «گردنهای خود را برافراشته، سر به آسمان بلند کرده، و حتی پلکهای چشمهاشان بیحرکت میماند و دلهایشان (از شدت نگرانی و پریشانی) بکلی تهی میشود» (مُهْطِعِینَ مُقْنِعِی رُؤُسهِمْ لا یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ).
آنها که خود را «عقل کل» میپنداشتند و دیگران را بیخرد میانگاشتند، آنچنان عقل و هوش خود را از دست میدهند که نگاهشان نگاه دیوانگان بلکه مردگان است، نگاهی خشک، بیتفاوت، بیحرکت و پر از ترس و وحشت! به راستی قرآن هنگامی که میخواهد منظرهای را مجسم نماید در کوتاهترین عبارت کاملترین ترسیمها را میکند که نمونه آن آیه کوتاه بالاست.
(آیه 44)- سپس برای این که تصور نشود مجازاتهای الهی به گروه خاصی مربوط است به عنوان یک دستور کلی به پیامبرش میفرماید: «همه مردم را از روزی که عذاب دردناک پروردگار به سراغشان میآید انذار کن (هنگامی که ظالمان نتائج وحشتناک اعمال خود را میبینند، پشیمان میشوند و به فکر جبران میافتند و) عرض میکنند: پروردگارا! ما را تا مدت کوتاه دیگری مهلت ده» (وَ أَنْذرِ النَّاسَ یَوْمَ یَأْتِیهِمُ الْعَذابُ فَیَقُولُ الَّذینَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ).
تا از این مهلت کوتاه استفاده کرده، «دعوت تو را اجابت نماییم و از پیامبرانت پیروی کنیم» (نُجِبْ دَعْوَتَکَ وَ نَتَّبعِ الرُّسُلَ).
منظور از این روز، روز نزول پارهای از بلاها و مجازاتهای دنیوی است، همانند عذابهایی که بر قوم لوط و قوم عاد و ثمود و قوم نوح و فرعونیان نازل گردید و از میان رفتند.
اما فورا دست رد بر سینه آنها زده میشود و به آنها این پیام تکان دهنده را میدهند: چنین چیزی محال است، دوران عمل پایان گرفت «آیا شماها نبودید که در گذشته سوگند یاد میکردید، هرگز زوال و فنایی برای حیات و قدرت شما نیست» (أَ وَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَکُمْ مِنْ زَوالٍ).
(آیه 45)- «شما همانها نبودید که در کاخها و منازل و مساکن کسانی که به خویشتن ستم کرده بودند سکونت جستید» (وَ سَکَنْتُمْ فِی مَساکِنِ الَّذینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ).
«و برای شما این واقعیت به خوبی آشکار شده بود که ما بر سر آنها چه آوردیم» (وَ تَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنا بهِمْ).
«و برای شما مثالها (ی تکان دهنده از حالات امتهای پیشین) ذکر کردیم» (وَ ضَرَبْنا لَکُمُ الْأَمْثالَ).
اما هیچ یک از این درسهای عبرت در شما مؤثر نیفتاد و همچنان به اعمال ننگین و ظلم و ستم خویش ادامه دادید.
(آیه 46)- توطئههای ستمگران به جایی نمیرسد: در آیات گذشته به قسمتی از کیفرهای ظالمان اشاره شده، در اینجا نیز نخست اشاره به گوشهای از کارهای آنها کرده، سپس قسمتی دیگر از کیفرهای سخت و دردناکشان را بیان میکند میفرماید: «آنها مکر خود را به کار زدند و (تا آنجا که قدرت داشتند) به توطئه و شیطنت پرداختند» (وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ).
خلاصه کاری نبود که دشمنان تو برای محو و نابودی اسلام، انجام ندهند.
«و همه مکرها (و توطئههایشان) نزد خدا آشکار است» (وَ عِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ).
به هر حال نگران مباش، این نیرنگها و نقشهها و طرحهای آنها اثری در تو نخواهد کرد «هر چند مکرشان چنان باشد که کوهها را از جا بر کند» (وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ).
(آیه 47)- بار دیگر روی سخن را به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله کرده، به عنوان تهدید ظالمان و بدکاران میفرماید: «گمان مبر که خداوند وعدهای را که به پیامبران داده مخالفت میکند» (فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدهِ رُسُلَهُ).
چرا که تخلف از کسی سر میزند که یا قادر و توانا نباشد، و یا کیفر و انتقام در قاموس او نیست، ولی «خداوند هم تواناست و هم صاحب انتقام» (إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ ذُو انتِقامٍ).
این آیه در حقیقت مکمّل آیهای است که قبلا داشتیم وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ).
یعنی اگر میبینی ظالمان و ستمگران، مهلتی یافتهاند نه به خاطر غفلت پروردگار از اعمال آنهاست و نه به خاطر آن است که از وعده خود تخلف خواهد کرد، بلکه همه حسابهای آنها را یک روز رسیده و کیفر عادلانه آنها را خواهد داد.
(آیه 48)- در این آیه اضافه میکند: این مجازات «در روزی خواهد بود که این زمین به زمین دیگری و آسمانها (به آسمانهای دیگری) مبدّل میشود» (یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ).
در آن روز همه چیز پس از ویرانی، نو میشود، و انسان با شرایط تازه در عالم نوی گام مینهد، عالمی که همه چیزش با این عالم متفاوت است، وسعتش، نعمتها و کیفرهایش، و در آن روز هر کس هرچه دارد با تمام وجودش «در پیشگاه خداوند واحد قهار ظاهر میگردند»! (وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِد الْقَهَّارِ).
