- آسمونی
- مجله اینترنتی
- سبک زندگی
- خانواده و اخلاق
- فرق بین فضیلت و رذیلت
فرق بین فضیلت و رذیلت
فضیلت حکمت عبارت است از علم به حقایق اشیاء و اعیان موجودات چنانکه هستند، و حکمت از یقین و آرامش خاطر جدا نخواهد بود.بنابر این صرف فراگرفتن بعضی از مسائل و بیان کردن آن حتی به نحو شایسته و درست اما بدون وثوق و اطمینان نفس حکمت نیست، و فرا گیرنده چنین چیزی حکیم نیست، زیرا حقیقتحکمت از اذعان یقینی منفک نیست و او فاقد این حال است.مثل او مانند تشبه کودکان به مردان است، یا بعضی از حیوانات [همچون طوطی و میمون] که اقوال و افعال انسان را محاکاة و تقلید میکنند. اما فضیلت عفت (خویشتنداری) را دانستی که عبارت است از ملکه اطاعت و فرمان بردن قوه شهوت از عقل، به طوری که کار و تصرف قوه شهوت محدود به امر و نهی عقل باشد، به این معنی که مقدم داشتن مصلحت و رو گرداندن از مفسده به اشاره و تجویز او باشد و در اوامر و نواهی عقل مخالفت نکند.و سزاوار است که انگیزه اتصاف به آن ملکه (خوی) و صدور آثار آن صرفا همان فضیلت و کمال بودن آن برای نفس و حصول سعادت حقیقی باشد، نه چیزی دیگر از قبیل دفع ضرر یا جلب نفع یا اضطرار و ناچاری.بنابر این اعراض از لذایذ دنیوی برای کسب و تحصیل لذایذ بیشتری از همان نوع، عفت نیست، چنانکه بعضی کسان ترک دنیا را برای دنیا میخواهند، و همچنین در ترک آن به سبب سستی و ضعف و خود آن قوه و آلت آن یا به علت اینکه از کثرت دستیازی به آنها حال نفرت پدید آمده استیا به واسطه ترس از بیماریها یا آگاهی مردم و سرزنش آنان یا به سبب درک نکردن آن لذات چنانکه حال کوهنشینان و بیابانگردان چنین است، اینها و مانند اینها عفت نیست. اما فضیلت شجاعت، دانستی که ملکه انقیاد و اطاعت قوه غضب از عقل استبه طوری که کارها و تصرفاتش بر حسب امر و نهی او باشد.و اتصاف به آن و صدور افعال و آثار آن انگیزهای جز کمال و فضیلت بودن آن نداشته باشد. بنابر این اقدام بر کارهای هولناک و فرو رفتن در جنگهای سخت و بزرگ و بیباکی نسبتبه درد و رنجها و شکنجهها برای رسیدن به جاه و مال یا دستیابی به همسری صاحب جمال، یا دیگر شهوتها صادر از ملکه شجاعت نیستبلکه منشا آن یا رذیلت آزمندی یا ترس است چنانکه حال لشکریان ستمکار یا راهزنان و دزدان چنین است. پس کسی که در کارهای هولناک بیشتر فرو میرود و برای رسیدن به آن اغراض حتی نسبتبه قهرمانان جرات بیشتری بروز میدهد بیشتر ترسو و حریص است، نه اینکه واقعا شجاعتر و دلاورتر باشد.و بر همین قیاس، وقوع در مهلکهها و خطرها که ممکن استبه سبب تعصب درباره نزدیکان و پیروان باشد و بسا باعث آن تکرار این افعال همراه با غلبه و پیروزی است و او مغرور از آن بنا به عادت باکی از اقدام ندارد.مثل او مانند مرد مسلحی است که از جنگ با یک کودک پروائی ندارد و بنابر این عدم احتراز وی به سبب شجاعت نیستبلکه به واسطه ناتوانی کودک است.و از این قبیل استحمله کردن و دلیری نمودن بعضی از حیوانات که از ملکه شجاعت ناشی نشده استبلکه از طبیعت نیرو و غلبه صادر شده است. خلاصه آنکه شجاع واقعی افعالش به فرمان و اشاره عقل صادر میشود و انگیزهای جز نیک و زیبا بودن شجاعت ندارد، و چه بسا مواردی که حذر کردن از آنچه هولناک است مقتضی عقل است و با شجاعت منافاتی ندارد، و بسا که استقبال از بعضی خطرها نشان شجاعت نیست و از این رو گفتهاند که ناله و بیتابی نکردن هنگام شدت وقایع مصیبتبار و درد و رنجهای پیدرپی نشان دیوانگی است نه شجاعت. و همچنین خود را بدون سبب عقلی یا شرعی در مهالک انداختن، مثلا متعرض درندگان موذی شدن، یا از کوه و جاهای بلند پرتاب کردن یا بدون دانستن شنا در دریا و مانند آن افکندن از نشانههای جنون و حماقت است. با اینکه شجاعت در آغاز موجب آزار و رنج است ولی لذت آن در پایان پدیدار میشود (بخصوص اگر در حمایت از دین و آئین و دفاع از عقاید حقه به کار رود) .