«بروز» انسانها در برابر خداوند در قیامت به معنی ظهور تمام وجود انسان و درون و برونش در آن صحنه است. البته تعبیر بروز و ظهور در مقایسه با تفکر ما است، نه با مقایسه به علم خدا! به هر حال توصیف خداوند در این حال به «قهاریت» دلیل بر تسلط او بر همه چیز و سیطره او بر درون و برون همگان میباشد.
(آیه 49)- در این آیه حال مجرمان را به نحو دیگری ترسیم میکند، میفرماید: «و در آن روز، مجرمان را با هم در غل و زنجیر میبینی» که دستها و گردنهایشان را به هم بسته است (وَ تَرَی الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفاد).
این غل و زنجیرها تجسمی است از پیوند عملی و فکری این گنهکاران در این جهان که دست به دست هم میدادند، و به کمک هم میشتافتند و در طریق ظلم و فساد با یکدیگر رابطه و پیوند و همکاری داشتند و این ارتباط در آنجا به صورت زنجیرهایی مجسم میشود که آنان را به یکدیگر مرتبط میسازد.
(آیه 50)- سپس به بیان لباس آنها میپردازد که خود عذاب بزرگی است برای آنان، و میگوید: «لباسهایشان از قطران [ماده چسبنده بد بوی قابل اشتعال] است و صورت آنها را (شعلههای) آتش میپوشاند» (سَرابیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشی وُجُوهَهُمُ النَّارُ).
به این ترتیب به جای لباس، بدنهای آنها را از نوعی ماده سیاه رنگ بدبوی قابل اشتعال میپوشانند، لباسی که هم زشت و بدمنظر است و هم بدبو، و هم خود قابل سوختن و شعلهور شدن و با داشتن این عیوب چهارگانه بدترین لباس محسوب میشود چرا که لباس را برای آن میپوشند که زینت باشد و هم انسان را از گرما و سرما حفظ کند، این لباس به عکس همه لباسها هم زشت است و هم سوزاننده و آتش زننده.
(آیه 51)- اینها برای آن است، «تا خداوند هر کس را، هر آنچه انجام داده، جزا دهد»! (لِیَجْزیَ اللَّهُ کُلَّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ).
جالب این که نمیگوید: «جزای» اعمالشان را به آنها میدهد، بلکه میگوید: آنچه را انجام دادهاند به عنوان جزا به آنها خواهند داد و این آیه با این تعبیر خاص دلیل دیگری بر مسأله تجسم اعمال است.
و در پایان میفرماید: «خداوند سریع الحساب است» (إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِساب).
کاملا روشن است هنگامی که اعمال انسان از میان نرود و با تغییر چهره به سراغ آدمی بیاید دیگر حسابی از آن سریعتر نخواهد بود، و در واقع حسابش همراه خودش است! در بعضی از روایات میخوانیم: «خداوند به اندازه یک چشم بر هم زدن حساب همه خلایق را میرسد».
اصولا محاسبه پروردگار نیاز به زمان ندارد و آنچه در روایت فوق آمده، در حقیقت برای اشاره به کوتاهترین زمان است.
(آیه 52)- و از آنجا که آیات این سوره و همچنین تمامی این قرآن جنبه دعوت به توحید و ابلاغ احکام الهی به مردم و انذار آنها در برابر تخلفاتشان دارد، در آخرین آیه این سوره میفرماید: «این (قرآن) ابلاغ عمومی برای همه مردم است» (هذا بَلاغٌ لِلنَّاس).
«تا همه به وسیله آن انذار شوند» (وَ لِیُنْذَرُوا بهِ).
«و بدانند او خدای یکتاست» (وَ لِیَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ).
و منظور این است که: «صاحبان مغز و اندیشه پند گیرند» (وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا الْأَلْباب).
آغاز و ختم سوره ابراهیم
سوره «ابراهیم» همان گونه که دیدیم از بیان نقش حساس قرآن در خارج ساختن انسان از ظلمات جهل و شرک به نور علم و توحید، آغاز شد، و با بیان نقش قرآن در انذار همه تودهها و تعلیم توحید و تذکر اولوا الالباب پایان میگیرد.
این «آغاز» و «پایان» بیانگر این واقعیت است که همه آنچه را میخوانیم در همین قرآن است، و به گفته امیر مؤمنان علی علیه السّلام فیه ربیع القلب و ینابیع العلم «بهاردلها و سر چشمه علوم و دانشها همه در قرآن است».
و همچنین درمان همه بیماریهای فکری و اخلاقی و اجتماعی و سیاسی را باید در آن جست «فاستشفوه من ادوائکم».
این بیان دلیل بر این است که بر خلاف سیره بسیاری از مسلمانان امروز که به قرآن به عنوان یک کتاب مقدس که تنها برای خواندن و ثواب بردن نازل شده مینگرند کتابی است برای دستور العمل در سراسر زندگی انسانها.
و بالاخره کتابی است که هم دانشمند را تذکر میدهد، و هم توده مردم از آن الهام میگیرند.
فراموش کردن این کتاب بزرگ آسمانی و روی آوردن به مکتبهای انحرافی شرق و غرب یکی از عوامل مؤثر عقب افتادگی و ضعف و ناتوانی مسلمین است.