پس انسان شجاع چون دوستدار کار زیباست و بر رای صحیح ثابت قدم است وقتی دانست که عمرش دستخوش زوال و نابودی است و آثار کار زیبا با گذشت روزگار باقی میماند، زیبای باقی و پایدار را بر پست و دون فانی و ناپایدار بر میگزیند، و از دین و عقیده خود دفاع میکند، و از آنچه همنوعانش حذر میکنند باکی ندارد، زیرا میداند که ترسوی بزدل در حمایت از دین مقصر است، و مقاومت لشکر شیطان اگر چند روزی دوام یابد، با آلودگی به لذت و پستی زائل شدنی است، و او به محرومیت از سعادت جاوید راضی نمیشود.از این رو فخر شجاعان و سرور دلاوران [علی علیه السلام] که درود خدای رحمان بر او باد به یاران خود فرمود: «ای مردم! اگر کشته نشوید بازهم خواهید مرد، سوگند به آن که جان پسر ابی طالب به دست اوست هزار ضربه شمشیر بر سر آسانتر است از مرگ در بستر» . خلاصه آنکه هر کاری که از شجاع در هر وقت صادر میشود به مقتضای عقل و مناسب آن موقع است.و شجاع دارای نیروی تحمل بر مصیبتها و ملکه صبر بر سختیهای روزگار است، و از شداید امور آشفته و مضطرب نمیشود، و آنچه را عامه مردم بزرگ میشمارند کوچک میشمرد، و هنگامی که خشمگین میشود خشمش به مقتضای عقل است، و انتقامش محدود استبه آنچه عقل و شرع نیکو میشمرند و به آنچه سزاوار نیست تعدی و تجاوز نمیکند.باید دانست که انتقام به طور مطلق بد و ناپسند نیست، و در بسیاری جاها نزد عقل و شرع مستحسن است، و حکما تصریح کردهاند که عدم انتقام از کسی که سزاوار است از او انتقام گرفته شود در نفس آدمی افسردگی و زبونی پدید میآورد که جز با انتقام از میان نمیرود، و بسا هست که این افسردگی و زبونی به بعضی از رذائل مهلک میکشاند. اما عدالت، دانستی که عبارت است از اطاعت و انقیاد قوه عملی از عقل، یا همدوشی و سازش قوا با یکدیگر و بودن آنها زیر فرمان عقل، به طوری که تنازع و کشمکش از میانشان برخیزد و بعضی بر بعض دیگر غلبه و چیرگی نیابند، و بر هیچ کاری جز آنچه عقل مقرر میدارد اقدام نکنند.و این معنی هنگامی به کمال میرسد که برای انسان ملکه راسخی پدید آید که همه کارهایش به آسانی با میانهروی و اعتدال صادر شود، و غایت و هدف دیگری نداشته باشد جز خود این ملکه که فضیلت و کمال است.بنابر این کسی که کارهای اشخاص عادل را با تکلف و به ریا یا برای جلب قلوب مردم یا به دست آوردن جاه و مال انجام میدهد عادل نیست. و بر همین قیاس همه انواع فضائل که تحت اجناس مذکور مندرج است که در برابر هر یک از آنها رذیلهای شبیه آن وجود دارد، پس سزاوار است که طالب سعادت آنها را بشناسد و از آنها بپرهیزد، مثلا سخاوت عبارت از ملکهای است که با وجود آن مال به آسانی به مستحق آن بخشیده میشود، در حالی که غایتبرانگیزنده آن صرفا فضیلت و کمال بودن آن باشد نه اغراض دیگر. بنابراین بخشش و بذل مال برای به دست آوردن بیشتر یا دفع ضرر یا نیل به مقام یا رسیدن به لذات حیوانی سخاوت نیست.و همین گونه استبذل و بخشش در مورد غیر مستحق و اسراف در خرج، زیرا مبذر به اهمیت قدر و ارزش مال جاهل است، و نمیداند که اگر در مواقعی مال نباشد اهل و عیال تباه میشوند و آدمی از کسب معارف و فضائل اعمال باز میماند، و مال در ترویج احکام دین و نشر فضیلت و حکمت دخالت و تاثیری بزرگ دارد. بسا هست که منشا اسراف و تبذیر ناآگاهی به صعوبت تحصیل مال حلال است، و این حال غالبا برای کسی پیش میآید که ناگهان از طریق میراث یا غیر آن مالی به کف آورده که به رنج و کار و کوشش خود نبوده است، و مثل وی همان کسی است که از دشواری کسب مال حلال غافل است، زیرا کسبها و سودهای طیب و پاک جدا اندک است، و مبادرت به بسیاری از کسبها برای آزادگان مشکل است.و به همین جهت است که آزادگان از مال دنیا تهیدست و کم بهرهاند و از بختخود شکایت دارند.و در مقابل اینان کسانی هستند که به سبب بیمبالاتی در تحصیل مال به هر نحو و از هر طریق که باشد بیشتر برخوردارند.یکی از حکما گفته است: «به دست آوردن مال همچون بالابردن سنگ گران به قله کوه است و انفاق و خرج کردن آن همانند رها کردن آن است» .